تیتر سه وبلاگ‌ها

  • راز ناکارآمدی مدیریت

    راز ناکارآمدی مدیریت

    گذار ما از جامعه سنتی به صنعتی مانند یک هجو صورت گرفت. مثلا پس از ده ها سال نوشتن برنامه توسعه اینک به فکر ساماندهی دست فروش ها هستیم یا این که در عصر حی پی اس، قطارها باز هم باید پشت پیچ را با چشم ببینند.

  • مساله شفافیت و مردمی که در پروفایل‌های خود به جای عکس‌شان، گل و بلبل می‌گذارند!

    مساله شفافیت و مردمی که در پروفایل‌های خود به جای عکس‌شان، گل و بلبل می‌گذارند!

    امروز شاهد آن هستیم که مجلس شورای اسلامی ایران در اقدام بی‌سابقه‌ای به سوی یک تغییر ساختار فرهنگی پیش می‌رود.

  • قادُون مَنَه

    مردم ایران، بیش از آن که علاقه‌مند به جست‌وجوگری و بررسی عمیق مسائل باشند، نیاز به ابراز احساسات دارند. شاید دلیل این همه گرایش مردم به برنامه‌ها و مناسک‌های شادی و تفریح و ناکامی‌های ناشی از عدم امکان آن، در همین نکته باشد؛ ایضاً دلیل مطالعه کم و گرایش کم‌تر به سواد ارتباطی.

  • عواقب تکنیک‌زدگی

    شبکه‌های اجتماعی این فرصت را داد که اتفاقات ناگهانی در جوامع خاورمیانه به وجود بیاورند. اتفاقاتی که شاید برای اغلب تحلیل‌گران عجیب به نظر برسد. اگرچه زمینه‌های اساسی وقوع این پدیده بسیارند، اما یکی از دلایلی که باعث شده است این مسئله مورد توجه نباشد، نبود قوه شهود و خلاقیتی است که هر سیستمی باید برای تقویت بنیان‌های خود داشته باشد.

  • گنه کرد در بلخ آهنگری

    آوار ریخت بر سر مسگری

    زلزله امری طبیعی است، اما امروزه آدمی‌زاد بسیاری از امور طبیعی را مهار کرده است. اما در ایران ظاهراً این پدیده مهار شدنی نیست، البته در برخی محلات این ماجرا متفاوت است. حاصل زلزله‌های سالیان اخیر نشان داده است که زلزله در مناطق روستایی و محله‌های فقیر بیشتر مخرب بوده است، اما چرا ما ایرانی‌ها این خرابی‌ها را ناشی از گناه می‌دانیم؟

  • مددکار نداریم

    اگر روزی به شما نیمی از نام و شغل تان را بگویند چه حالی می شوید؟ فرض مثال شما هوشنگ باشید و به شما هوش بگویند یا تخصص تان روانشناسی باشد و به شماروان بگویند! این اتفاق دقیقاً سر مددکاری اجتماعی آمده و یکی از واژه های معنادار آن اغلب می افتد و در نتیجه، اغلب مردم تفاوت امدادگر هلال احمر را با مددکار اجتماعی نمی دانند.

  • آماتوریسم ایرانی

    تجربه، در ایران تخصص گرا نیست و بیش از این که به قدرت تخصص باور داشته باشد، انگار به دنبال چیز دیگری در نهاد یا ضمیر افراد است، که انتخاب وزرا را از مجرای آن می جوید. جامعه ی ایرانی، دچار بیماری آماتوریسم است.

  • بروکرات‌ها و آقازاده‌ها

    زمانی بود که اصولگرایان تندرو یا اگر بهتر گفته شود، چپ‌های دولتی گره‌شان این بود که فردی را به عنوان تجلی اشرافی‌گری معرفی کنند و با انتقاد از آن خود را نشان داده و تقویت کنند. این یکی از روش‌هایی است که احتمالا به نظر آنان در ایران جواب می‌داد و با تاختن به یک بزرگ‌تر می‌توانستند گرسنگان را بسیج کرده و عطش‌ها و اعتراضات آنان را نمایندگی کنند. حال دیگر این روح بزرگ که سال‌ها چنین نقشی را تحمل کرد و به خاطر مصلحت جامعه سخنی نگفت، درگذشته است و امروز می‌بینیم که این نوع پرخاش را متوجه جهت دیگری کرده‌اند.

