۰ نفر
۶ آذر ۱۳۸۷ - ۰۹:۰۹

هفته هاست که مردم آمریکا و حتی جهانیان چشم انتظار نتیجه پیروزی دلچسب باراک اوباما در انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده و معرفی اعضای کابینه او هستند...

فرید زکریا :این که درنهایت چه کسانی در هیات تغییر و اصلاح مرد جوان کاخ سفید جای می گیرند و با سکونت در کاخ سفید آینده ای دیگر برای خود و مردمان آمریکا رقم می زنند دغدغه این روزهای جهانیان است. شاید انتخاب وزیر امور خارجه یا وزیر دارایی آمریکا به سبب بحران هایی که این کشور در زمینه سیاست خارجی و اقتصاد کلان با آن رو به روست دارای حساسیت های بیشتری باشد ولیکن عنوانی هست که شاید تا ماه ها برای گماشتن فرد قابلی در آن مقام، حرکتی از سوی مقانات کاخ سفید صورت نگیرد، گرچه اهمیت و حساسیت آن همپا و حتی بسیار بیشتر از سایر گزینش های باراک جوان خواهد بود: تعیین سفیر آمریکا در کشور چین!

این روزها همه می دانند که چین در روزگار ما کشوری قدرتمند است و  نحوه حضور و  ابراز وجود ما در این کشور پهناور دارای اهمیت بسیاری است. در حال حاضر ما به پکن نیاز داریم اما نه دیگر مانند سابق. اکنون چین برای ایالات متحده همچون کلیدی کارگشا برای رهایی از بن بست بحران های مالی به شمار می رود. در این میان سفیر آمریکا در چین باید این اطمینان خاطر را برای همگان فراهم آورد که چین در قبال کمک به آمریکا خود نیز می تواند همسو با ایالات متحده نفع ببرد و از منافع بسیار این تعامل دو طرفه بهره مند شود. درغیر این صورت شرایط برای آمریکا در همه زمینه ها خیلی بدتر از همیشه خواهد بود.

تمامی اقتصاددانان از هر دو جناح چپ و راست معتقدند که آمریکا هم اکنون به محرک های عمده مالی نیازمند است که در غیر این صورت کسری بودجه نخستین پیامدی است که در کمین پیکره اقتصادی آمریکا نشسته است. در این راستا برای فرار از کسری مالی که بر اساس برآورده های انجام شده از یک ترلیون دلار تا 1.5 تریلیون دلار متغیر است -  بین 7 تا 11 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا- باید به دنبال قدرت هایی بود که بتوانند تمامی بدهی ها و وام های آمریکا را بپردازند و این کار از عهده هیچ کشوری ساخته نیست مگر جمهوری خلق چین. 

در ماه سپتامبر پکن بزرگ ترین طلبکار خارجی آمریکا بود به طوری که سرمایه های کلان چین در ایالات متحده با خرید مقادیر فراوانی از اوراق بهادار خزانه داری آمریکا حتی از کشور ژاپن که تا پیش از این مهم ترین عامل پیش برنده خزانه داری آمریکا بود پیش افتاد. اگر چه خزانه داری آمریکا هیچ گاه آماری مشخص و دقیق از میزان خرید سهام و اوراق قرضه آمریکا را اعلام نمی کند اما کاملا روشن است که جمهوری خلق چین با در اختیار داشتن بیش از 10 درصد وام های عمومی آمریکا بزرگ ترین قرض دهنده و طلبکار واشنگتن در سطوح داخلی و خارجی است. چین این روزها بانک های آمریکا را قبضه کرده است.

اما آیا چینی ها قادرند این موقعیت حساس  و این نقش حیاتی را برای خود حفظ کنند؟ البته که آنها ابزارهای بسیاری برای تثبیت موقعیت کنونی خود دارند. میزان ذخایر ارزی خارجی چین در حال حاضر بالغ بر 2 تریلیون دلار برآورد می شود که این میزان در مقایسه با آمریکا بسیار بالاست. آمریکا در حال حاضر صرفا 73 میلیارد دلار به عنوان ذخیره ارزی خارجی خود انباشته است. اما با این وجود دولت چین همچنان نگران این موضوع است که مبادا با کاهش صادرات کالاهای آن به کشورهای اروپایی و آمریکایی این کشور نیز مانند آمریکا دچار ورطه اقتصادی شود. آنها بیش از آن که بخواهند به نجات بحران آمریکا باشند سعی دارند با تدبیر برنامه های محرک اقتصادی کلان موقعیت خود را در دنیای اقتصاد تثبیت کنند تا بلکه از این طریق به تثبیت سیاسی و موقعیتی بین المللی نیز دست یایند.

