صدای انسان از تأثرات او است. لحن، کشش صدا و حتی تکیه کلام های او در گیرایی گفت و گوی او موثرند. به خصوص وقتی که این لحن و صدا، با آمیزه هایی از چوب و سیم، در لابلای صداهای برگرفته و بازسازی شده از طبیعت بپیچد. وقتی صدای سوت باد می تواند با سازی چون فلوت ادا شود، یا استادی چون پایور صداهایی که با قاشق در می آمد را تبدیل به آهنگی کند که آن را موزون تر و پرطنین تر کند. موسیقی سازی، صدای طبیعت است و نوای انسانی در درون آن گل می کند و انسان همچون مولود طبیعت،
از پشت صدای سازها و مضرابها فریاد می کند، آواز سر می دهد و سخن می گوید. آوای انسان، صدایی معنادار و سخنی است که به گوشهای شنوایی بیان می شود و برای ما یادآور خطابه ها و چاوشی های عهد دیرین است. به این صورت می توان گفت موسیقی برساخته ی لحن ها و صداها و نجواهای انسان بوده، گیرایی صدا یا حتی جنس صدای او نیز در این بیان موثر است. چنان چه امروز همه در آوازهای کودکانه و همراهی مردان و زنان بزرگ با کودکان کارکرد همدلانه ی این صدا را شاهدند.
از دیرباز، صدای آوازی در ایران یک صدای پراصالت، قوی و با صولت بوده و به صدای مرشد و مرادی شبیه بود که اشعاری ناب و نغز را از گلوی گوینده خارج می کرد. موسیقی ایرانی، صدای پختگی و عقل انسان بود که گویای خوبی از اشعاری به همین مضمون بود. بیان در موسیقی ایرانی، از شکل گرفتن یک بافت شفاف از الحان و معنا ایجاد می شد.در این مضمون، صدا بیان کننده ی سنّ و یا الگوی پخته ی انسانی از تشخص وی بود که در مردان با صدای پرابهت مردانه و در زنان نیز، دارای لحنی زنانه بود.
در قرن اخیر که موسیقی در ایران به تکثیر رسید، صدای غالب آن پیرانه بوده و چه به صورت فردی و چه گروهی، صدای بلوغ از آن به گوش می رسد. حتی در موسیقی های پاپ دهه های پیشین، صداهای پخته و گرم چه در میان زنان و چه در میان مردان وجود داشت و البته این الگوی خواندن برای هر خواننده ای محسوب می شد تا بتواند به صدای گیرای انسانی مورد تقلید دست یابد. می توان گفت گفتمان مسلط در موسیقی ایرانی، احساس یا بیان پیرانه، عرفانی و رویکردهای مربوط به آن است که کمتر متوجه جنبه های چالشی زندگی و بیشتر روی به سوی راز و رمز کیهانی دارد.
اما در دهه اخیر، بافت صدا به خصوص در میان آثار منتشره ی خوانندگان ایرانی تغییر یافته و به نوعی یک دگرگونی را در برابر آن صدای بزرگسال و پخته ی قدیم از خود به نمایش گذاشته است. گفتمان پیرانه افول کرده و با جوان شدن بافت صدا، موسیقی عمدتاً به ادای اشعاری می پردازد که چندان میل به سخنان عقلانی یا بیان عرفانی ندارد. "صدای جوانی" میراث دار یا بیان گر تغییری است که در بافت موسیقی یا بیان احساس، به خصوص از جانب تولیدکنندگان -که عمدتاً جنسیت مرد دارند- و طیف وسیعی از مردم که به مصرف آن می پردازند، تجربه می شود.
این یک تجربه ی جدید به خصوص در فرهنگ ده سال اخیر می باشد و طبیعی است وقتی چنین تجربه ای در انسان ها درونی می شود، محصول خاص خود را نیز خواهد داشت. موسیقی، زبان فهم و احساس صداها و نجواهای جهان است و اگر زمانی رشادت، شجات و فکرت جوهر صدای پخته را شکل می داد، امروز، چیز دیگری در این صدا نهفته است که شاید با آن الگوهای پیشین قابل سنجش نباشد. صدای جوانی، بیان گر قدرت جوانان و خواست هایی است که از آنان به عنوان گروهی صاحب احساس جدید سر می زند. جوهر این بافت صدایی، که با زبان شاعرانه و سخن های آنان نیز قرابت خواهد داشت، از لابه لای اشعار و بیان آن ها مشهود است.
تغییرات فرهنگی، مولود برخی رویدادها و فرایندها بوده به خصوص در زمینه تغییرات نسلی جوانب زیادی دارند، اما این تغییرات محصولی نیز دارند که بیش از همه چیز از سخن آن ها می تواند مشهود باشد. یقینا احساس با سخنی که بیان می شود قابل بررسی است و لذا جنس اشعار این دوره که از نزدیک شدن آن به زبان جوانان سرچشمه می گیرد، سرشت خود را برمیگیرد. اما چنین تغییری در هژمونی نسلی موسیقی طبیعی است، چرا که امروز جوانان بسیاری هم شعر می گویند و هم به شکل دادن آهنگ ها اقدام می کنند.
برتری یافتن احساس جوانان در مصرف فرهنگی جامعه، خود نشان دهنده ی جوان شدن احساس در جامعه است و طبیعی است که بوی ناپختگی و آزمون و خطا در چنین جامعه ای به مشام برسد، یا این که اتفاقات هیجانی در جامعه بیشتر باشد. به ویژه این که پدیده های عمومی در احساسات جوانان سریعاً خود را نشان دهد. البته در این راه باریک موسیقی که در جامعه ی ما وجود دارد، طبیعی است که این صدای جوان بیشتر به تولید شور و هیجان کمک کند تا رازورزی های ماندگار، که شاید طنین آن در زندگی روزمره ی مردم و تجارب مختلف شان هم محسوس است.
با توجه به این که موسیقی، بخشی از میراث معنوی یا تاریخ احساس و تحولات درونی زندگی مردم را رقم می زند، شایسته است به جای مذبذب و بی هویت نگه داشتن آن، چنین صدایی را با خیر و خوشی به خاتمه رساند و ماندگار نمود. چرا که با تجربه ای که برای آینده پیش بینی می شود، این صدا مجدداً رفته رفته پیرتر خواهد شد و به جا است که از احساس غالب آهنگهای این دوران، یادگارهایی ماندگار برای آیندگان به جای گذاشت.
نظر شما