نخستین دیدار یک دختر شهید با پدرش بعد از ۲۸ سال

ایسنا نوشت:مادر شهید «منصور سودی» در نخستین دیدار با پیکر فرزند شهیدش بعد از 28 سال گفت:شور و نشاط منصور موجب شده است که تمام لحظه‌هایی را که کنار ما بوده را در ذهنم تجسم کنم

 مادر شهید «منصور سودی» در نخستین دیدار با پیکر فرزند شهیدش بعد از 28 سال گفت:شور و نشاط منصور موجب شده است که اکنون تمام لحظه‌هایی را که کنار ما بوده است را در ذهنم تجسم کنم و خوشحالی او در آن دوران که اکنون متصور می‌شوم موجب شده است که نتوانم اشک بریزم برای همین از آمدنش بسیار بسیار خوشحال هستم. یاد منصور در این 28 سال همواره در ذهنم بود و مدام همچون ذکر به یادم می‌آمد.

پیکر شهید منصور سودی فرمانده اطلاعات عملیات تیپ انصارالمهدی استان زنجان بعد از گذشت 28 سال از شهادتش کاوش و شناسایی شد. از همین رو در نخستین دیداری که خانواده این شهید با پیکر فرزندشان داشتند زینب سودی فرزند شهید منصور سودی در حین ورود به سالن معراج شهدا با زبان ترکی گفت:بابا خوش گلمیشن (بابا خوش آمدی).او گریه‌کنان پیکر کفن پیچ شده پدرش را به آغوش کشید و مدام آن را بوسید.

همچنین خواهران این شهید پس از ورود به معراج‌الشهداء با بیان «السلام علیک یا اباعبدالله» و داداش خوش‌آمدی، منتظرت بودیم، به دیدار برادرشان شتافتند.
یکی از خواهران این شهید در حالی که پیکر برادرش را در بغل داشت زمزمه می‌کرد منصور در عملیاتی حاضر شدی که رمزش نام حضرت زهرا (س) بود و می‌خواستی همچون مادرت زهرا گمنام بمانی. تحمل این همه سال دوری برای ما سخت بود.

در بخشی از این دیدار،صدیقه ریاحی مادر شهید منصور سودی در سخنانی گفت: فرزندم صبح روز 19 مرداد سال 66 خانه را ترک کرد و به منطقه رفت و روز 24 مرداد نیز ساعت 6 صبح مفقود شد. شب پیش از رفتنش به خانه ما آمد و شام را در کنار ما بود اما باید به منطقه می‌رفت برای همین با عجله منزلمان را ترک کرد. یکی از عادت‌های پدرش این بود که همیشه در جیب او پول می‌گذاشت اما این بار فراموش کرد. همان شب نیز من خواب دیدم که گلوله‌ای به کتف فرزندم اصابت کرده است که چند روز بعد خبر دادند که منصور مفقود شده است.

این مادر شهید درباره اخلاق و رفتار فرزندش توضیح داد: منصور بچه‌ای شلوغ و بسیار پرنشاط بود و همواره در کارهای خیر شرکت می‌کرد. همه افراد فامیل نیز او را دوست داشتند. همین شور و نشاط منصور موجب شده است که اکنون تمام لحظه‌هایی را که کنار ما بوده است در ذهنم تجسم کنم و خوشحالی او در آن دوران که اکنون متصور می‌شوم موجب شده است که نتوانم اشک بریزم برای همین از آمدنش بسیار بسیار خوشحال هستم. یاد منصور در این 28 سال همواره در ذهنم بود و مدام همچون ذکر به یادم می‌آمد.

یک بار هم روز قبل از آزادسازی خرمشهر در سوم خردادسال 1361 منصور از ناحیه کتف و پا مجروح شده بود. او ‌همواره پیش از حاضر شدن در منطقه به همسرش می‌گفت که من به جبهه می‌روم و امیدوارم که مفقود شوم تا شما هم انتظار خانواده‌های مفقودین را درک کنید.