هزینه برنامه های راهبردی اقتصادی و سیاسی چین هم اکنون بالغ بر 600 میلیارد دلار است که سهمی برابر با 15 درصد از تولیدات ناخالص داخلی این کشور را به خود اختصاص داده است. پکن که تمامی تمرکز خود را بر مساله اشتغال و پیش گیری از حرکت های اعتصاب گونه و اعتراضی کارگران و اقتصاد تولیدی معطوف کرده است بعید نیست که به زودی حتی بخواهد ده ها میلیارد سرمایه دیگر را برای بسته اقتصادی- سیاسی خود اختصاص دهد.

این در حالی است که این روزها  نوادگان عمو سام به شدت به تداوم خرید سهام خود از سوی مردمان سرزمین اژدهای زرد نیاز دارند. تنها در این صورت است که آنها می توانند از ثبت یک بحران مالی و ورشکستگی ناگوار در تاریخ آمریکا اجتناب کنند. در واقع آمریکا در حال حاضر درخواست دو سرمایه گذاری کلان را از چین دارد، دو سرمایه گذاری که هر یک در تاریخ بشری منحصر خواهند بود، سرمایه ای برای چینی های چشم بادامی و سرمایه ای برای مردمان ینگه دنیا!

 البته شاید چینی ها در ظاهر خود را مشتاق به اعتلای اقتصاد آمریکا نشان دهند و بخواهند با اعطای وام های کلان به ما این راه را برایمان هموار کنند اما اولویت اصلی آنها پشت سر گذاشتن تمامی قدرت های جهان و پیشرفت و رشد اقتصادی و دیپلماتیک خود در عرصه بین المللی است.

جوزف استیگلیتز برنده جایزه نوبل اقتصاد سال 2001 می گوید:" مردم گاهی اوقات عنوان می کنند که چین و آمریکا به صورتی برابر به هم وابسته هستند. اما این مساله به نظر من صحت ندارد. چین برای حفظ رشد اقتصادی خود دو راه در پیش دارد. نخست این که  وارد بازارهای مصرف آمریکاییان شود و راه دیگر این که تمامی سرمایه های خود را به بازارهای داخلی خود سرازیر کند، بازار مصرفی که خود به سبب جمعیت بسیار جمهوری خلق چین هیچ گاه اشباع نمی شود  و شکوفایی اقتصادی چین را همراه خواهد داشت. مهم این است که آنها گزینه ای در پیش دارند که ما نداریم. به طور قاطع هیچ کشور دیگری غیر از چین نمی توان یافت که توانایی جبران کسری بودجه آمریکا را داشته باشد."

نیل فرگوسن نیز در کتا ب خود با نام"  صعود سرمایه" در باره تولد قدرتی نوظهور پس از پایان جنگ سرد صحبت می کند. او این کشور جدید را "چیمریکا" نامیده است که دارای وسعتی برابر یک دهم کره خاکی، یک چهارم جمعیت زمین و نیمی از رشد اقتصادی جهان طی هشت سال گذشته بوده است. او می نویسد:" برای یک لحظه این تصور به ذهن خطور می کند که پیوندی در آسمان ها انجام گرفته است، چیمریکایی های شرقی پس انداز می کنند و چیمریکایی های غربی خرج. شرقی ها رشد می کنند و غربی ها نزول."

فرگوسن نیز مانند استیگلیتز معتقد است که چین گزینه های مختلفی پیش رو دارد. " آنها به هر طریقی سعی دارند تا بازار مصرف آمریکا را در دست بگیرند که البته اگر نتوانند در این کار موفق شوند به طور حتم گزینه دیگری را انتخاب می کنند. " به عقیده فرگوسن گزینه دیگر پیش روی چینی ها تمرکز بر افزایش قدرت اقتصادی  و توجه به نیازمندی ها و بازار مصرف داخلی خود است که می تواند پیشرفت بسیاری را برای آنها به دنبال داشته باشد."

فرگوسن می گوید:" با این وجود سوال اصلی این است که آیا مردم چیمریکا می توانند با بحران حاضر در کنار هم زندگی کنند یا باید از هم جدا شوند؟ اگر با هم باشند که راه رستگاری را می پیمایند و اگر از هم جدا شوند باید برای همیشه با جهانی شدن خداحافظی کرد."

 

ترجمه: لیدا هادی

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 462

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =