الهه خسروییگانه: «قصهها»، «چ»، «رستاخیز»، «پنجاه قدم مانده به آخر» و «با دیگران». این نامها، اسامی فیلمهایی است که بابک حمیدیان در آن بازی کرده است. در جشنواره سی و دوم ردپای بابک حمیدیان را در فیلمهای مهم جشنواره میشود دید. بازیگر درونگرای «قدمگاه» و «ریسمان باز» حالا بعد از این همه سال رسیده به «اصغر وصالی» فیلم «چ» و «یزید» فیلم «رستاخیز».
در فاصله دو فیلم، «شیار ۱۴۳» و «تمشک» در سالن همایشهای برج میلاد با او گفتگو کردیم. گفتگویی کوتاه و شتابزده. اما همین مدت کم کافی بود تا از او بپرسم چه اتفاقی افتاده که به انتخاب این نقشها رسیده است. او هم از خودش گفت و بار مسئولیتی که بعد از این همه تائید به خاطر بازیهای خوبش احساس میکند. بار سنگینی به اندازه یک وانت بار.
آقای حمیدیان، نقشتان در فیلم «چ» نقش عجیبی بود. عجیب از این لحاظ که درک کردن اصغر وصالی با آن اعتقاد راسخ و ایمانی که به راهش داشت، کار پیچیدهای است، نه؟
وظیفه بازیگر این است که نقشش را درک کند. رفتار اصغر وصالی را باید با دهه ۶۰ و اواخر دهه ۵۰ شمسی سنجید، نه انسان معاصر سال ۹۲ که ذهنش پر است از رنگهای سبز و بنفش. من به عنوان بازیگر وظیفه داشتم دیالوگی را ادا کنم که کارگردان به من میگوید، بگویم. ضمن آن که باید آن را میفهمیدم. اصغر وصالی همدوره حاتمیکیا بوده و شخصیت عجیبی داشته است. مکتوباتی از او وجود داشت و رفرنسهایی انسانی که قاعدتا در یک گفت و گوی کوتاه نمی شود به آن پرداخت.
مسئله با تحقیق کوچک شخصی، گپ با کارگردان و فکر کردن به شخصیتش حل شد. اصغر وصالی شخصیتی است که در جنگهای چریکی معروف بوده به این که آن قدر نگاهش نافذ است که هیچ کس نمیتواند از او اطاعت نکند. من این نقش را با همه باورهایم بازی کردم و پایش هم میایستم. اصغر وصالی جوان پخته ۳۲-۳۳ ساله عمیقا به رفتارها و حرفهایش معتقد است و آن را انجام میدهد.
نقش شما در فیلم «چ» نقش برونگرایی است. درست برخلاف نقش فریبرز عربنیا که نقش درونگرایی دارد. اما با این حال میشود دید که بازی شما، در فیلم نفشآفرینی او را تحت تاثیر قرار میدهد. نظر خودتان چیست؟
این سئوال باید از کارگردان کار پرسیده شود. خود آقای حاتمیکیا هم در نشست پرسش و پاسخ گفت که «چ» روایت او از چمران است. هر کسی میخواهد روایت دیگری از چمران بسازد بسمالله. فریبرز عربنیا دوست بسیار خوب من است که پیش از این فیلم نیز با هم رابطه بسیار خوبی داشتیم و داریم. لحظات دلپذیری با او داشتم و گفت و گو های شیرینی درباره سینما. مشخصا درباره اصغر وصالی وچمران بزرگ. به هرحال این نقشها پرداخت کارگردان است و مربوط به اوست. کاراکتری وجوه بیرونی دارد و دیده میشود، کارکتر دیگری هم وجوه درونی دارد. هرچند به نظرم فریبرز عربنیا نیز بسیار عمیق و شناور نقش چمران را بازی کرده است.
این پرسش را پرسیدم تا برسم به اینجا که ما شما را همیشه به عنوان بازیگری میشناختیم که در فیلمهای روشنفکری بازی میکند و نقشهایی درونگرایی را قبول میکند که اکت چندانی ندارند. اما تا اینجای جشنواره نقشهایی بازی کردهاید که همه برونگرا و پر حرکت بودند. چرا همچین تصمیمی گرفتید؟
ببینید من مشخصا دارم درباره خودم صحبت میکنم. از لحظهای که بازیگر شدم همواره دوست داشتم چالش کنم. همواره دوست داشتم فضاهای متفاوت را تجربه کنم. چه فضای مستند، چه فضای خیالی از جنس «رستاخیز» را. این که این فضاها چطور برایم پیش میآید، خب به نظرم میآید با گذشت این سالها حالا کارگردانها بهم اعتماد میکنند که این نقشها را بازی کنم و به گمانم وقتش بوده که پوست بیندازم. و پژوهشی درباره بازیگری و درونیات خودم انجام دهم. این جشنواره علیرغم آن چیزی که شاید از بیرون به نظر میرسد، روزگار خوش بابک حمیدیان باشد، اتفاقا روزگار بسیار پرتنشی است. روزهایی که فکر میکنم شکل مسئولیتهایم در بازیگری آن قدر دارد عوض میشود که عجیب و غریب است. و این فقط برای خود من است نه هیچ کس دیگر. یعنی از بابک حمیدیان رو به بیرون حرف نمیزنم. آدمها فکر نکنند که یک هو حمیدیان غوره نشده دارد تئوری صادر میکند. من فقط و فقط راجع به خودم صحبت میکنم. وقت این است که در سالهای پیش رو با احتیاط و پژوهش بیشتر به سراغ بازیگری بیایم و این جشنواره همانقدر که میتواند نقطه عطف زندگی کاری من باشد، اگر حواسم به خودم نباشد میتواند نقطه شکست زندگی کاری من باشد. چون این همه تایید گرفتن از آدمها خیلی ترسناک است. یعنی شبها که به خانه میروم احساس میکنم به اندازه یک وانتبار، بار مسئولیت روی دوشم است که با دوش گرفتن و این ها هم خالی نمیشود. من یک وظایفی در کار بازیگری دارم که مطلقا تا امروز فقط آنها را انجام دادهام. در همان «ریسمان بازی» که مثال زدید، من فقط کارم را انجام دادم. در این جشنواره سه فیلم، «رستاخیز»، «چمران» و «پنجاه قدم مانده به آخر» واقعا فیلمهای سختی در تولید بودند. در جغرافیاهای عجیب و غریبی ساخته شدند. از گرمای بالای ۶۰ درجه تا سرمای ۱۰ درجه زیر صفر. بهرحال آدم پوست میاندازد دیگر. اگر آدم باشی، باید پوست بیندازی.
چطور قبول کردید که در رستاخیز دو نقش بازی کنید؟
قرار نبود این اتفاق بیفتد. من برای نقش «ابن زیاد» قرارداد بستم، آن نقش را بازی کردم و تمام شد. بعد به دفتر آقای درویش رفتم تا از او تشکر کنم. چون در آن مقطع سفرهای شهرستان دیگر تمام شده بود و گروه برای سکانسهای نقش یزید به تهران آمده بودند و در مسجد سپهسالار، آقای میرفخرایی بزرگ مشغول ساختن دکور بودند. من رفتم سر بزنم و از عوامل پروژه رستاخیز تشکر کنم. یکی از بازیگران درخشان این سرزمین برای نقش یزید قرارداد بسته بودند که اتفاقا وقتی من شنیدم خیلی هم به ایشان تبریک گفتم. ضمن این که به آن سکانس حوضچه یزید به شدت حسادت میکردم. ولی بعد از گپ یکساعته بین آقای درویش و آن دوست عزیزمان، آقای درویش همه ما را جمع کرد، از آن دوست عزیز بسیار تشکر کرد و بیمقدمه گفت که یزید من را بابک حمیدیان بازی میکند. حالا در آینده از شروع جشنواره که فارغ شدم و این روزگار کمی در وجودم تهنشین شود شاید بتوانم تحلیل بهتری روی این اتفاقها داشته باشم.
آقای حمیدیان، اعتقادات، آرمانها و جهانبینی بازیگر روی انتخاب و ایفای نقشها چقدر تاثیر دارد.
من دوست دارم واژه اعتقاد را به واژه باور تغییر دهم. ما مدتهاست عادت کردهایم با کلمات آن طور که خودمان دوست داریم بازی کنیم. اعتقاد داشتن یا نداشتن هم از آن دسته واژگان دستمالی شده در این روزگار است. به نظرم آدمها باید به سراغ باورهایشان بروند. من با باورهای عمیق انسانی خودم با این نقشها مواجه شدم. چه در نقش اصغر وصالی، چه در نقش ابن زیاد و یزید و چه در نقش هرمز شکیبا برای فیلم آقای پوراحمد. و به نظرم میآید این یکی از عمیقترین نیازهای بازیگری است که مدتهاست به آن پرداخته نمیشود. این باورها ایدئولوژی، جهانبینی میآورد. توانهای انسانی را در تو زیاد میکند و در عین حال تحملات را بالا میبرد و از تو آدم صبوری میسازد. و من دارم همه اینها را مشق میکنم.
57۲۴۴
نظر شما