بعد از انقلاب و تحولات وسیعی که در کشور صورت گرفت، شرایط فوتبال کشور نیز به تأسی از سایر بخشها خاص شده بود. بسیاری از مربیان یا رفته بودند یا کار نمیکردند. شرایط استقلال و پرسپولیس هم نامشخص بود. در چنین حال و هوایی بود که عباس رضوی هدایت تیم جوانان استقلال را بر عهده گرفت و پس از آن سرمربی تیم بزرگسالان شد.
رضوي در دهه 60 هم براي مقاطعي سرمربي آبيپوشان بود و پس از آن جلاي وطن كرد.
رضوي كه اين روزها در سوئد زندگي ميكند، چندي قبل مهمان ما بود و حرفهاي جالبي زد. از شرايط آن روزهاي استقلال تا همكاري با باشگاه هنرمندان و مشكلات فوتبال پايه. با هم چكيده حرفهايش را ميخوانيم.
سال 58 استقلال سر و وضع نامشخصي داشت. خيلي از بزرگانش يا نبودند يا بازي نميكردند. خبري از روشن، حجازي، نظري، اسكندريان و ... نبود. در اين زمان سرمربي تيم جوانان استقلال شدم و با بازيكناني همچون برادران بياني، نعلچگر، احدي و ... استارت زديم. باور كنيد زمين تمرين نداشتيم. در اين وضعيت كار كرديم. همان سال يك گردهمايي در استاديوم شيرودي برگزار شد و من به عنوان سرمربي تيم تهراني انتخاب شدم. تيم منتخب پايتخت را با حضور نفراتي همچون فركي، فريبا و ... به مسابقات قهرماني كشور بردم و قهرمان شديم. در فينال اصفهان را 2 بر صفر برديم. بعد از آن قرار شد همراه با آقاي حبيبي تيم ملي را انتخاب كنيم و به جام استقلال ليبي ببريم اما روز پرواز اتفاقاتي رخ داد و هواپيمايي كه قرار بود ما را ببرد، توسط افراد ديگري استفاده شد. قرار شد ما با پرواز ديگري برويم اما ناگهان دولت موقت مخالفت كرد و سفر لغو شد. چند روز بعد هم سازمان تربيت بدني من را تأييد نكرد و از تيم ملي جدا شدم.
بعد از جداييام از تيم ملي، سرمربي استقلال شدم و آقاي پورحيدري دستيارم بود. آن موقع نه پول بود و نه زمين تمرين. باور كنيد براي اينكه چنگيز را استقلالي كنيم، فقط 3 حواله يخچال به او داديم.
در دربي سال 65 من سرمربي بودم. در آن مسابقه شاهرخ بياني به پرسپوليس پيوسته بود. به شاهرخ پيشنهاد خوبي داده بودند. از سوي ديگر قبل از شروع مسابقه هم در رختكن ما اتفاقاتي افتاد كه شرايط را به گونهاي ديگر رقم زد و در نهايت با حساب 3 بر صفر باختيم. بعد از آن بازي به من گفتند كه سازمان تربيت بدني گفته رضوي ديگر نبايد سرمربي استقلال باشد.
وقتي ماجراي استقلال پيش آمد، مدتي به منطقه رفتم و نفرات تيم نيروي زميني را از جبهه پيدا كردم. از مجتبي محرمي گرفته تا نادر محمدخاني و مجد تيموري و مهدي فنونيزاده را به تيم نيروي زميني آوردم. يادم ميآيد در پادگان جي تمرين ميكرديم. اتفاقاً همان زمان عدهاي گفتند كه رضوي حسابي خورده و برده! وقتي كارم براي واشاش مجارستان درست شد، چك 5 هزار توماني دستمزدم را به باشگاه پس دادم و گفتم اين را براي تيم جوانان خرج كنيد.
در واشاش مجارستان سرمربي تيم اميد اين باشگاه شدم و پس از آن دستيار ميسوري كارما مربي بزرگ مجارستاني در تيم بزرگسالان واشاش شدم. بعد از آن به الشعب امارات رفتم و در نهايت به سوئد مهاجرت كردم. در سال 1368 واشاش مجارستان را به تهران آوردم و 3 بازي دوستانه برگزار كرديم. ما جزو اولين تيمهاي خارجياي بوديم كه بعد از انقلاب براي مسابقات دوستانه به ايران آمديم. آن سفر به درخواست داريوش مصطفوي انجام شد كه آن زمان دبيركل فدراسيون بود.
