اکنون قریب به ۱۰ تا ۱۵ سال از شروع حرکت چپگرایان کشورهای حوزه آمریکای لاتین میگذرد؛ در آن دوره آنها در یک فرآیند منطبق با قواعد دموکراتیک و با تکیه بر احزاب و ائتلافها توانستند قدرت را در اکثر کشورهای منطقه به دست بگیرند. در برخی از موارد مانند مدلهای پرو و کلمبیا البته ناموفق عمل کردند زیرا وضعیت خاصی در این کشورها حاکم بود. از دهه ۹۰ به این سو معمولا قواعدبازی دموکراتیک در منطقه حاکم بوده، نیروهای مسلح مداخله خود را در حوزه سیاستگذاری نداشتند و اکثرا احزاب و ائتلافهای حزبی بازیگر اصلی صحنه سیاسی کشورها بودند. این دستاورد بسیار مهمی در این حوزه بود که چرخش قدرت معمولا به وسیله قواعد دموکراتیک صورت میگرفت. دقیقا همان روندی که پس از فروپاشی راست میانه و محافظه کار در دهه ۹۰ قدرت به سمت چپ گرایان متمایل شد و چپ گرایان توانستند به تدریج در همه کشورها قدرت را به دست گیرند، همان روند و سیکل تاریخی در حال تکرار است. دلایل نیز همان دلایلی است که چپ ها بر اساس آن توانستند قدرت را کسب کنند یعنی تکیه و تمرکز بر مسائلی همچون فساد، رانت خواری، فامیل سالاری، ناتوانی در اداره اقتصادی کشور، قدرت مطلق احزاب فاسد و تئوریهای ناکارآمدی که در منطقه و به خصوص در خود کشورها به شکاف بین طبقه فرادست و فرودست منتهی شد. این دلایل باعث شده راست گرایان در سالهای اخیر به چپها حمله کنند و مهمترین آنها نیز ناتوانی در اداره امور اقتصادی بوده است. معمولا نیز آماج حمله، منطق ناکارآمد سیاستهای سوسیالیستی منبعث از خط مشی راهبردی فیدل کاسترو و هوگو چاوز در منطقه بوده است. به بیان دیگر حمله به سیاستهای قرن ۲۱ هوگو چاوز مهمترین دلیل و ابزار راستگرایان در این حوزه است. همچنین تورم بالا، بیکاری، رکود اقتصادی و ... از جمله دلایلی است که راستگرایان حزب مخالف را مورد انتقاد و حمله قرار داده اند. آرژانتین را باید در حلقه اول فروپاشی چپگرایان قرار داد؛ در این کشور به دلیل فشارهای اقتصادی و از آنجایی که مردم از سیاستّهای کریستینا کرچنر تاحدودی ناراضی بودند، برای جلوگیری از تکرار خاطره فروپاشی اقتصادی سال های ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ خواهان تغییرات در آرژانتین شدند. کوبا نیز در مرحله تجدید نظر جدی قرار دارد؛ مذاکرات مقامات کوبا با آمریکا در حال جریان است البته کسی انتظار ندارد که روابط کوبا و آمریکا به مرحله ایده آل برسد. آنچه که مشخص است هدف نخست کوبا از این روابط، برداشتن تحریمهای اعمال شده علیه این کشور است تا بتوانند در حوزه اقتصادی اطمینان لازم را کسب کنند.
ونزوئلا نیز امروز دستخوش تغییراتی شده است و برای نخستین بار پس از گذشت بیش از ۱۶ سال راستگرایان با ائتلاف وحدت دموکراتیک از ۱۶۷ کرسی تاکنون ۹۹ کرسی را کسب کردهاند و تنها ۴۶ کرسی نصیب سوسیالیستها شد. لذا راستگرایان توانستند شکستهای تاریخی خود را که از سال ۱۹۹۸ با فعالیت چاوز شروع شد، تاحدودی جبران کنند. البته در سال ۲۰۱۰ حزب سوسیالیست از ۱۶۵ کرسی ۱۰۰ کرسی را از آن خود کرده بود و سهم اپوزیسیون کمتر بود.