  • سایه دولت و دولت سایه

    باب بحث مربوط به چرخش نخبگان و جلب نظر مخالفان و حفظ گروه های رقیب در سیاست ایران باز بوده، اما تا جایی که می شد در یک طیف، به هر آن قدر که این موضوع مورد طلب بوده، همان قدر هم رعایت نشده است. به نظر می رسد موضوع دولت سایه چیزی فراتر از آن باشد که طلب می شود.

  • توسعه ادب

    بعد از انقلاب اسلامی تلفن در همه خانه های مردم همه‌گیر شد و آداب مربوط به خودش را آورد. الآن دیگر هیچ‌کس گم نمی‌شود و اغلب مردم از هم بی‌خبر نیستند، موبایل بهترین چیز برای هماهنگ شدن و در دسترس بودن و ارتباطات سیال بوده است. شبکه‌های تلویزیونی ده‌ها برابر افزایش یافته است و فرزندان به جز والدین خود، با الگوهای مختلفی از مادری و پدری آشنا می‌شوند و این ممکن است باعث نارضایتی برخی فرزندان هم بشود.

  • اولویت دولت دوازدهم

    مسئله فقر

    مناظره ها طوفانی از بحث درباره آسیب های اجتماعی ایجاد کردند تا جایی که به تنها نقد صریح مخالفان دولت شکل داد. به نظر می رسد سیاست های تدبیر و امید نیازمند بازنگری در این بخش می باشد. پس از کار و توسعه، مهم ترین مسئله کشور، فقر و تضاد طبقاتی است و این باید یکی از موضوعات اساسی فعالیت دولت دوازدهم باشد.

  • دوباره بخوان سپیده را

    دوباره بخوان سپیده را

    ربنا را حذف کردند، اما از آن روز شنیدن آهنگ های استاد شجریان بیشتر شد. امروز دیگر کمتر کسی هست که به لیست امید رای داده باشد ولی سپیده را دوست نداشته باشد. شاید پیش از حذف ربنا برخی از مردم با آواز سنتی خسته می شدند، اما اینک این همه با آن جان می گیرند.

  • بغض قدیمی «یار دبستانی»

    آهنگ یار دبستانی در چند دوره انتخاباتی که شاهدش بودم زمزمه شده و به هیجانات آن ها افزوده است. تا جایی که نگارنده به یاد دارد، این آهنگ بیست سال آزگار است که در ایام انتخابات خوانده می شود و باز هم جای خود را دارد. حال آن که قدمت آهنگ بیش از بیست سال بوده و نشان می دهد که در دوره معاصر بغضی در گلوی نسل های جوان مدام و مدام تکرار می شود. در این پنجاه سال نسل بغض می کند، انقلاب می کند، بغض می کند و رای میدهد و شاید هم با بغض پیر می شود.

  • دیالکتیک اصلاحات

    مناظره های انتخاباتی با تقویت گفتمان اصلاحات به پایان رسید. سیاست ایرانی به سوی اصلاحات پیش رفته، زبان صریح تری می یابد. بنابر این پیش بینی می شود که در صورت وجود داشتن هر گونه داعیه ای مردمی برای اصلاحات و مبارزه با فساد، مشارکت آنان گسترده تر شود.

  • توزیع انبوه منزلت

    همه مردم احساس می کنند، آن آدم محترم محله و شهر خودشان هستند. ایران دچار آسیبهای اخلاق اجتماعی است و همه و حتی در حوزه دانش هم هر حرفه ای خود را مرکز عالم و اساس تقسیم دانش و اراده راه حل می دانند. این امر ناشی از رند مهاجرت و میراث داری روابط اساطیری گذشته است که امروز جامعه را به چالش کشیده است.

  • فلسفه دانشگاه عامه‌پسند

    در سال‌های اخیر، روند رو به رشد تحصیلات تکمیلی موجب پدید آمدن یک بازار سوداگری به خصوص در میادین نزدیک به فضاهای دانشگاهی گردید. تبلیغات گسترده و وسیع برای جذب خدمات کامپیوتری مربوط به پایان نامه های دانشگاهی شروع و دست آخر به صورت غیررسمی به تبلیغاتی برای انجام پایان نامه توسط سوداگران این فعالیت شده است. گذشته از شائبه های فساد علمی، این سوال مطرح می شود که چرا برای امری چون تحصیل و تکلیف درسی، کنشگران علمی مجاب به سفارش آن به خدمتکارانی می شوند که از این شیوه به کسب و درآمد می پردازند؟