شهید سودی با پیراهن مشکی

پس از اینکه پسرم مفقود شد کمی کنایه‌ها و زخم زبان مردم من را ناراحت کرد چرا که با لحن خاصی با من صحبت می‌کردند. از طرفی از منصور هم خبری نبود. فرزندم دومم علی در عملیات کربلای 4 و 5 همراه برادرش منصور بود.

در ادامه این دیدار،علی سودی برادر کوچک شهید منصور سودی با اشاره به خاطراتی از برادرش توضیح داد: منصور متولد سال 1342 بود و فاصله سنی میان من و او پنج سال است.

از سال 60 وارد سپاه شد و به جبهه‌های غرب و جنوب رفت. ابتدا با همدیگر در لشکر 31 عاشورا بودیم و پس از اینکه تیپ انصارالمهدی استان زنجان شکل گرفت او فرمانده واحد اطلاعات و عملیات این تیپ شد. در عملیات‌های کربلای 4 و 5 همدیگر را در منطقه می‌دیدیم. یادم می‌آید در مدت زمان حضور در عملیات‌های کربلای 4 تا 5 نمی‌توانستیم با خانواده‌هایمان تماس بگیریم به همین خاطر یک روز منصور به دیدار من آمد و پس از گفت‌وگو خبر شهادت ناصر شهبازی را که همسر خواهرم بود به من داد. ناصر در عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده بود. در جریان همین عملیات کربلای 4 منصور با یک دوربین فیلمبرداری مصاحبه‌ای در مورد انگیزه حضور در جبهه را پرسیده بود.آن زمان 18 ساله بودم.

در جریان عملیات‌های کربلای 4 و 5 نیز تا لب آب با ما آمده بود. من در گردان رزمی بودم اما او چون در واحد اطلاعات عملیات بود زیاد نمی‌توانست در منطقه بماند و فرمانده‌اش هم اجازه حضور و همراهی با ما را در ادامه عملیات نداده بود.

پس از انجام عملیات نصر 7 در سردشت،عراقی‌ها پاتک کرده بودند و بسیاری از نیروهای ایرانی در آن منطقه به شهادت رسیده بودند به همین خاطر فرمانده‌شان آمده بود و موضوع را به رزمندگانی که سالم بودند گفته بود چرا که حفظ ارتفاعات «بُلفَت» برای ما بسیار مهم بود. منصور هم به همراه عباس غلامی، مسعود پارسا، ودود روغنی(شهید شده‌اند) و دیگر رزمندگان سالم به منطقه رفته بودند تا از این ارتفاعات مراقبت کنند اما آتش دشمن بسیار سنگین بود و آن‌ها در کانالی گیر افتاده بودند. یکی از همرزمانشان در آخرین لحظه مکانی که آن‌ها در آنجا حضور داشتند را دیده بود برای همین اسم منصور را صدا زده بود اما به جای منصور یک عراقی بیرون آمده و شروع به تیراندازی کرده بود. پس از آن دیدبان‌ها می‌گفتند که به مدت سه روز ما می‌یدیم که یک مجروح در آنجا تکان می‌خورد اما به دلیل حضور نیروهای عراقی نمی‌توانستیم به آنجا برویم. منصور هنگام شهادت 24 سال داشت و دخترش زینب سه ساله بود.

۵۷۲۴۴

کد خبر 453195

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۱:۰۴ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۱
    34 2
    سلام ودرود به مردان بی ادعای این سرزمین که تا دنیا هست نامشان جاودان خواهد ماند.
  • بدون نام ۱۱:۱۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۱
    32 2
    خدا به خانواده اين شهيد عزيز صبر و به ما توفيق حفظ حرمت آن عزيزان را بدهد.
  • محمد A1 ۰۵:۴۹ - ۱۳۹۴/۰۶/۱۴
    33 2
    باسلام و درود به روان پاک شهدا.ما هرچی داریم از شهدا داریم.
  • بی نام A1 ۱۱:۰۵ - ۱۳۹۴/۰۶/۲۲
    6 2
    این نمره منفی ها بابت چیه ؟

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین