شعله جریان عدالت خواهی هیچ زمانی در طول تاریخ بشریت خاموش نشده و قیام عاشورا مظهر و تبلور این جریان و برقراری حکومت قسط و عدل برای قرار دادن سیاست و حکومت در متن عدالتخواهی و ازادگی است. حال چه اصلاح برای امت باشد و چه برای زدودن پیرایه هائی که بنی امیه بر دین اسلام بست. با چنین دیدگاهی و تلقی از عاشورا سال گذشته نقبی به تاریخ زدم که با اصلاحاتی عینا" آنرا باز نشر میکنم و امیدوارم مقبول افتد.
اربعین نقبی به تاریخ
وقتی نقبی به تاریخ میزنی و روز دهم محرم سال شصت و یکم هجری از کربلا خارج میشوی چه پیاده میروی و چه سواره و یا به مدینه میروی و یا به شام مهم نیست ولی چهل روز بعد در اربعین واقعه کربلا هر کجا هستی بایست و برگرد و به پشت سر خود نگاه کن. مهم بعد زمان و مکان نیست. مهم مسیر است. چه آن مسیری که رهبری اش با حسین(ع) بود و از مدینه آغاز شد و حج را نیمه تمام گذاشت تا بر اساس دین توحیدی ابراهیم حنیف(ع) تاریخی نو در کربلا بسازد و چه مسیری که هدایتش با زینب (س) بود و به شام رسید و پایه حکومتی یزید را لرزاند و به مدینه بازگشت. این دو مسیر و پیامهای آن مکمل یکدیگر هستند، شاید هم یک مسیرند با دو جلوه که هم تاریخ خلق کرد و هم فلسفه و روش زندگی.
روز سوم و هفتم هم به عقب نگاه کرده بودی آنچه در این روز میبینی با آن دو مقایسه کن. در آن دو روز خیلی اندوهگین بودی که نزدیکترین افراد به پیامبر اسلام(ص) که حاملان واقعی دین جدید بودند به قربانگاه برده شده و سرشان بر بالای نیزه ها برای عبرت سایرین و از بین بردن هر گونه مقاومت در برابر دستگاه جور و ستم خلافت بنی امیه اولین دشمنان اسلام، در شهر ها گردانده شده بود. اما امروز چه؟ آیا به زینب افتخار نمی کنی که اینچنین پیام کربلا زنده نگه داشت و پایه های سست خلافت بنی امیه را لرزاند؟ به یاد ابوذر نمی افتی که چگونه با استخوان شتر در نزد خلیفه سوم بر سر کعب الاحبار نماد مذهب انحرافی شرکآلود و تزویر کوبید؟ و وقتی به شام تبعید شد با کلماتش کاخ سبز معاویه را که به علامت احیاء کاخ نشینی و اشرافیت، پس از پیغمبر، در متن اسلام و به نام توحید ساخته میشد را لرزاند؟
در کربلا شکوفائی انسانیت رقم خورد و بهشت وعده داده الهی روی زمین ساخته شد. کربلا مظهر انتخاب و اختیار بود و همان باری که کوهها از پذیرش آن خود داری کردند و انسانیت در تکوین خویش آن مسئولیت را پذیرفته بود در ماجرای کربلا داوطلبانه بر دوش حسین(ع) و یارانش حمل شد. در کربلا نه یک حر بلکه انسانیت متولد شد. انسانیتی که عاشورا را فلسفه و موتور حرکت تاریخ میداند. در کربلا راه نورانی شهادت در طول تاریخ ساخته شد. در کربلا مرگ سیاه ذلت در برابر مرگ سرخ رخت برکشید و تو این معانی را از اربعین بهتر میتوانی درک کنی. اربعین فقط احساس و تاثر نیست، شعور و شور است و تو از سر آگاهی لحظه ای درنگ میکنی و از خود بیرون میروی و سعی میکنی از لابلای گرد و خاک سم اسبان بنی امیه که بدن شریفترین موجودات عالم خلقت را به زیر گرفته اند، آن واقعه را بهتر ببینی. اربعین نگاه فرا زمانی و مکانی است به نه تنها عاشورا بلکه مسیری که عاشورا را خلق کرد. و اما چند لحظه ائی هم صبر کن و در گوشه غربت گرفته قبرستان زینبیه که معلم انقلاب آرامیده است زمزمه ائی کن. با تاریخ حرف بزن همانگونه که او پدر و پسر و دختر را با طنین آوای زنگ دارش در حسینیه ارشاد خطاب کرد که:
... ای علی!
ای شیر! مرد خدا و مردم، ربّالنوع عشق و شمشیر!
ما شایستگی "شناخت ترا" از دست دادهایم. شناخت ترا از مغزهای ما بردهاند،
اما "عشق ترا"، علیرغم روزگار، در عمق وجدان خویش، در پس پردههای دل خویش، همچنان مشتعل نگاه داشتهایم،
چگونه تو عاشقان خویش را در خواری رها میکنی!؟
تو ستمی را بر یک یهودی که در ذمّه حکومتت میزیست تاب نیاوردی،
و اکنون، مسلمانان را در ذمه یهود ببین! و ببین که بر آنان چه میگذرد !
ای صاحب آن بازو که "یک ضربهاش از عبادت هر دو جهان برتر است"
ضربهای دیگر!
و اما تو ای حسین!
با تو چه بگویم ؟
" شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هائل "
و تو ای چراغ راه، ای کشتی رهایی، ای خونی که از آن نقطه صحرا ، جاودان میطپی، و میجوشی، و در بستر زمان جاری هستی، و بر همه نسلها میگذری، و هر زمین حاصلخیزی را سیراب خون میکنی، و هر بذر شایسته را، در زیر خاک ، میشکافی و میشکوفایی، و هر نهال تشنهای را به برگ و بار حیات و خرمی مینشانی،
ای آموزگار بزرگ شهادت !
برقی از آن نور را بر این شبستان سیاه و نومید ما بیفکن، قطرهای از آن خون را در بستر خشکیده و نیم مرده ما جاری ساز، و تفی از آتش آن صحرای آتش خیز را به این زمستان سرد و فسرده ما ببخش.
ای که "مرگ سرخ" را برگزیدی تا عاشقانت را از "مرگ سیاه" برهانی، تا با قطره خونت، ملتی را حیات بخشی، و تاریخی را به طپش آری، و کالبد مرده و فسرده عصری را گرم کنی، و بدان جوشش و خروش زندگی و عشق و امید دهی!
ایمان ما ، ملت ما ، تاریخ فردای ما ، کالبد زمان ما
"به خون تو محتاج است "
ای زینب
ای زبان علی در کام! با ملت خویش حرف بزن!
ای زن ! ای که مردانگی، در رکاب تو، جوانمردی آموخت
زنان ملت ما اینان که نام تو، آتش و درد بر جانشان میافکند بتو محتاجاند
بیش از همه وقت... "جهل" از یکسو به اسارت پنهان و ذلت تازهشان میکشاند و از خویش و از تو بیگانهشان میسازد، آنان را بر "استحمار کهنه و نو"، بر بندگی "سنتهای پوسیده" و "دعوتهای عفن"، برملعبه سازان "تعصب قدیم" و "تفنن جدید" به نیروی فریادهائی که بر سر یک شهر- شهر قساوت و وحشت - میکوبیدی، و پایههای یک قصر - قصر جنایت و قدرت را میلرزاندی - بر آشوب!
تا در خویش برآشوباند، و تار و پود این پردههای عنکبوت فریب را بدرند، و تا در برابر این طوفان برباد دهندهای که وزیدن آغاز کرده است "ایستادن" را بیاموزند ، و این "ماشین هولناک" را که از آنها "بازیچههای جدیدی" میسازد، باز برای بلعیدن حریصانه آنچه سرمایهداری به بازار میآورد، برای لذت بخشیدن به هوسهای کثیف بورژوازی، برای شور آفریدن به تالارها و خلوتهای بیشور و بی روح "اشرافیت جدید"، و برای سرگرمی زندگی پوچ و بیهدف و سرد "جامعه" رفاه در هم بشکنند، و خود را، از "حرمهای اسارت قدیم"، و "بازارهای بیحرمت جدید" ، به امامت تو نجات بخشند !
ای زبان علی در کام، ای رسالت حسین بر دوش!
ای که از کربلا میآیی، و پیام شهیدان را، در میان هیاهوی همیشگی قداره بندان و جلادان ، همچنان به گوش تاریخ میرسانی،
زینب! با ما سخن بگو.
مگو بر شما چه گذشت، مگو در آن صحرای سرخ چه دیدی، مگو جنایت آنجا تا به کجا رسید، مگو خداوند، آن روز، عزیزترین و پر شکوهترین ارزشها و عظمتهایی را که آفریده است، یکجا، در ساحل فرات، و بر روی ریگزارهای تفتیده بیابان تف، چگونه به نمایش آورد، و بر فرشتگانش عرضه کرد، تا بدانند که چرا میبایست بر آدم سجده میکردند!؟
آری زینب !
مگو که در آن جا بر شما چه رفت، مگو که دشمنانتان چه کردند، و دوستانتان چه کردند؟ آری ای پیامبر انقلاب حسین!
ما میدانیم، ما همه را شنیدهایم، تو پیام کربلا را، پیام شهیدان را به درستی گذاردهای،
اما بگو، ای خواهر، بگو که ما چه کنیم!؟
لحظهای بنگر که ما چه میکشیم! دمی به ما گوش کن تا مصائب خویش را با تو باز گوییم،
با تو ای خواهر مهربان! این تو هستی که باید بر ما بگریی،
ای رسول امین برادر، که از کربلا میآیی و در طول تاریخ، بر همه نسلها میگذری و پیام شهیدان را میرسانی،
ای که از باغهای سرخ شهادت میآیی و بوی گلهای نو شکفته آن دیار را، در پیراهن داری،
ای دختر علی، ایخواهر، ای که قافله سالار کاروان اسیرانی، ما را نیز، در پی این قافله، با خود ببر.
نظر شما