زهرا خدایی
سه سال از آغاز تحولات جهان عرب گذشت. سونامی بزرگی که اگر همۀ کشورهای واقع در حوزۀ خاورمیانه و شمال آفریقا را نلرزاند، اما ثابت کرد که مقاومت در برابر پس لرزه های آن نه تنها از امواج آن نمیکاهد بلکه معادلات آینده را پیچیده و پیچیدهتر خواهد کرد.
در چنین فضایی تغییر در موازنۀ قدرت و آرایش نیروها در این منطقۀ به غایت حساس، رقابت میان دو قدرت بزرگ منطقه ای- یعنی ایران و عربستان- را به عنوان تأثیرگذارترین کشورهای منطقه تنگ تر نموده است؛ به گونه ای که زمینه برای افراطیتر شدن فضا و تشدید تهدیدات در حوزۀ منافع هر یک از آنها را فراهم آورده و چشم انداز آینده را دشوار کرده است. پرسش اینجاست رقابت تنشزا میان دو قدرت منطقه ای به عنوان سمبل اسلام سیاسی چه تبعاتی در منطقه خواهد داشت؟ و در مقابل این رویکرد حریف باید چه سیاستی در پیش گرفت؟
واقعیت اینست که بسیاری از دیپلماتها و ناظران سیاسی کشورمان بر این باورند که ایران نباید وارد بازی دشمنی با عربستان سعودی شود؛ بازی خطرناکی که توان دو قدرت بزرگ منطقه ای در حوزههای نفوذ آنها را تحت الشعاع قرار داده و با وارد کردن نیروهای فرامنطقهای، منافع دشمن را به حداکثر خواهد رساند. از نگاه این کارشناسان این یعنی دقیقاً همان بازی ای که سایرین برای دو کشور اسلامی رقم خواهند زد.
حسین واله، معاون سیاسی دفتر محمد خاتمی، رییسجمهور اسبق کشورمان که چند روز پیش میهمان کافه خبر سرویس بین الملل خبرآنلاین بود، در این باره می گوید: باید مراقب بود تا تنش میان دو کشور اسلامی تنها در فضای رقابتی باقی بماند، وارد فاز دشمنی نشود و نگذاریم سایرین از این فضا استفاده کنند. مشروح گفتگو را در ادامه می خوانید: در بسیاری از تحلیلهای سیاسی می خوانیم که تنش در کانون های بحران برآیند رقابت دو قدرت منطقه ای ایران و عربستان است؛ چرا وضعیت به اینجا رسید؟
واقعیت اینست که در مورد رابطه با عربستان تصمیمات و اظهارنظرها تا اندازه ای عجولانه شده و سیر شتابزده به خود گرفته است. کسانی که این مباحث را مطرح می کنند، همۀ ابعاد موضوع را باز نمی کنند. با شتاب در این مورد عمل می شود. در حالیکه عربستان یکی از موثرترین کشورهای منطقه ماست که ثبات و بی ثباتی آن بر همه کشورها تأثیر می گذارد. ایران باید در راستای تنش زدایی با عربستان گام بردارد. ما باید مناسبات مان را با عربستان نزدیک کنیم. همکاریهایمان را گسترش دهیم و در راستای کاهش شکافها گام برداریم.
اما با تضاد منافع موجود چه می توان کرد؟
ما در نقاط مهمی با هم رقابت داریم؛ ولی باید مراقب بود که این رقابت میان دو قدرت منطقه ای است و نه دشمنی. اگر مراقب این مسئله نباشیم دو کشور به ابزاری در دست دشمنان مشترکشان تبدیل خواهند شد. با نگاهی به روابط مان در طول دهۀ گذشته رقابت منطقه ای مهمترین مسئله میان دو کشور بوده و هست.
دلیل این رقابت همراه با تنش چیست؟
عربستان از دیرباز مدعی رهبری جهان عرب و اسلام است؛ نگاه جهان اسلام به دلیل اماکن مذهبی در این کشور دلیل این موقعیت است.
