وقتی که رییس هیات مدیره و مدیر عامل شرکت توتال، کریستوفر دومارژری، بعد از این که هواپیمای جت خصوصیاش با یک خودروی برفروب در فرودگاه مسکو تصادف کرد کشته شد، به نظر میرسید که این اتفاق یک تصادف باشد. اما تماشاگران روسی تلویزیون، طور دیگری به این ماجرا نگاه میکردند. وال استریت ژورنال نوشته است که به گزارش شبکه اصلی تلویزیون روسیه، کشته شدن رییس توتال برنامه سیآیای، سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا، بود برای این که آقای دومارژری یکی از مخالفان سرسخت تحریمهای اروپا و آمریکا علیه روسیه بود و واشنگتن میخواست او را ساکت کند. این داستان نه از زبان یک وطنپرست افراطی روسی بلکه از دهان یک گزارشگر تلویزیونی شنیده میشد.
این گزارش به واقعیتی اشاره میکند که در حال گسترش است: روسها و غربیها در گذشته با یکدیگر صحبت میکردند اما حالا این ارتباط قطع شده و آنها درباره یک اتفاق واحد در دنیای واقعی، دو نظر مختلف دارند. این نشان میدهد که هر یک از این دو گروه، به واقعیتهای مختلفی باور دارند.
یک مختصص آمریکایی که این هفته در کنفرانس کلوب والدی شرکت کرده بود - کنفرانسی که هم مقامات روسی و هم دانشگاهیان غربی در آن حضور داشتند- در این باره مثالی میزند: مثل این است که هر یک از دو طرف روسیه و غرب در یک اتاق تاریک هستند و از یک شی واحد دو گونه برداشت میکنند.
اتفاقات اوکراین یکی از رخدادهای واحدی بوده که دو نگاه به آن شده است؛ از نظر اکثریت روسها، برکناری ویکتور یانوکویچ، رییس جمهور سابق اوکراین، در فوریه امسال یک کودتا بود که حمایت مستقیم سیاستمداران اروپایی را پشت خود داشت و به وسیله آژانسهای جاسوسی غربی برنامهریزی شده بود. اما از نگاه غربیها، یانوکویچ بر اثر فشار جنبش عمومی اوکراین، در پی برقراری روابط بیشتر با غرب بود.
مطالب و گزارشهایی که این روزها مردم روسیه از رسانههای عمومی این کشور میشنوند، باعث افزایش محبوبیت ولادیمیر پوتین شده است. رسانهها نیز هر چه بیشتر و بیشتر تحت کنترل دولت قرار میگیرند. محبوبیت پوتین در روسیه به بالای 80 درصد رسیده که حتی از دوره قبلی ریاستجمهوری او نیز بیشتر است.
طرفداران پوتین نیز هر روز در حال بالا بردن مقام او هستند؛ یاچسلاو والادین، معاون اول کارکنان ریاست جمهوری روسیه، در نشستی خبری گفت غربیهایی که به پوتین حمله میکنند، در واقع در حال حمله به روسیه هستند. او تا جایی پیش رفت که گفت مردم روسیه فهمیدهاند که اگر پوتینی نباشد، روسیهای در کار نخواهد بود.
اما از آن سو، به نظر میرسد اروپای غربی و آمریکا، در ظاهر و باطن، تفاوتی بین دولت روسیه و حاکم آن قایل باشند و این هم یکی از نقاط تفاوت نگاه بین غربی و روسیه است.
تئوری توطئه در روسیه یک پدیده جدید نیست؛ نیکلای پاتروشف، یک مقام امنیتی رده بالای روسیه، اخیرا در یک مصاحبه با رسانههای دولتی تعدادی از این نظریههای تاریخی را ارایه کرده است: آمریکا شوروی را به دخالت خطرناک در افغانستان وادار کرد و در دهه 1980 میلادی دستکاری قیمت نفت برای تخریب شوروی انجام شد. به همین ترتیب، تحریمهای جدید علیه روسیه نیز به تلاش آمریکا برای تغییر رژیم در روسیه تعبیر میشود.
ایوان کراستف که در مرکز مطالعاتی استراتژیهای لیبرال کار میکند، معتقد است که تئوری توطئه مثل یک ایدئولوژی نمیتواند کشور را به جلو ببرد. او میگوید: «مارکسیسم یک ایدئولوژی بود اما تئوری توطئه ایدئولوژی نیست.»
وارویک نیز که از مختصصانی است که در کنفرانس والدی شرکت کرده، میگوید: «یا مقامات روسیه به ادعاهای خود باور دارند، یا حرف نادرست میزنند یا این که خودشان را گول میزنند. اگر حرف نادرست بزنند، در حال خطر کردند هستند و اگر خود را گول بزنند، اعتبار بینالمللی روسیه را خراب میکنند.»
ایگور ایوانف، وزیر خارجه سابق روسیه، نیز در این کنفرانس گفت: «موضعیت سیاستمداران در روسیه در حال ارتقا است برای این که اعتماد بین روسیه و غرب از بین رفته است. وقتی که اعتماد از بین برود، هر یک از طرفین تصور میکنند که هر کاری که دیگری انجام دهد، برای ضربه زدن به او بوده است.»
برای مطالعه گزارشی در مورد عواقب این بحران به اینجا مراجعه کنید.
3535
نظر شما