رضا مهدوی در ابتدای این نشست ضمن اشاره به اهداف «گفتمان ضرب اصول» گفت: هر چه به سر ما میآید، خودمان میخواهیم و مقصر هستیم. از چند ماه گذشته که ما قصد برگزاری جلسات «گفتمان ضرب اصول» را داشتیم از سوی بسیاری از اساتید موسیقی تشویق شدیم و این اساتید از ما خواستند در فضایی سالم به حرفهای درگوشی که میان اهالی موسیقی رد و بدل میشود، پایان دهیم و این حرفها و مباحث را که دغدغه اهالی موسیقی است را علنا بیان کنیم.
وی افزود: اما وقتی کار به ورطه عمل کشیده شد، این اساتید به بهانههای مختلف خواستند که در این جلسات نباشند. کار اساتید ما فقط تربیت شاگرد برای این و آن و تربیت عمله طرب نیست و باید نسبت به اتفاقات پیرامونی که در جامعه موسیقی میافتد، واکنش نشان دهند. ما مدتها قبل متوجه شدهایم که اساسا مسولان پاسخگو نیستند و این خود ما هستیم که باید پا پیش بگذاریم و فکری به حال خود کنیم و در عین حال راه کار هم پیدا کنیم.
او ادامه داد: همین اساتید وقتی در مواقعی با آنها بیمهری میشود، صدایشان بلند میشود. اما بلافاصله تا در جشنوارهای داور میشوند و یا در مراسمی تجلیل میشوند، دیگر حاضر به سخن گفتند نیستند و وقتی از آنها دعوتی برای حضور در نشستهای جدی این چنینی میشود، میگویند که به صلاح نیست و ما را عفو بفرمایید.
رواج موسیقی بیهویت در جامعه؛ محصول عملکرد مدیران بیدغدغه
این پژوهشگر و نوازنده سنتور در ادامه ضمن بیان این نکته که موسیقی امروز به اضمحلال رفته است، گفت: امروز سوالی که مطرح میشود، این است که ما امروز چه موسیقی را از صداوسیما و از کنسرتها میشنویم؟ آنچه پیداست این است که موسیقی امروز ما چیزی جز شو و اجرای شو نیست. امروز جامعه به خاطر اینکه موسیقی بیهویت رواج پیدا کرده، درمعرض خطر فرهنگی جدی قرار گرفته است. بخش عمدهای از این موضوع هم به عملکرد مدیران و مسولانی مربوط میشود که فقط به فکر میزشان هستند و دغدغه ملی ندارند.
مهدوی مهمترین مشکل حوزه مدیریت کلان فرهنگی را نبود استراتژی دانست و عنوان کرد: در حوزه کلان فرهنگی؛ هیج دوراندیشی و راهبردی وجود ندارد. اما با تمام این احوالات اگر استادان پشت شاگردانشان بایستند، ما میتوانیم وضعیت موسیقی را تا حدودی مطلوب کنیم. ولی وقتی ما مصلحتاندیشی میکنیم، شاگردان زیر دست و پا له میشوند. تجربه نشان داده که وقتی هنرمندی انسانی و اخلاقی عمل میکند، از او سوءاستفاده میکنند. اما وقتی او از موضع بالا برخورد میکند، وضعتش بهتر است! در جامعه موسیقی ما متاسفانه استادان به شاگردانشان حسادت میکنند.
نویسنده کتاب «ترنم» ادامه داد: خیلی از پرسشهای متداول درباره صداوسیما را همین اساتید مطرح میکنند. اما خودشان حاضر نیستند سخنی در این باره بگویند و پای حرفشان بایستند. اگر به موضوعی اعتقاد دارید، باید پایش بایستید. استاد کسی است که روی قوانین و اصول اخلاقیاش بایستد.
نشان دادن ساز موضوعی فقهی و سیاسی نیست
وی در ادامه ضمن اشاره به موضوع نشان دادن ساز در رسانه ملی گفت: نشان دادن ساز موضوعی فقهی و سیاسی نیست. باید دید مدیری که در صداوسیما حضور داشته و دارد، آیا جسارت طرح این موضوع را دارد؟ چطور در یک برنامه شبکه مستند به طور کامل ساز را نشان میدهند و یا چطور در برنامه دیگری در شبکه جام جم این اتفاق تکرار میشود؟ اگر بحث فقهی بود، این اتفاقها نمیافتاد. در شرع مقدس هم نیامده که نشان دادن یا ندادن ساز مشکلی دارد. آنچه که محل بحث است نوع موسیقی است که ارایه میشود و نمایش ساز اصلا مطرح نیست.
مهدوی ادامه داد: پیش از انقلاب موسیقی دست رادیو بود و بعد از انقلاب موسیقی به دست تلویزیون افتاد. در رادیو بحث تولید و ذائقهسازی مطرح بود. اما در تلویزیون شاهد اتفاق مشابه آن نبودیم. موضوع دیگر این است که آیا اساسا رسانه ملی باید استراتژی برای حرکت خود در این مسیر داشته باشد؟ مردم ما امروز صد و چند هزار تومان برای اجرای یک موسیقی پلی بک هزینه میکنند. میخواهیم در این جلسه این بحث را مطرح کنیم که آیا صداوسیما گوش مردم را خراب کرده یا خیر؟ و آیا اینکه اساسا ما حق داریم مطالباتی از صداوسیما را داشته باشیم یا خیر؟
این کارشناس موسیقی پیش از دعوت میهمانان نیز گفت: همانطور که در جریان هستید ما در جلسات «گفتمان ضرب اصول» بنا نداریم از واژههایی چون استاد و دکتر و مهندس و غیره استفاده کنیم. چراکه معتقدیم این واژهها امروز در جامعه دستمالی شدهاند. باید باور داشته باشیم که موسیقیدان واقعی نیازمند این القاب نیست.
صداوسیما صحنههای قتل را نشان میدهد اما ساز را پنهان میکند
پس از حضور میهمان چهارمین جلسه «گفتمان ضرب اصول»، میلاد کیایی در ابتدا سخن گفت و ضمن اشاره به گفتههای رضا مهدوی، عنوان کرد: بسیاری از اهالی موسیقی امروز به آثار گذشته رجعت میکنند. من برای اینکه شاگردانم تشویق شوند، از آنها میخواهم که بگویند که چه قطعهای را دوست دارند تا من آن قطعه را برایشان نتنویسی کنم. خود من توقع دارم که آهنگهای امروزی را برای انجام این کار به من معرفی کنند اما این اتفاق نمیافتد و آنها قطعات گذشته را برای نتنویسی به من میدهند. چرا در این سی و اندی سال گذشته علیغم زحماتی که آهنگسازان میکشند کاری کمتر به دل و ذهن مینشیند؟ و چرا غالبا همگی آهنگهای قدیمی را زمزمه میکنیم؟
وی در ادامه ضمن اشاره به خاطرهای از حضورش در تلویزیون گفت: ۲۸ یا ۲۹ سال پیش بود که تهیهکنندهای-که امروز یکی از موفقترین افرار در حوزه اقتصاد و هنر است- از شبکه دو با من تماس گرفت و از من خواست تا در برنامهای زنده حضور پیدا کنم. من از تهیهکننده خواستم تا در آن برنامه ساز را نشان بدهد و به او گفتم شما هستید که باید به مسولان خط بدهید، نه مسولان به شما. از او خواستم تا شهامت به خرج دهد. بالاخره برنامه شروع شد و من داشتم قطعهای را در آواز ابوعطا اجرا میکردم که دوربین آهسته آمد و ساز را به طور کلی و با نمایی آهسته نشان داد. بعد از ۱۵ ثانیه به ناگاه برقها را قطع کردند! به هرصورت ما در آن تاریکی از استودیو خارج شدیم و از شبکه هم اعلام کردند که این برنامه به دلیل نقص فنی پخش نشد.
کیایی ادامه داد: فردای آن روز تهیهکننده با من تماس گرفت و گفت: «خیالت راحت شد؟ همه ما را اخراج کردند» واقعا دلم از این اتفاق سوخت و به او گفتنم عیبی ندارند اگر دری بسته شود به لطف خدا دروازههای دیگری به روی تو بازمیشود. ایشان هم اکنون از تهیهکنندگان موفق هستند.
این نوازنده سنتور با اشاره به حضور دیگرش در رسانه ملی گفت: حدود سه سال پیش بود که یکی از تهیهکنندگان صداوسیما از من خواست تا در برنامهای که میخواست آسیبشناسی موسیقی و تاثیر آن روی جوانان را بررسی کند، حضور پیدا کنم. او از من خواست تا سازم را هم به این برنامه ببرم. من هم خواستم تا این دعوت به صورت کتبی انجام شود. این اتفاق افتاد و من به همراه سازم در این برنامه زنده حضور پیدا کردم. من در ابتدا سازم را روی میز گذاشتم و بعد دیدم یک نفر یک گلدان و یک تنگ جلوی ساز من گذاشت و آن را پوشاند. خیلی از این اتفاق برفروخته و ناراحت شدم و از عصبانیت داشتم منفجر میشدم.
وی ادامه داد: در حین برنامه مجری از من پرسید که امشب چه قطعهای را میخواهید برای ما بزنید؟ من هم گفتم: «میخواستم ساز بزنم اما از این موضوع صرفنظر کردم. مگر این ساز نامحرم بوده، که شما رویش را پوشاندهاید؟ اگر قرار به این بود که دیگر نیاز به آوردن ساز نبود و یک سی دی با خودم میآوردم. مجری هم که از اتاق فرمان اشاراتی به او میشد؛ گفت: «هر سازمان سیاستهایی دارد و صداوسیما هم سیاستش این است که ساز را نشان ندهد». من هم گفتم که سیاست من عشق است و مهر. و بعد از آن رو به مخاطبین گفتم: «شما قضاوت کنید... تلویزیون صحنههای قتل و خونریزی و چاقوکشی و حتی صحنههای استعملال مواد مخدر را نشان میدهد اما ساز را نشان نمیدهد!»
کیایی تصریح کرد: پس از برنامه همه عوامل اجرایی برنامه نگران بودند و تهیهکننده به من گفت: «ما را بدبخت کردی» من هم گفتم شما هر دری را که ببندید مردم بیشتر حریص میشوند. همان اتفاقی که طی سالیان گذشته افتاده است. هر کدام ما وظیفه داریم سکوت نکنیم. باید حرفمان را بزنیم. سکوت خیانت است.
مهدوی در ادامه نشست خطاب به میلاد کیایی گفت: در دهه هفتاد شما هر هفته یک بار در تلویزیون برنامه داشتید، و با سازی که رویش پوشانده شده بود، مینواختید. من معتقدم روند این چنینی نشان ندادن ساز و نادیده گرفتن نوازنده، یکی از دلایلی است که خواننده سالاری را در موسیقی ما رواج داده است. پیشکسوتان و به طور کلی جامعه موسیقی چرا انقدر همه چیز را تحمل میکنند و شرایط را هر چه که باشد، میپذیرند؟ چرا امروز خواننده باید نقش تهیهکننده را نیز ایفا کند و تصمیم گیرنده اول و آخر باشد و برای همه امور تصمیم بگیرد؟
کیایی در پاسخ به مهدوی گفت: چرا رادیو فرهنگ که میخواهد مثلا فرهنگ را به همه یاد بدهد، فقط اسم خواننده را میآورد؟ این موضوع شرمآوری است که اسمی از نوازنده و آهنگساز و سایر عواملی که در خلق یک اثر نقش داشتهاند، به میان نمیآید. در طول تاریخ و ادوار مختلف آن، همواره دانشمندان، هنرمندان و فرهنگسازان، میزبان تاریخ بودهاند و سیاستبازان و سیاستمداران میهمان تاریخ.
