شیما زارعی: در سال ۸۷ دو کتاب درباره حافظ منتشر شده است: «فرهنگ شرح های حافظ» نوشته بهادر باقری و دیگری نخستین نسخه یافتشده از زمان حیات شاعر غزلهای حافظ به کوشش علی فردوسی، نشست هفتگی شهرکتاب به بررسی این دو اثر اختصاص داشت. گزارش کوتاهی از این نشست در ذیل خواهد آمد.
یکسونگری و چندجانبهگری شرحهای حافظ
بهادر باقری، نویسنده کتاب «شرحهای حافظ» است. این اثر در حقیقت رساله اوست که به شکل مفصلتری ارائه شده. او با استناد به مقالهای از دادبه شرحهای حافظ را از آغاز تا به امروز به دو دسته کلی تقسیم کرد: شرحهای یکسونگر و شرحهای چندجانبهنگر. شرحهای یکسونگر یک رویکرد کلامی دارند و ذهن شارح طرز تلقی خود را بر شعر تحمیل میکند. شرحهای چندجانبهنگر شرحهایی هستند که کوشیدهاند اندیشه خود را بر شعر حافظ تحمیل نکنند و در حد توان با رویکردهای مختلف و سلایق گوناگون در شعر حافظ جستوجو کنند و معناهایی از شعر حافظ ارائه دهند که به نوعی پذیرفتنی و معقول باشد. در کتاب «شرحهای حافظ» تمام کتابها و مقالات متعلق به شرح شعر حافظ، بررسی شده و چند معیار برای شارح در نظر گرفته شده است. بر این اساس اگر کسی بخواهد به شرح شعرهای حافظ بپردازد باید زبان فارسی را خوب بشناسد؛ شعرشناس باشد؛ اقتضائات زبان شعری را به خوبی بداند؛ بستر اجتماعی و فرهنگی زمان حافظ را بشناسد؛ پیشینه ادبی و فرهنگی حافظ را بشناسد؛ عقاید و سلیقههای خود را به شعر تحمیل نکند؛ بیان ساده و معتدلی داشته باشد؛ امانت را رعایت کند و کوشش پیشینیان را قدر بداند. شرحهای یکسونگرانه در چهار زمینه عرفانی، تاریخی، مادی و نجومی نوشته شدهاند. شرحهای چندجانبهنگر همه در سطح یک نیستند برخی از شعرا شعر حافظ را به نثری ساده تبدیل کردهاند، بعضی از شارحان به نثر ساده نکات دستوری، شواهد قرآنی و تلمیحات هم افزودهاند، عدهای به ریشهشناسی لغات پرداختهاند، گروهی در نسخهها بر مبنای نسخهشناسی دخل و تصرف کردهاند، بعضی از شارحان داستانپردازی مستند و غیرمستند کردهاند و عدهای هم به کمال مطلوب نزدیک شدهاند.
اثر مغتنم در حوزه حافظپژوهی
محمود عابدی کتاب «شرحهای حافظ» را اثری ارزشمند میداند که وجود آن در حوزه حافظپژوهی لازم و مغتنم است. او معتقد است کسی که بخواهد کتابی را توصیف کند باید به دقت از اول تا آخر کتاب را بخواند و آنچه مقصود کتاب است و در کتابهای دیگر نیست کشف کند که کار سادهای هم نیست. زبان کتابهایی از این دست باید ناب و عاری از هر نوع تعبیر و توصیف شاعرانه باشد. باید زبان تحقیق باشد. توصیفها همه باید با شیوه واحد صورت بگیرد. گاهی حکم کردن به بیقدری و بیارزشی یک کتاب، نویسنده و مقاله دور از احتیاط به نظر میرسد. گزارشگر باید کمال انصاف را داشته باشد.
به یکسویهنگری یا چندجانبهنگری باید طور دیگری نگاه کرد. طبیعی است هر شارحی وقتی به سمت شرح شعر حافظ میرود دو دیدگاه دارد: از طرف خود و از طرف شعر حافظ. غالبا کسانی که دیوان حافظ را شرح کردهاند به انگیزه دریافتهای خود و با توجه به اطلاعات خود به آن پرداختهاند و سخن را تا جایی که توانستهاند، درازدامن کردهاند. آنجایی که خارج از حوزه اطلاعاتشان بوده، آن را حذف کردهاند. باید دید آن شرحی که در حوزه عرفان وارد شده تا چه حد عرفانی است و تا چه حد عرفانی نیست که این البته کار دشواری است.
توصیف نه به تعریف نه به تخطئه
بهاءالدین خرمشاهی کتاب «شرحهای حافظ» را کتابی میداند که اطلاعات فراوانی به حافظدوستان، حافظخوانان و حافظپژوهان میدهد. به اعتقاد او این کتاب فوقالعاده خوشنظم و خوشانشایی است. حسن بیمانند این کتاب در این است که مقالات را طوری معرفی میکند که در غالب موارد از خواندن اصل مقاله بینیاز میشوید و اطلاعات کافی، فشرده و قانعکننده به خواننده میدهند. هرکس با حافظ بیش از حافظخوانی کار دارد از این کتاب بینیاز نیست. مطمئناً هر کتابی هم ممکن است کمبودهایی داشته باشد و عملا هم دارد. همین است که امکان بازنگری و استدراک نوشتن را ایجاد میکند و در چاپهای خیلی بعدتر میتوان استدارکات را وارد متن کرد و کتاب را پیراستهتر کرد. در این اثر هم گاهی ارزشگذاری مولف وارد میشود که اگر نشود بهتر است. خونسردی علمی ایجاب میکند که بیطرف حرف بزنیم. توصیف به این معنا نیست که محسنات و نواقص را نگوییم بلکه باید آنها را هم گفت اما به توصیف نه به تعریف یا تخطئه. این مساله باید در بیان ایشان رعایت شود.
صفر هنرمندانه!
کتاب دیگری که در این نشست بررسی شد نسخه نویافته علامرندی بود که به کوشش علی فردوسی در اختیار حافظپژوهان قرار گرفته است. ضیاء موحد با بیان اینکه در فراهم آوردن نسخهای از کار حافظ، انصافاً علامرندی با هنر بسیار بالایی نمره صفر میگیرد، اشاره کرد که این کتاب خیلی اهمیت دارد اما اهمیتش منفی است. ما شاعری به نام حافظ داریم با حدود ۵۰۰ غزل و صدها مورد اختلاف بین نسخ. فرض کسانی که رفتهاند و خواستهاند یک دیوان مصحح تشکیل دهند این بوده است که از میان تمام ضبطها، بهترین ضبط، ضبط حافظ است. حالا ما از کجا بدانیم کدام ضبط متعلق به حافظ است؟ بنابراین دست به انتخاب معیارهایی زدند که در نهایت هم به هیچیک وفادار نماندند. برای مثال اگر بنا را بر اکثر نسخ بگذاریم، بارها شده اکثر نسخ یک ضبطی را دارند اما مرحوم خانلری بنابر ذوق خودش یک ضبط دیگری را انتخاب کرده است. بنابراین ما در تصحیح حافظ هم ذوق خودمان را به کار میبریم.
دخالت ذوق افراد در تصحیح حافظ
حافظ شعرهایی دارد مسلمالانتساب. به اعتبار این شعرها، او شاعری جهانی و تراز اول است و شایسته مقامی است که دارد. اما بیتهای زیادی هست که این بیتها در واقع چیزی که به آن کار دستهجمعی میگویند، نیست. در کارهای علمی سه نوع کار دستهجمعی به چشم میخورد: در یک نوع نام نویسنده و نام اثر معلوم است مثل دایرهالمعارفهایی که دستهجمعی نوشته میشوند. نوع دیگر اثری است که نام نویسندگان معلوم است اما معلوم نیست که هر یک چه قسمتی را نوشتهاند مانند دستور زبان چهار استاد. دسته سوم آثاری هستند که نه بخشهای هر نویسنده مشخص است و نه نامشان مانند اخوان الصفا. در آثار هنری کارهای دسته جمعی زمانی صورت میگیرد که تشخص اثر اصل و منسوب نامعلوم باشد. خوشبختانه درباره حافظ، با کار قزوینی ـ غنی این مشکل حل شد. اما مواردی هست که نیازمند کار دستهجمعی است. موارد اختلاف نسخ حافظ اغلب از این قبیل است. در زمانی که حافظ غزلیاتش را سروده مدت طولانی زمان داشته که در آنها دست ببرد یا دیگران فرصت داشتند پیشنهادهایی به او بدهند. شعر حافظ اجازه این تصرفها را میدهد. همین امروز هم میتوان بعضی از این کلمات را با ذوق امروزه تغییر دهیم. ذوق افراد در طی سالها دخالت داشته و ابیاتی سروده شده است که نمیدانیم این ابیات از حافظ بوده یا ذوق دستهجمعی است که آنها را به این شکل درآورده است. اگر خیال میکنید حافظ اصلی، «حافظ قدسی» یا «حافظ خانلری» یا حافظ به سعی هر کس دیگری است، اشتباه میکنید. هرکس به ذوق خودش کلمهای را انتخاب میکند و ذوق هم از فردی به فرد دیگر تغییر میکند. من دیگر گمان نمیکنم که حتا اگر نسخهای به خط خود حافظ پیدا شود که در روزهای آخر عمرش نوشته شده باشد این غائله ختم شود. برای اینکه در زمان ما بودند شاعرانی که در روزهای آخر عمرشان در اشعارشان دست بردند و آنها را تغییر دادند و حقیقتاً که شعرهای اولی بهتر از آخری بودند.