در دهه 70 آقاي صفاييفراهاني با من تماس گرفت و قرار شد به كادر تيم ملي اضافه شوم. ابتدا برايم حكم مشاوره زده بودند و حتي دستمزد هم دادند. قرار شد به ايران بيايم و دستيار اول اسون گوران اريكسون را هم بياورم اما يك روز آقاي عرفانياندانشور دبيركل وقت فدراسيون به من زنگ زد و گفت: آقاي رضوي، شغلت را در سوئد از دست نده، با حضورت در تيم ملي مخالف شده!
بعداً كه به ايران آمدم، سراغ بهزاد كتيرايي مديركل وقت حراست سازمان تربيت بدني رفتم. او با خوشرويي پذيرايم شد. به ايشان گفتم: من چه مشكلي دارم كه تأييدم نكرديد؟ او هم گفت: مگر شما در دوره جنگ، سرمربي نيروي زميني نبودي؟ مگر به منطقه نرفتي؟ اگر مشكل داشتي كه آن زمان نميگذاشتند سرمربي نيروي زميني شوي. آقايان خودشان هركس را نميخواهند، ميگويند از سوي نهادها با حضور شما مخالفت شده! بعداً فهميدم در جلسهاي كه آقايان نصرا... سجادي و مهدي خبيري حضور داشتند، با حضورم مخالفت شده بود.
سال 85 سرمربي راهآهن شدم. تيم خوب بسته نشده بود و من يك ماه قبل از مسابقات به ايران آمدم اما با اين وجود خيلي تلاش كرديم ولي عدهاي نميخواستند نتيجه بگيريم. شب قبل از بازي با استقلال هر دو تيم در هتل المپيك مستقر بوديم. بازي يك - يك تمام شد و من بعداً فهميدم در جريان جلسه فني ما يكي از اعضاي تيم خودمان تلفن همراهش را باز گذاشته بود تا استقلاليها به اطلاعات فني ما دست پيدا كنند!
يادش بهخير حسين فركي را از زمين پليس نازيآباد پيدا كردم، محمد پنجعلي را از زمين خيابان گرگان. رضا رجبي را هم از تيم اقبال. حسين ياريار هم قبل از انقلاب شاگردم بود.
قبل از دربي معروف سال 65 دو مدافع ما با هم دست به يقه شدند و در جريان بازي هم بايد كنار هم بازي ميكردند. بعداً كه فيلم بازي را ديدم، متوجه شدم كه اين اختلاف در جريان بازي و هنگام پوشش دادن كاملاً مشهود بود.
منچستريونايتد 80 درصد بازيكنانش را خودش ميسازد اما استقلال و پرسپوليس ... اين دو تيم حتي زمين تمرين مناسبي هم براي تيمهاي پايهاي خودشان ندارند.
فدراسيون بايد تيمها را ملزم به داشتن تيم ب كند.
وقتي يك بچه را از تيم جوانان ميآوري و بدون هيچ آموزش و مراقبتي ناگهان 700 ميليون تومان به او ميدهي، طبيعي است كه ميرود سراغ پورشه، قليان و شبزندهداري.
چون توليد بازيكن نداريم، بايد سراغ بازيكنان ايراني مقيم اروپا برويم كه درجه دو هستند. البته بايد از ظرفيت همه ايرانيها استفاده كرد. اما اگر خودمان داخل كشور بهتر از آنها را داشته باشيم، ديگر نيازي نيست از اروپا بار بياوريم.
بهترين مربي ليگ سوئد ماهي 14 ميليون دستمزد ميگيرد، تازه 45 درصد آن هم ماليات است.
به پيشنهاد حسين ياريار با تيم هنرمندان همكاري ميكردم و منتخب هنرمندان سوئد را به ايران آوردم. ياريار واقعاً زندگياش را براي اين تيم گذاشته و براي رتق و فتق امور آن كارش به قرص اعصاب كشيده شده است. اميدوارم قدرش را بدانند.
تيم هنرمندان سوئد را به ايران آوردم. بعضي از آنها اصلاً فوتبال بلد نبودند اما با اين وجود خوب كار كرديم. مهمتر از آن اينكه تصويري كه در ذهن آنها از ايران ساخته شده و به مردم سوئد منتقل شد، عالي بود.
تيم واشاش مجارستان را براي بازي در بم و كمك به زلزلهزدگان آوردم اما از طرف فدراسيون حتي يك نفر هم براي استقبال نيامد چه رسد به يك تشكر خشك و خالي.
4141
نظر شما