چرا صداوسیما موسیقی را به رسمیت نمیشناسد؟
علی قمصری (آهنگساز و نوازنده) دیگر سخنران چهارمین جلسه «گفتمان ضرب اصول» بود. او در ابتدای سخنانش، عنوان کرد: چند وقتی است که من به عنوان منتقد ظاهر میشوم اما دوست ندارم این عنوان، ویترین من باشد. اما وقتی من را برای این جلسه دعوت کردند، ترجیح دادم فرصت را از دست ندهم و به این موضوع به سهم خودم بپردازم. ما از نسلی هستیم که به خاطر رویکردهای صداوسیما به موسیقی سختی کشیدهایم. جامعه موسیقی همواره نشان داده که محتاطانه قدم برمیدارد و من معتقدم این حرکتهای محتاطانه به ضرر ما تمام میشود. انتقاد از صداوسیما باید در اولویت دوم باشد. اولویت اول به نظر من این است که در درجه اول باید بدانیم که چطور با مسولان برخورد کنیم.
وی افزود: در ابتدا مایلم برای روشن شدن این موضوع حکایتی تاریخی را مطرح کنم. پادشاهی تصمیم میگیرد تا ۹ قانون جدید وضع کند. برای اعلام این قوانین که همهشان به شدن سختگیرانه و ظالمانه هم بودهاند، تصمیم میگیرد تا با وزیرش مشورت کند. وزیر هم عنوان میکند که «اجازه بدهید تا من یک بند به این قوانین اضافه کنم و بعد آن را در میان مردم مطرح کنیم.» او یک بند که هیچ ربطی به قوانین وضع شده نداشت؛ اضافه میکند و این قوانین اعلام عمومی میشود. اتفاقا همه مردم هم نسبت به همان قانون آخر که وزیر اضافه کرده بوده، واکنش نشان میدهند و اعتراض میکنند. سر آخر هم با اعتراض مردم بند آخر قانون حذف میشود و همه راضی میشوند! در مورد بحث نشان دادن ساز هم ماجرا به همین شکل است. و نشان دادن ساز به مثابه همان قانون دهم است. خیلی اولویتهای دیگری هست که باید مطرح شود.
خالق آلبوم «چه آتشها» ادامه داد: ما اول باید بدانیم پشت پرده چیست؟ چرا صداوسیما موسیقی را به رسمیت نمیشناشد؟ کار اغلب موزیسینها بدون اجازه پخش میشود. نگاه صداوسیما به نحوه پخش و نوع موسیقی که شنیده میشود، نامشخص است. و ما اساسا معیار پخش موسیقی را از این رسانه نمیدانیم. امروز همانطور که اشاره شد بحث نشان ندادن ساز و کم اهمیت جلوه دادن نوازنده و آهنگساز به پدیده خوانندهسالاری تبدیل شده است.
وی ادامه داد: من هم دوست دارم خواننده دیده شود، اما این نگاه دوگانه باعث ایجاد عدم تعادل و توازن شده است. سیاستگذارن امروز موسیقی، خواننده هستند. به خاطر همین هم هست که امروز آثار به اسم خواننده معرفی میشوند. و نکته جالبتر اینجاست که آثار بیکلام علاوه بر اینکه خالقشان معرفی نمیشوند، بلکه پروندهای هم در صداوسیما ندارند. و پدید آورنده این آثار برای خود صداوسیما هم مشخص نیست! حال باید دید ما در وضعیت این چنینی چه کاری میتوانیم انجام دهیم. مهمترین نکته این است که باید به همبستگی و اتحاد برسیم و اول باید صنف تشکیل دهیم و از خودمان شروع کنیم. در این صورت است که میتوانیم صدایمان را به گوش مسولان برسانیم و به پاسخگویی وادارشان کنیم.
در کشورهای دیگر برای حضور در تلویزیون رقابت میکنند و در اینجا دوری
قمصری در ادامه ضمن اشاره به این نکته که وقتی موسیقی در تئاتر و سینما مورد استفاده قرار میگیرد، وضعیت بهتری پیدا میکند، گفت: موسیقی زیر سایه سینما و تئاتر اوضاعش خیلی بهتر است و در این هنرها موسیقی و شعری ارایه میشود که اگر میخواست از فیلتر دفتر موسیقی بگذرد، هیچگاه موفق به دریافت مجوز نمیشد! جامعه سینما و تئاتر بیشتر از موسیقی در کنار هم هستند. من از جامعه موسیقی ناامید میشوم و میبینم که یک گروه معمولی هم میخواهد تشکیل شود، درگیر اختلاف و دعوا میشود.