اما از زمان وقوع انقلاب اسلامی به نوعی پرچم رهبری پیشگام در تحولات منطقه ای به دست ایران افتاد. این مسئله رقابت میان ایران و عربستان را تشدید کرد. این مسئله در مورد فلسطین و صلح خاورمیانه بیشتر نمود پیدا کرد. پس از انقلاب اسلامی، ایران در جبهۀ دفاع از فلسطین قرار گرفت و مدافع تز مقاومت شد. عربستان در مقابل طرفدار تز صلح و سازش با اسراییل و پایان دادن به دعوای اسرائیل/ فلسطین بوده است. این رقابت در دهۀ اخیر خیلی پررنگ شد.
دلیل پررنگ شدن آن اینست که اتفاقاتی بیرون از ایران و عربستان رخ داده است. از جمله اینکه در فلسطین، گروههای مسلح، منشق شدند و جبهۀ مقاومت قدرت گرفت، حماس در انتخابات آزاد برنده شد و همین مسئله سبب شد تا گروههای فلسطینی مورد حمایت ایران دست بالاتری پیدا کردند.
همزمان مسئله لبنان و قدرت گرفتن حزب الله نیز در این رقابت سهیم بود. در واقع حزب الله متعاقب قدرت گرفتن جبهۀ مقاومت به یکی از قدرتهای خیلی مهم در معادلات منطقه تبدیل شد.
در نتیجه مجموعه اتفاقاتی خارج از ایران و عربستان در کنار نگرانی سعودیها از قدرت گرفتن بیشتر ایران موجب شد که عملاً جبهۀ سازش احساس کند که به سمت پسرفت می رود و همین مسئله عربستان را نگران کرد. در چنین فضایی بحران عراق شکل گرفت. سرنگونی صدام حسین و تشکیل دولتِ تقریبا دمکراتیک در این کشور و روی کارآمدن اکثریت شیعیان نیز از دلایل دیگر بود. تحولات عراق موجب نزدیک شدن عراق به ایران شد. نزدیک شدن طبیعی عراق به ایران یعنی کاهش نفوذ عربستان در منطقه. این مسئله نقطۀ ضعف دیگری بر نقاط ضعف موقعیت عربستان افزود.
بنابراین تحولات و بحران عراق نیز برآیند رقابت میان دو قدرت دانست؟
می توان گفت پس از سقوط صدام، عربستان احساس می کند که در رقابت منطقه ای با ایران به پس می رود. باید در نظر داشت که در عالم سیاست همیشه یک پیروزی سیاسی به معنای پیروزی مطلق نیست و هر شکستی ضرورتاً شکست مطلق نیست؛ برعکس برخی شکستها نوعی پیروزی است. نباید اینگونه تصور کرد که ایران در یک بازی منطقه ای موفق شده و عربستان سعودی شکست خورده و کار تمام است. در این آرایش سیاسی قوا و قطب بندی منطقه ای فعلاً می توان اینقدر گفت که وزنه به نفع طرفداران ایران اندکی چربیده است. بد عمل کنیم ورق بر می گردد.
برخی بر این باورند که متضرر اصلی تحولات جهان عرب، عربستان بوده است.
بهار عربی یک عامل دیگر است. واقعیت اینست که عربها بطور گسترده نظم حاکم بر جوامع خود را به چالش کشیده اند. فعلاً به عوامل این اتفاق کاری ندارم. فقط به نقش آن در تشدید تنش بین ایران و عربستان کار دارم. بحرین و سوریه وضعیتی خاص در این میان دارند که مایه تنش بین ایران و سعودی شده اند. حمایت ایران از انقلاب بحرین و حمایت سعودی ها از دولتِ این کشور بر عکس جهت مواضع در سوریه اختلاف را تند کرد. برخی رهبران عرب از جمله در سعودی سیاست فرار به جلو را برای تأخیر انداختن بحران خود اتخاذ کردند. ایجاد مساله ای دیگر که توجه ها را جلب کند تاکتیکی بود که بکار گرفتند؛ نتیجه اش اوج گیری اختلاف ها شد.