در اولین واکنش به نتایج انتخابات، نیکلاس مادورو شکست را پذیرفت و مشکلات اقتصادی را دلیل اولیه شکست سوسیالیست ها عنوان کرد. او از وزرای کابینه خود درخواست کرد استعفا دهند تا بتواند بازسازی مناسبی را بر اساس شرایط جدید اعمال کند. اما کماکان مشخص نیست که مادورو چه تفسیر و تعبیری از بازسازی و تغییر کابینه خود خواهد داشت.. در واقع راستگرایان با یک تلاش ممتد و مستمر توانستند دستاوردهای چاوز را به خوبی به چالش بکشند. در این میان مهمترین دلیلی که در ونزوئلا برای چرخش به سمت راستگرایان می توان مطرح کرد اوضاع وخیم اقتصادی است. نرخ تورم در سال ۲۰۱۴ با ۵۶ درصد آغاز شد و اکنون حدود ۶۷درصد است. حتی پیش بینی شده است که نرخ تورم سه رقمی شود. وضعیت داخلی ونزوئلا را رسانهها به خوبی نمایش میدهند؛ صفهای طولانی مردم برای شیر، شکر، برنج، دستمال توالت و سایر مایحتاج نشاندهنده وضعیت وخیم این کشور است. در این میان مادورو به دلیل اعمال سیاستهای سوسیالیستی و برخی فاکتورهای دیگر نتوانست میراث دار خوبی برای هوگو چاوز باشد. پایین بودن قیمت نفت، اختصاص یارانههای بسیار بالا به بخش سوخت و انرژی، فروش نفت ترجیحی که یکی از تعهدات ونزوئلا به کشورهای حوزه است، خستگی مردمی که خواستار تغییر هستند، کنترل ارزی شدید، فشار بالا به بخش خصوصی و مردود دانستن سیاستهای مربوط به توسعه بخش خصوصی همه و همه موجب شده است که سیاستهای اقتصادی مادورو و سوسیالیستها با شکست مواجه شود. البته هیچ یک از تئوری پردازان حوزه سوسیالیستی بحث موفقیت حزب با این سیاستهای سنتی را پیش بینی نکرده بودند و در حال حاضر سوسیالیستها با یک منطق تجدیدنظر طلبانه حتی در حوزه سوسیالیستی وارد میشوند و تعادلی را میان بخش خصوصی، تعاونی و دولتی لازم میدانند. اما متاسفانه این تعادل در ونزوئلا اجرا نشده است. لذا اکنون به احتمال قوی، مخالفانی که نیمی از حکومت را در اختیار دارند مجلسی را شکل خواهند داد که بتوانند یک همبستگی ملی ایجاد کنند تا زمینه برای یک انتخابات زودرس فراهم شود. معمولا برابر قانون اساسی ونزوئلا اگر ۴ میلیون امضا جمع آوری شود، انتخابات زودرس برگزار خواهد شد و به گمان من، مادورو با یک چالش جدی در چند سال آینده روبرو خواهد بود. او دو راه بیشتر پیش روی خود ندارد؛ یا اینکه با منطقی که در حال حاضر دارد و در واکنش نسبت به تحولات آن را نشان داد و مجموعه رای دهندگان را ضد انقلاب، ضد سوسیالیست و ضد چاوز عنوان کرده، قطعا شکست خواهد خورد اما راه دوم دست یافتن به یک ائتلاف نسبی با مخالفان است که اگر این راه را به آزمون بگذارد لااقل به یک کابینه ترکیبی و ائتلاف متعادل با اپوزیسیون دست یابد، احتمال موفقیت او در دورههای بعدی وجود خواهد داشت. اما با منطقی که سوسیالیستها دارند بعید به نظر میرسد که مادورو چنین راهی را در پیش گیرد و به احتمال قوی در آینده، بازنده وضعیت فعلی خواهد بود.
در این میان سیاست خارجی ایران باید از هم اکنون با اغماض از روابط ایدئولوژیک و علائق ضد امپریالیستی مشترک، صرفا بر پایه علائق تجاری، فنی، بهداشتی و محیط زیستی با هم این کشورها ادامه روابط دوستانه داشته باشد.ما باید تغییر شیفت در این کشورها را به عنوان فرصت بپذیریم و در غیر این صورت مشکلات جدیدی در روابط ایجاد خواهدشد.تغییر در دولت های این کشورها باید با پیام تبریک و استقبال ما همراه باشد.
منتشر شده در هفته نامه مثلث
نظر شما