آهنگساز آلبوم «برف خوانی» در ادامه سخنانش، عنوان کرد: در کشورهای دیگر برای حضور در تلویزیون رقابت میکنند و در اینجا بسیاری از اهالی موسیقی حاضر نیستند در این رسانه حاضر شوند. اما هدف من از طرح و صحبت این مسائل چیست؟ و چرا باید در این جلسه شرکت کنم؟ من نگران نسل بعدی موسیقی هستم و معتقدم که تجربههایی که ما و نسل پیشین ما از سرگذراندند، نباید گریبان نسل جدید را هم بگیرد. خود من دو بار در صداوسیما حضور داشتم. یک بار در برنامه دستان که حرفهایم را بیپرده بیان کردم. یک بار هم خواننده صاحبنامی از من خواست تا در مراسم سال تحویل یکی از شبکهها حضور پیدا کنم. به من گفت که از تهیهکننده برنامه قول گرفته است تا همه سازها بهطور کامل نشان داده شود. من وقتی با ارکستر به این برنامه رفتیم؛ میدانستم که این اتفاق نخواهد افتاد. و بعد متوجه شدم که یک لابیگری بین این خواننده و تهیهکننده صورت گرفته است و من متاسفانه قربانی این اتفاق شدم.
قمصری خاطر نشان کرد: چرا وقتی فیلم «علی سنتوری» در جامعه همهگیر میشود و خیلی از مردم آن را میبینند، آموزشگاههای ما پر از هنرجویان سنتور میشود؟ اگر صداوسیما کاری میکرد که امثال حسین علیزاده و کیهان کلهر در برنامههای تلوزیونی حضور داشته باشند، وضعیت هم اکنون به این گونه نبود. صداوسیما علی رغم اینکه طی سالیان گذشته بسیاری از مخاطبانش را از دست داده، بازهم میتواند تاثیرگذار باشد.
سازمان صداوسیما نهادی سیاسیست نه فرهنگی
مانی جعفرزاده آهنگساز و منتقد موسیقی در این نشست گفت: هر آن چیزی که دوستانم در این جلسه گفتند، من نیز قبول دارم. اما اگر بخواهم چیزی به این مطالب اضافه کنم، ناگزیرم به نکتهای مستقیما اشاره داشته باشم. موضوع صداوسیما در ایران نسبت مهمی دارد با آنچه برداشت تاریخی حاکمیت از مفهوم فرهنگ و هنر و به خصوص موسیقی است. اولین چیزی که از منتقد پرسیده میشود، این است که شما از کجا میفهمید یک اثر هنری خوب یا بد است؟ منتقد باید دو نکته را تشخیص بدهد. اول اینکه هنرمند چه میخواهد بگوید و دوم اینکه در آن چیزی که میخواسته بگوید تا چه حد موفق بوده است.
وی افزود: در هر موضوع نقد دیگری نیز ما باید این گونه عمل کنیم. وقتی ما سازمان صداوسیما را نقد میکنیم، قرار نیست بگوییم دلمان میخواهد این سازمان چگونه عمل کند. ما میتوانیم به عنوان هنرمند، توقعی از صداوسیما داشته باشیم. اما آنچه مهم محسوب میشود این نکته است که ما باید بپرسیم صداوسیما با موسیقی میخواهد چه کار کند؟ و در خواستهاش آیا موفق بوده یا نه؟ این علمیترین کار نقدی است که باید اتفاق بیافتد.
سازنده آلبوم «صدای مناظر مخدوش» در ادامه با اشاره به اینکه سازمان صداوسیما یک نهاد فرهنگی نیست، گفت: آنچه دوستان من در این جلسه گفتند، کاملا درست است و توقع فرهنگی یک انسان فرهنگی، از یک سازمان فرهنگی است. اما سازمان صداوسیما یک نهاد سیاسی است. و به صورت مشخص ارگان رسمی یک جناحی سیاسی مشخص محسوب میشود. آن جناح سیاسی مشخص نیز، یک نظر مشخص تاریخی در مورد موسیقی دارد. در سال ۹۶۳ هجری قمری، اولین فرمان تاریخی منع برای اجرای موسیقی که یک فرمان پلیسی محسوب میشود، توسط شاه طهماسب صفوی صادر شد.
۴۷۳ سال خفقان در موسیقی ایران
جعفرزاده ادامه داد: من درباره شریعت صحبت نمیکنم بلکه درباره یک فرمان پلیسی حرف میزنم. یعنی به دستور شاه طهماسب، مطرب جماعت دیگر حق ساز زدن پیدا نمیکنند. این حکم حکومتی بوده است. ما در حال حاضر در سال ۱۴۳۶ هجری قمری هستیم؛ یعنی ۴۷۳ سال قبل، نزدیک به پنج قرن میشود که این فرمان صادر شده و میگویند کسی ساز بزند یا نزند. در واقع ۴۷۳ سال است که ما موزیسینها از رو نرفتهایم و هر وقت دلمان خواسته ساز زدهایم و هر زمان لازم دانستهایم، اندیشیدهایم. و در تاریخ این جغرافیا، روزی نبوده که ما نبوده باشیم. حالا بر این اساس میگویم که یک جای این منطق میلنگد. یعنی: کسی که یک کشمکش را ۴۷۳ سال ادامه میدهد، در موقعیتی که میبیند طرفش از رو نمیرود، یک جای منطقش میلنگد. یا اگر بخواهیم بپذیریم که رجل سیاسی نمیتواند، ادم بیمنطقی باشد، باید بپذیریم رابطه او با موزیسین یک جایی در منافع، تضاد دارد.
سیاستمدارانی شریعت را ابزار منافع خود میکنند
این آهنگساز افزود: اساس رجل سیاسی در ایران با هنرمند روشنفکر جامعالاطراف نمیتواند منافعش یکی باشد. دلایل تاریخیاش طولانی است که نمیتوان در این فرصت به ان پرداخت. دقت کنید من درباره عمله طرب صحبت نمیکنم. درباره هنرمندی حرف میزنم که فکر و تحلیل دارد. و منافعش در این جغرافیا دست کم در ۴۷۳ گذشته با سیاستمدار یکی نبوده است. یک دستاویزی وجود داشته که شریعت بوده است. ولی آنچه درباره این موضوع اتفاق افتاده، موضوع شرعی نیست. آن سیاستمدار و مدیر از این ابزار برای اینکه بازی منافعش را متعادل کند، استفاده کرده است. هیچ سیاست مداری نمیخواهد به تو باج بدهدکه فرصت پیدا کنی. برای اینکه در ذات هنرمند این سرزمین اساسا اعتراض وجود دارد. ما جماعت معترضی هستیم و همیشه هم همین گونه رفتار کردهایم. بخصوص در این چهارصد، پانصد سال گذشته بیشتر این رویه را داشتهایم.
جعفرزاده در ادامه با بیان اینکه سیاستمدار سعی میکند تا هنرمند تریبونی نداشته باشد، گفت: سیاستمدار به دو دلیل بسیار واضح تلاش میکند که هنرمند تریبونی نداشته باشد. اول اینکه: کار سیاست مدار در این سرزمین کاری است بسیار محل نقد. اکثر قریب به اتفاق کسانی که در این پنج قرن مدیران سیاستمداری بودهاند، برای کاری که انجام میدادند، تربیت نشده بودند. بدیهی است که شما معترض هستید و اساسا کارتان نقد است و آن مدیر سیاستمدار تازمانی که فرصت داشته باشد، این تریبون را به شما نخواهد داد. ما در عصری زندگی میکنیم که عصر رسانه است و تنها رسانه هنرمند، صداوسیما نیست. در چنین موقعیتی هنرمند هرکاری انجام دهد، تبدیل به فعالیت مدنی میشود.
هیچ سیستمی در هیچ کجای دنیا به فعال اجتماعی تریبون نمیدهد
وی تصریح کرد: فرنگیها به این نوع فعالیت «اکتیویسم» میگویند که چیز شاخ و دمداری نیست. این واژه یعنی اینکه جریان در جامعه وجود دارد، و به هر دلیلی شما فکر میکنید جریان درستی نیست و شروع به فعالیت برای اصلاح آن میکنید. در چنین مختصات جغرافیایی که پنج قرن محرومیت داشتهاید، از لحظهای که ساز به دست میگیرد «اکتیویسم» و فعال اجتماعی محسوب میشوید. هیچ سیستمی در هیچ کجای دنیا به هیچ فعال اجتماعی تریبون نمیدهد. اما در این میان نکتهای نیز وجود دارد و آن اینکه هیچ فعالی اجتماعی به تریبون نیاز ندارد چون خودش تریبون خودش محسوب میشود.
جعفرزاده خاطر نشان کرد: در نتیجه اولا ما به سازمان صداوسیما هیچ احتیاجی نداریم و دوما این سازمان قرار نیست برای ما کاری انجام دهد. یعنی اصلا برنامه سیاسیاش نمیتواند این باشد. چراکه کارکردش کارکرد فرهنگی نیست. همه حرفهایی که دوستانتم در اینجا زدند با این منطقی بیان شده که سازمان صداوسیما یک نهاد فرهنگی است و وظیفه فرهنگسازی دارد. اما صداوسیما اصولا چنین تعریفی برای خودش ندارد و یک نهاد سیاسی محسوب میشود.
جعفرزاده در ادامه با طرح این سوال که رابطه هنرمند با صداوسیما چیست؟ گفت: در چنین شرایطی من فکر میکنم هرگاه این سازمان فرصتی را به ما بدهد، باید از آن استفاده کنیم. منظور من ساز زدن نیست که بتوانند از آن طریق به هنرمند توهین کنند. هرگاه در تلویزیون تریبونی به ما بدهد که درباره چنین موضوعی صحبت کنیم، باید از این فرصت بهره ببریم. بدیهی است که ما در ذات کارمان با سانسور مخالفیم و تن به آن نمیدهیم.
وی ادامه داد: شما اینجا عنوان «گفتمان ضرب اصول» را نوشتهاید. «گفتمان» لغت درخشان داریوش آشوری است. او این ترجمه را درباره «دیسکور» فرنگی آورده است. و معنایش حرف حساب است. گفتمان به معنی گفتگو نیست. یعنی شما در وضعیتی فارغ از اینکه شخص مسول در صداوسیما به این جلسه بیاید یا نیاید، حرفی را که فکر میکنید، حرف حساب است میزنید.
۵ قرن تفاوت در تاریخ و جغرافیای دو نحله فکری
این منتقد موسیقی عنوان کرد: آن نکته که ما باید بپذیریم این است که چیزی به نام نقد وجود دارد. و پس از آن بپذیریم کسی وجود دارد که با نظر ما مخالف است و یا موسیقی ما را نمیپسندد. اگر ما میپذیریم چنین نکتهای در مورد حاکمیت وجود دارد، متقابلا باید بپذیریم در مورد ما نیز این مسئله صدق میکند. یعنی باید به این شعور برسیم که شخصی در صداوسیما هست که از ما خوشش نمیآید و ما نیز از او خوشمان نمیآید این دموکراتیکترین شکل تفکر است. مادامی که من اینجا بنشینم و به او بتازم و به او این حق را ندهم که او نیز من را نپذیرد، یک جای کار ما میلنگد. ۵ قرن این ممنوعیت وجود داشته و ما دو طرف از دو شکل متفاوت تفکر هستیم. و در تاریخ این جغرافیا این دو نحله فکری قدمت بسیار طولانی دارند.
وی در پایان گفت: اولین کاری که ما باید انجام بدهیم این است که این گفتمان را به عنوان نهاد نقد بپذیریم و صبر کنیم که چنین گفتمانی در ۵۰ سال آینده مخاطب بالفعل پیدا کند. آن زمان میتوان گفت اتفاقی افتاده است.
نظر شما