اما بعد اصلی مسئله، وجود دو کشور در یک منطقه جغرافیایی، سطح تعاملات و همکاریهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی از دهه های متمادی تا به امروز است. ما باید با عربستان زندگی کنیم. از این رو باید چشم انداز عمیق تری را در مناسبات مان با سعودی در نظر بگیریم. دو کشور باید به سمت تنش زدایی و کاهش موارد اختلاف حرکت کنیم.
اما دو کشور در کانون های بحران های منطقه ای دو مسیر مخالف را میروند. نگاه شما با توجه به این سطح از تضاد خوش بینانه نیست؟
مسئله ما با عربستان دشمنی نیست بلکه رقابت است. اگر حواس مان نباشد دیگران این رقابت را به دشمنی تبدیل خواهند کرد.
اما اینگونه تصور میشود که این رقابت به دشمنی تبدیل شده است.
خیر. واقعیت اینست اتفاقاتی که در حال رخ دادن است، به معنای دشمنی ایران و عربستان نیست. در واقع بهتر است بگوییم رقابتی که طبیعتآً بین همۀ کشورها وجود دارد، اینجا کمی تند شده. اینگونه نیست که این رقابت تنها میان ایران و سعودی وجود دارد.
چرا تنشی که میان ما و سعودی است از جنس دشمنی نیست؟
در ابتدا باید به مختصات سعودی به نحو اجمالی اشاره کنم تا بدانیم با چه کشوری و با چه مختصاتی روبرو هستیم. عربستان سعودی یک جامعه و یک دولت است. جامعه عربستان یک جامعۀ بسیار سنتی، بسته، شبه قبیله ای و دستخوش تضادهای بسیارعمیق و فزاینده و آبستن تغییرات فراوان است. این تضادها را باید به سه دسته تقسیم کرد:
تضادهای فرهنگی: شکافهای موجود در این حوزه، حول دو محور تعصب دینی در مقابل سست دینی، و شکاف مذهبی دور می زند.
تضادهای اقتصادی: حول فقیر و غنی شکل گرفته که آن هم مبتنی بر شکاف دیگری است: وابستگی به هیئت حاکمه و حاشیه راندگی.
شکاف سیاسی: عمدتاً در رقابتها و جنگ قدرت درون ساخت سیاسی متمرکز است. در واقع رقابت های قدرت در یک سازمانِ سنتیِ خیلی کهنۀ پدرسالار در نظام شاهنشاهی دایناسوری.
دلیل تشدید این تضادها در شرایط فعلی چیست؟
ریشۀ عمدۀ این مسئله تحول شتابان اقتصادی در عربستان سعودی بعلاوه تغییر الگوی ارتباطی است. این دو عامل بسیار بسیارسریع بوده است.
مثلاً در 3 دهۀ اخیر سعودی ها بسیار پولدار شده اند؛ به گونه ای در طی این مدت زمانی اندک حجم ثروت متمرکز در عربستان چند برابر شده است. در عین حال جابجایی طبقات اجتماعی رخ نداده است چون سازمان سیاسی استبدادی و ایلی، مانع رشد متوازن بوده است.
دوم اینکه، گسترش ارتباطات با غرب چشم و گوش آدم های سنتی را به مدل زندگی بسیار متفاوتی باز کرده است.
این دو عامل موجب شد جامعۀ سنتی بسیار بسته ناگهان مجهز به ابزارهای ارتباطی و توان مالی فوق العاده زیادی شود. این انتظارات تازه ایجاد می کند. سازمان سیاسی و اجتماعی توان برآورده کردن آن را ندارد. الگوهای سنتی کنترل رفتار اجتماعی نیز در نهایت موانعی میشوند در برابر خواسته های فزایندۀ اجتماعی. همین می شود منشأ تضاد که به وجوه گوناگون بروز می کند.
جامعۀ سعودی چنین جامعه ای است؛ در حال غلیان، آشفته و به هم ریخته. از ارزشهای سنتی فاصله گرفته، بخشی از جامعه هنوز به ارزشها وفادارند و بخشی کاملاً بریده اند و هیچ راه تعاملی بین گرایشهای متضاد در کار نیست. نسبت تحصیل کرده های سعودی در چند دهۀ گذشته چند برابر شده است. در اثر سیاست ارضای پولی که دولت بعد از بهار عربی اتخاذ کرده، قدرت خرید مردم ناگهان بسیار بالا رفته است. ارتباطات آنها با عالم بیرون (اعم از اختلاط فرهنگی، تجاری، بازرگانی) و پیوندهای مجازی در سعودی از حیث عرض و طول قابل مقایسه با جاهای دیگر نیست.
از سوی دیگر سعودی برخلاف جامعۀ ایران مسبوق به یک تحول فرهنگی- سیاسی- اجتماعی در 100 سال گذشته نبوده است. جامعۀ سعودی جامعه ای عقب مانده، قبیله ای و بسته است که ناگهان در یک استخر افتاده و همین غلیان بزرگی را برای این کشور رقم زده است.
نسبت افراد تحصیلکرده به گروههای بسته چقدر است؟
در این کشور انواع گرایشها وجود دارد؛ از تندروترین و افراطی ترین ظاهرگرایی در بین پاره ای رهبران دینی سعودی تا قشرهایی از جامعۀ سعودی که به کلی از گرایشات دینی گذر کرده اند ولی اجازه تنفس ندارند. نگاهی به رسانه های سعودی این مسئله را بوضوح به تصویر می کشد. از غرب زده ترین و لائیک ترین و دین ستیزترین گرایش در این مجموعه مشاهده می کنید تا سنتی ترین و بسته ترین گرایش ارتدکس و سخت کیش دینی. هر دو طیف را می بینید.
در عربستان سعودی از افراطی ترین چهره های تروریستی گرفته( مثل بن لادن) تا آنهایی که از سنت بریده و علیه آن تمام قد برخاسته اند را می بینید. این دو طیف در حال اصطکاک به یکدیگر هستند. سازمان سیاسی موجود توان آن را ندارد که این تضادها را در یک مسیر عقلانی اداره کند. سازمان سیاسی یک حاکمیت پدرسالار مبتنی بر اعتقاد به اطاعت از اولی الامر و حکومت پادشاهی متمرکز است که رنگ انتخابات را در تمام عمرش ندیده و می خواهد همۀ امور کشور را با ذهنیت دایناسوری خود اداره کند. دلیل بقای این حکومت، توان مالی عربستان بخاطر ذخایر بزرگ نفتی این کشور است. عربستان، بزرگترین صادرکنندۀ نفت در جهان است و جهان غرب حالا حالاها به نفت این کشور نیاز دارد و لذا مجبور است از آن نگهبانی کند.آیا ساخت سیاسی دولت سعودی در آستانۀ تغییر است؟
دولت عربستان سعودی، بسیار محافظه کار است، به دو دلیل: وضعیت مالی خوب و دارا بودن موقعیت ویژه در جهان اسلام. در واقع دولتی بسیار محافظه کار و معتقد به ارزشهای سنتی و مخالف هر گونه تغییر و دگرگونی و خواهان ثبات. به همین دلیل مناسبات خود را با جهان بر اساس اصل حفظ امنیت برای بقاء تعریف کرده است. لذا با قویترین کشورهای جهان مثل آمریکا متحد شده تا با حمایت آن، امنیت خود را تأمین کند.
تأثیر تحولات جهان عرب بر سعودی را چگونه ارزیابی می کنید؟
اتفاقاتی که در جهان عرب رخ داد، تلنگری به سعودی زد. بیشترین تأثر را سعودی از اتفاقات یمن گرفت. به این دلیل که هر اتفاق و تغییر عمده اجتماعی فرهنگی در یمن، تأثیر مستقیم فرهنگی و اجتماعی بر سعودی دارد. از همین رو بود که سعودی همۀ تلاشش را کرد که بحران یمن را به بهترین وجه با آرامش حل کند و تا اندازه ای موفق شد. اما بروز اتفاقات گوناگون در جهان عرب واکنش هایی در داخل سعودی داشت و به این تضادها دامن زد و نمود اجتماعی نیز یافت.
دولت سعودی با یکسری مشوق های اقتصادی تلاش کرد فشارهای اجتماعی برای تغییرات سیاسی را جذب کند و تحولات را در درون کشور تا حدی مهار کردند.
اما این حادثه هنوز از سر سعودی نگذشته است. چون این خطر وجود دارد، حاکمیت سعودی به دلیل ماهیت محافظه کاری به این سمت گرایش یافته که با منتقل کردن بحران به بیرون، خود را از بحران دور کند و یا آنرا دست کم به تأخیر بیندازد. مداخلات آنها در ماجرای سوریه بیشتر در این چهارچوب است.
در واقع ما با دولتی مواجه نیستیم که از موضع قدرت به نحو سازنده، استراتژی جدیدی را طراحی کرده باشد. ما با دولتی روبرو هستیم که از موضع ضعف و از باب" الغریق یتشبث بکل حشیش" دست به هر اقدامی می زند تا خود را به گونه ای از گرداب نجات بدهد. ما با این پدیده مواجهیم. در این وضعیت باید در نظر بگیریم که چه ابزارها و امکاناتی در اختیار این کشور است و هراس و نگرانی این کشور را وادار به توسل به چه سطحی از تخریب خواهد کرد. اگر نگرانی دولت سعودی افزایش یابد و موقعیت آن در منطقه تضعیف شود به روشهای سخت تر متوسل خواهد شد. اما اگر نگرانی های آن کاهش یابد تا اندازۀ زیادی از این سیاست فاصله می گیرد.
خطراتی که از ناحیۀ افزایش تنش میان ما و عربستان سعودی وجود دارد، چیست؟
ممکن است رقابت منطقه ای میان دو طرف بر روی تضاد مذهبی که از سده ها پیش در منطقه وجود داشته، سوار شود. این بسیار خطرناک است. می توان جلوی این بحران را گرفت. این نه تنها به ضرر ما بلکه به ضرر سعودی هم هست. دولت سعودی ممکن است از روش هایی برای آزاد کردن خود از فشارها سیاسی داخل استفاده کند و نیروهای ناراحت خود را در قالب سربازان القاعده سازماندهی کند و به طور مخفیانه به سایر کشورها از جمله عراق و سوریه بفرستند. این می تواند اقدامی تاکتیکی از ناحیۀ سعودی باشد تا با یک تیر دو هدف را بزند:
اول خودش را از شر نیروهای ناراحت آزاد کند؛ اگر این نیروها در عربستان باقی بمانند، خود تهدیدی برای عربستان سعودی است. همانطور که می دانید یکی از بزرگترین اهداف القاعده در زمان بن لادن پاک کردن عربستان سعودی از حضور آمریکایی ها بود. از همین رو بود که عملیات القاعده در عربستان سعودی پس از سقوط طالبان اوج گرفت. عربستان می تواند این نیروها را به سمت سایر حوزه ها شیفت کند.
هدف دوم اینکه، عراق که هم اکنون به دولت ایران نزدیک شده، گرفتار شود تا تحت فشار مقداری امتیاز بیشتر بدهد. عربستان سعودی، نقش حامی اهل سنت عراق را ایفا می کند و دلش می خواهد اینگونه القا کند که دولت ایران حامی شیعیان عراق است.
اگر فشار روی سعودی افزایش یابد آنها به این سمت می روند که تضاد شیعه و سنی را روی رقابت طبیعی بین ایران و سعودی، سوار کنند و از آن به عنوان ابزار فشار استفاده کنند. ایران باید جلوی این رویکرد را بگیرد.
یکی از راهها اینست که در فضای فعلی رسانه ای و سیاست های اعلامی کشورمان این بهانه را به دست طرف مقابل ندهیم و زمینۀ درگیری شیعه و سنی از ناحیۀ ما کاهش یابد و اجازه ندهیم تعصبات دینی بر این بحران سوار شود.
چرا اصلا باید تنش بین ایران وعربستان را کاهش داد؟
واقعیت اینست که ثبات و قدرت گرفتن ایران به نفع دولت عربستان سعودی هم هست چنانکه اقتدار داخلی سعودی به نفع ایران هم هست. چون به مجرد اینکه ایران یا سعودی در بحران قرار گیرند، نیروهای بیرونی وارد می شوند و حضورشان را افزایش می دهند. به هر میزان که عربستان سعودی بحرانی شود، به دلیل نقش استراتژیک در تولید انرژی دنیا خارجی ها جای پای خود را در عربستان محکمتر خواهند کرد. به هر میزان که جای پای خارجی ها در منطقه محکمتر شود، تأثیر و نفوذ کشورهای منطقه بر سرنوشت خودشان کاهش می یابد.
بنابراین به نحو استراتژیک به زیان ماست که جای پای خارجی در منطقه ما قوی شود. به نفع عربستان نیست که ایران ضعیف شود و همچنین به زیان ماست که سعودی ضعیف شود. این واقعیت را هم سعودی ها می دانند و هم ما.
با در نظر گرفتن این واقعیت رقابت میان ما و عربستان سعودی نباید به سمت دشمنی برود. رقابت تا جایی خوب است که بتوانیم منافع مان را حداکثر کنیم. اما اگر این رقابت به سمتی برود که به ثبات کشور مقابل آسیب بزند به ضرر همه است. رقابت ما با سعودی اگر به معنای کاهش اقتدار سعودی در مرزهای خودش باشد، به ضرر ماست، چون خلأ حاصل را قرار نیست ما پر کنیم، کسی اجازۀ این کار را به ما نمی دهد. قدرت خارجی آن را پر خواهد کرد. رقابت ما با سعودی نباید به دشمنی تبدیل شود. دشمنی یعنی یک طرف باشد و طرف دیگر نباشد؛ اما رقابت این معنا را ندارد.
سیاست کاهش تنش با سعودی سبب می شود که سعودی ها اطمینان یابند که قدرت گرفتن ایران به بهای تضعیف دولت سعودی نخواهد بود. اگر اینگونه باشد آنها اتکای خود را به قدرتهای فرامنطقه ای افزایش نمی دهند. ما هم همین طور. نتیجه این می شود که سرمایه گذاری کشورها در بخش دفاعی کاهش می یاید و این به نفع همه است. چرا سعودی باید سالانه میلیاردها دلارسلاح خریداری کند؟ اگر طرف مقابل این کار را می کند، ما نیز باید همین کار را بکنیم و سود آن به جیب کسانی می رود که اسلحه می سازند. این پول اگر خرج اسلحه نشود، به جیب مردم می رود و رشد بالا می رود.
پس با اختلافات باید چه کرد؟
میان همۀ کشورها اختلافاتی هست، قرار نیست همۀ مشکلات حل شود. مگر قرار است همۀ مردم عالم با هم رفیق باشند؟ داشتن یکسری اختلافات میان همۀ کشورها امری طبیعی است. اختلاف ها را باید مدیریت کرد.
5249
نظر شما