پیگیری مشکلات مردم به ثمر نشست/ وقتی خیّرین به کمک بچه های کم شنوا می آیند

به دنبال انتشار گزارش« پای درد و دل مردم روستاهایی در دل سنگ/ مادری با چند فرزند ناشنوا: سهم ما از بهزیستی یک سمعک خراب است» با دفتر خبرگزاری خبر آنلاین تماس گرفته شد. در یکی از این تماس ها، یک فرد خیر اعلام می کند حاضر است سمعک برای بچه های ناشنوا زهرا تهیه کند.

به مدت فاصله ی کوتاهی، ارتباط خبرنگار ما در لرستان با این فرد خیر برقرار می شود:«بسیار خوشحال خواهم شد اگر بتوانم برای این بچه های معصوم، سمعک تهیه کنم. ماه مبارک رمضان است. خداوند خواسته که در این ماه، برای هم وطنانم قدم کوچکی برداشته باشیم.»
بچه های ناشنوای زهرا به درخواست و تأمین هزینه های مرد خَیر به کلینیک شنوایی مراجعه می کنند. حسین کوهنانی-آسیب شناس شنوایی و تعادل-، قالب گیری گوش آن ها را برای تهیه سمعک انجام می دهد. سمعک برای هر سه فرزند زهرا به گفته ی این آسیب شناس شنوایی مناسب است و می تواند شنوایی آن ها را تقویت کند:«شنوایی بچه ها در محدوده ی شدید بوده و برای آن ها سمعک MAX E SP"" مناسب است. بعد از استفاده از سمعک ها و طی دوره ی گفتاردرمانی که این دوره را هم همکارم به صورت رایگان انجام می دهد؛ بچه ها همه ی صداها را می شنوند.»
حسین کوهنانی، قالب گیری گوش علی را اصغر انجام می دهد. دست علی اصغر روی دو گوشش بلند می شود. حروف گنگ، پرشتاب بیرون می آید. زهرا، نگاهی به علی اصغر می اندازد:« هزینه های درمان بچه ها گران بود. دستم به خرج درمان نمی رسید. امروز اولین باری است که بچه ها را برای شنوایی شان به مطب می آورم.»
زهرا نگاهش را به تابلوی گوش برجسته ی روی دیوار کلینیک می کشاند. سرش را پایین می اندازد. مادر، توی چشمانش، برق می زند. صورتش سفید می شود. آسیب شناس شنوایی، نگاه مادر را دنبال می کند:«خدا بزرگ است. خداوند به آن مردی که هزینه های شنوایی بچه ها را تأمین کرده؛ یک دنیا بخشیده است. من هم می خواهم در این کار خیر سهیم باشم.»
در همه ی حسرت های ناشنوا، حسین کوهنانی-آسیب شناس شنوایی و تعادل- هم نقشی را در "مام میهن" روی صحنه می برد؛ نقشی که در آن دومیلیون تومان از هزینه های درمان و دوره ی تربیت شنوایی رایگان را در دنیای شنوای بچه ها سهیم می شود.

با 14 میلیون تومان کمکِ مردِ خیر با آسمان می خندند
زهرا و بچه های ناشنوایش از کلینیک شنوایی بیرون می آیند. کار قالب گیری گوش چند روزی طول می کشد. زهرا گوشه ی صورتش را توی چادر پنهان می کند:«قیمت 6 سمعک و هزینه ی قالب گیری گوش بچه هایم 14 میلیون تومان شده، نمی دانم با چه زبانی از آن مرد خَیری که او را نه می شناسم و نه دیده ام؛ تشکر کنم؟ با این کمک 14 میلیون تومانی، دست و سایه ی مرد خَیر روی سر بچه هایم بلند است.»
زهرا دست علی اصغر را در دست می گیرد. دست هایش زبر شده و ترک دارد. صدایش کمی می گیرد. حرف هایش به کندی بیرون می آید. دستش را مشت می کند. روی قلبش می گذارد:«از خوشحالی، قلبم تندتند می زند.»
زهرا می خندد. علی اصغر به آسمان نگاه می کند. با دست کوچکش گنجشکی را نشان می دهد. ادای گنجشک را با تکان دادن دست هایش درمی آورد. خنده ی مادر و بچه های ناشنوا به آسمان می رود.

45231