شعر حافظ ممنوع
محمود عابدی با مقایسه زمانه حافظ و سعدی به زندگی پرماجرای حافظ اشاره کرد. حافظ شاعری بسیار پرماجرا است و عجیب این است که سعدی این ماجراها را نداشته است. سعدی از شاعران نادر روزگار ماست. حدود سی سال قبل از وفاتش گلستان را تالیف کرده و در اختیار خوانندگان قرار داده است. با اینکه سی سال فرصت تصحیح و بازخوانی نسخهها را داشته است اما اختلاف نسخ از زمین تا آسمان نیست. ظاهراً قرن هشتم شیراز با همه آشوبها و ناآرامی بر زندگی حافظ تاثیر گذاشته است. او که در جوانی میتوانسته شعری استوار بسازد و از طرفی شعرش زبانزد بزرگان بوده است و از همه مهمتر اینکه تقریبا همه ایام مقیم شیراز است چه شده است که شعرش را ننوشتهاند؟ آیا او اجازه نمیداده است که بنویسند؟ آیا در زمان حیاتش مجموعهای از غزلیاتش فراهم نیامده است؟ پس این نسخ از کجا پدیدار شدهاند؟ به نظر میآید از حدود ۷۸۰ بدان سوی تا ۸۰۵ آنچه به آلمظفر مربوط بود در شیراز و حوزه فارس ممنوع بود. از جمله یکی هم شعر حافظ بود. یعنی مینوشتند اما آشکار نبوده است و به همین دلیل این نوشتهها بعدها به دست دیگران افتاده و آنها هم از روی مادر نسخهها کتابت کردهاند.
تصحیح پنجاه غزل بیخطر حافظ
حدود پنجاه غزلی که در تصحیح علامرندی آمده تقریباً بیخطر است و غزلهای حالی حافظ است. اگر این غزلها را روی هم بگذاریم و برای حافظ و در حوزه شناسایی حافظ جایی را تصور کنیم به نظرم گرچه این کتاب در حافظ پژوهی و شناخت حافظ چندان کمکی نمیکند اما در جای خودش مهم است. گرههایی در شعر حافظ هست که این گرهها مربوط به شعر عصر خودش هم حتا نیست بلکه مربوط به شعر فارسی است. به اطلاعات قرآنی است و تاریخ ادبیات و معارف دینی ما مربوط است. تصحیح متن بعد از تصحیح متن ممکن است. یعنی بعد از اینکه یک نسخهای را تصحیح کردیم در نگاه دیگر آن تصحیح حقیقی و حل گرههای خاص کتاب برای ما ممکن است یعنی یک اجتهاد خاص.
حیات در میان ممات
بهاءالدین خرمشاهی درباره اشکالات حافظ به تصحیح علامرندی گفت: علی فردوسی که تاریخ عصر تیمور موضوع تحقیقاش است در کتابخانه بادلیان آکسفورد ناگهان به نسخهای برمیخورد که به گفته خودش از تعرض نسخهبازان و نسخهسازان محفوظ بوده است. متوجه میشود که در آن نسخه عبارات دعایی دال بر زنده بودن حافظ آمده است. بر این اساس اعتقاد دارد که در زمان استنساخ این نسخه حافظ زنده بوده است. اما او به این نکته توجه نمیکند که در همین ۴۸ غزل ششبار جملات دعایی حاکی از وفات هم آمده است. اگر این شش جمله در آخر آمده بود، میتوانستیم بگوییم که در حین نوشتن حافظ فوت کرده و جملات حاکی از وفات گفته شده است. اما این طور نیست لابهلا حیات است ممات. پس احتمال میدهم که این کاتب چندان بر کارش مسلط نیست. او حتی خوبترین غزلهای حافظ را هم انتخاب نکرده و به نظر نمیرسد شعرشناس والامقامی هم باشد. برداشت من این است که او نسخههای فراوانی در اختیار داشته و از روی آنها مینوشته، پس نسخههای مادری که او از روی آنها استنساخ میکرده کهن بودهاند نه نسخه او. علی فردوسی درباره خط این نسخه هم تحقیق کرده و میگوید خط پیشانستعلیق است در صورتی که با تحقیقی که کردهام این خط، نستعلیق پخته است حتا میتواند پسانستعلیق هم میتواند باشد. با خط شناسان دیگری هم صحبت کردم که گفتند این خط به صدگان هفت راه نمیدهد و صدگان هشت به این سوست.
اشکال درگزینش اشعار
از جمله اشکالات این نسخه قرائت جدیدی از بیت «با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی ....» است. مدعی منفورترین چهره شعر حافظ است. چگونه ممکن است تا این حد تغییر موضع بدهد؟ حافظ با همه رندیها و جهشهای فکری، بالاخره اصولی را رعایت میکند و ناگهان جای رند و محتسب را با هم عوض نمیکند. یا مصرع «تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند» در این تصحیح به این شکل آمده است: «تا عروسان سر زلف سخن شانه زدند». کاتب در بالای این مصرع «خ» علامت موخر و «م» به نشانه مقدم آورده است اما علی فردوسی متوجه نشده که این حروف راهنمای تصحیح است و مصراع باید مقدم و موخر شود. علی فردوسی مقدمه مفصلی بر این تصحیح نوشته و غزلها را با خانلری سنجیده و اختلافاتها را گفته است. با اینکه مقدمه پرشوری است اما اشتباهات غریبی در آن هست. به هر حال اگر کسی نمیخواهد به یک نسخه از حافظ اکتفا کند و آثاری درباره حافظ را تهیه میکند بد نیست که این کتاب را هم داشته باشد.
نظر شما