«خبرجنوب» نوشت: مدت ها پس از مجروحیت، چشمش هنوز جای پای قطع شده را پر می کرد. وقتی حالش کمی بهتر شد و در زمین چمن نقاهتگاه قدم می زد پسر بچه ای توپی را به سمت او پرتاب کرد؛ می گوید: «غافل از اینکه دیگر یک پا ندارم، آمدم که توپ را شوت کنم و همین شد که به زمین خوردم».

در هوای گرگ و میش صبحی از روزهای اسفند 62 از آسمان آتش می بارید. محمد کاظم غریبی وقتی در جزیره مجنون با پاتک دشمن روبرو شد، 17 ساله بود. عراقی ها میخواستند زمین هایی که در عملیات بدر از دست داده اند را پس بگیرند. او به یاد میآورد که گلوله توپ به نزدیکی او و چند تن از همرزمانش برخورد کرد؛ می گوید: «اگر گلوله به خودمان می خورد که پودر می شدیم». آن گلوله 4 تن را شهید کرد و ترکش هایش به پای نوجوان 17 ساله جنگ فرو رفت. دیگر هیچ چیز را به یاد نیاورد؛ جز وقتی که خود را در یک قایق موتوری در حال انتقال به پشت خط دید. قطره ای آب به صورتش پاشید و او را به هوش آورد اما تا بعد از جراحی چیز چندانی به یاد ندارد: «تنها چیزی که یادم
می آید این است که در یکی از بیمارستان های اهواز من را به سمت اتاق عمل می بردند؛ پزشکان گفتند می خواهیم پایت را قطع کنیم. یکی از ترکش ها به کشاله رانم خورده و پایم از هم پاشیده بود؛ اصلا حسی نداشتم؛ هیچ.» مدتی بعد به شیراز منتقل شد و به مرور سلامتی خود را بازیافت. نخست در کلاس هنرستان نام نویسی کرد ولی هنوز هوای جبهه در سر داشت؛ تا پایان جنگ چند بار دیگر در قالب مسئول تعاونی گردان ها به جنگ رفت؛ اغلب هم ناچار بود برای اعزام به جبهه از شهرش کازرون به شیراز بیاید و خود را معلول - و نه جانباز جا بزند- تا او را به جبهه ببرند؛ اما غریبی تنها کسی نیست که در جنگ تحمیلی، عضوی از بدن خود را از دست داد؛ هنوز هم چشم خیلی از جانبازان، جای دستها و پاهای از دست رفته آنان را پر می کند.
شوق زندگی
آجرها در امتداد کوهپایه تپه ای کوچک روی هم چیده شده اند. ورودی برخی دیوارها قوس هایی آجری دارد که می گویند این قوس ها، قدیمی ترین قوسهای به کار رفته در بناها در سراسر تاریخ هستند. چغازنبیل میراث دوره عیلامی ایران است که به ثبت جهانی رسیده و حالا هزاران نفر را برای تماشا از سراسر جهان به سمت خود می کشاند؛ کمی آن سوتر شهر شوش قرار گرفته است. شهری با انبوهی از میراث باستانی. در خوزستان جز شهر تاریخی شوش ده ها اثر باستانی دیگر هم وجود دارد؛ برای نمونه سازه های آبی شوشتر که به ثبت جهانی رسیده و تپه تاریخیِ هفت تپه. خوزستان خواستگاه نفت هم هست؛ و مردمی که در خوزستان زاده شده اند و با همه سختی ها و خوبی ها آنجا زیسته اند. اما این استان می توانست دیگر بخشی از ایران نباشد اگر محمد کاظم غریبی و صدها هزار هم رزمش نبودند. کسانی که جان خود را روی یکی از دیرینه ترین استان های ایران گذاشتند. برای آزادی خوزستان از چشم و چنگِ طمع دشمن چندین عملیات برگزار شد و غریبی در تعدادی از این عملیات حضور داشت: «نخستین بار در عملیات والفجر 2 شرکت کردم و درعملیات بدر زخمی شدم. روز دوم عملیات بدر بود که دشمن نخست از آسمان و زمین آتش باران را شروع و سپس شروع به پیشروی کرد. حدود 7:30 صبح دشمن به خاکریز ما رسید. در همان عملیات شماری از همرزمان من به شهادت رسیدند.» این جانباز قطع عضو پس از جنگ تحصیلاتش را ادامه داد؛ دوبار کارشناسی مدیریت و مهندسی رایانه گرفت و اخیرا هم در رشته مدیریت در مقطع کارشناسی ارشد دانش آموخته شد؛ او مانند بسیاری از دیگر جانبازان قطع عضو از زندگی دل نبرید. شاید شاهدش زنده یاد بهمن گلبهارنژاد باشد که تا واپسین لحظه عمرش شوق زندگی را از دست نداد و در حالی که در پارالمپیک مشغول مسابقه مورد علاقه خود بود، درگذشت. اما جانبازان این روزها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم می کنند. سن تقریبا همه آنان از 50 سال فراتر رفته و مجروحیت گذشته بر مشکلات جسمانی و سلامتی این سنین افزوده است؛ غریبی که خود مدیرعامل انجمن جانبازان قطع عضو است می گوید: «4 سال است که انجمن را راه اندازی کرده ایم و در این مدت 17 تن از جانبازان ما شهید شده یا فوت کرده اند؛ بحث هزینه های درمانی ما بحثی جدی است؛ مسئولان به ما می گویند هر 4 سال یک بار می توانید پای مصنوعی دریافت کنید اما جانبازان هر سال به یک پروتز مصنوعی نیاز دارند. باور کنید این پروتزها برای زیبایی نیست، به آن نیاز داریم.» این جانباز برای توصیف وضع جانبازان فارس از این عبارت استفاده می کند: «دیگر به سراشیبی عمرمان رسیده ایم. ما مشکلات یک انسان 70 ساله را در 50 سالگی تجربه می کنیم. ناراحتی روحی را هم به مشکلات ما بیفزایید. برای همین مسئولان تا عمری از ما باقی است باید به فکر باشند.» او جانبازان بسیاری را نمونه می آورد که به خاطر مشکلات ناشی از جراحت جنگ نتوانستند ادامه تحصیل دهند و سرمایه ای هم نداشتند و امروز با اندک مبلغ پرداختی بنیاد شهید ، روزگار می گذرانند؛ در این وضع دولت ها هم گاهی قوانینی وضع می کنند که به تعبیر جانبازان کمکی به آنان نمی کند؛ غریبی می گوید: «انگار عمر ما تمام شده است؛ این حسی است که از رفتار برخی مسئولان به ما دست می دهد و نه مردم. دولت گذشته قانونی را تصویب کرد که بر اساس آن
هزینه های درمانی جانبازان شاغل در اداره های دولتی را همان اداره ها باید می پرداختند. خوشبختانه توانستیم در دولت یازدهم اجرای این قانون را متوقف کنیم ولی چنین روندی قلب ما را می رنجاند.»
بی مهری ها
پای راست خود را پیش از عملیات کربلای 10 از دست داد. محمد کاظم نظیری برای شناسایی منطقه پیش از شروع عملیات به سردشت رفته بود که روی مین رفت و مجروح شد. اکنون که نزدیک به 30 سال از پایان جنگ می گذرد او از مشکلات روحی که با آن دست به گریبان است، گلایه می کند: «از فعالیت های بسیاری محروم شده ایم ولی همه این مشکلات قابل تحمل است جز بی مهری ها. انگار برای برخی مسئولان دوره ما تمام شده. البته برای مردم این گونه نیست؛ مردم می دانند که ما چه کردیم.» جز او جانبازان دیگری هم از وضع معیشت و درمانشان گلایه مند هستند. آخر در فارس به تنهایی 750 جانباز قطع عضو زندگی می کنند که 50 تن از آنان بیش از دو عضو از بدنشان را از دست داده اند. مانند کیامرث امیدی که در سال 62 در عملیات خیبر هر دو پایش را از دست داد. 33 سال پس از آن اتفاق هنوز گاهی احساس میکند که پاهایش سر جایش هستند و
می خارند و درد می کنند. او به یاد
می آورد: «در ضلع جنوبی منطقه طلائیه بودیم که دشمن پاتک زد تا صبح روز بعد آنجا افتاده بودم تا که من را به پشت خط منتقل کردند.»امیدی هم از مشکلات درمانی می گوید؛ از اینکه بیمه هزینه داروهای خارجی و پروتز را نمی پردازد؛ ضمن اینکه بسیاری از این داروها نمونه خارجی ندارند: «بسیاری از پزشکان هزینه های آزاد دریافت می کنند و بیمه هم هزینه های بسیاری از داروها را نمی پردازد؛ این می شود که هزینهها روی دست جانبازان می ماند.» این جانباز ادامه می دهد: «شما به عنوان یک فرد سالم، اگر بخواهید جایی بروید می توانید از اتوبوس و تاکسی استفاده کنید ولی منِ جانباز نمی توانم. حتما باید تاکسی دربست بگیرم. اگر کولر خانه شما خراب شود خودتان می توانید آن را سرویس کنید ولی من نمی توانم؛ ضمن اینکه همسران بسیاری از جانبازان هم به خاطر پرستاری از شوهرشان به انواع بیماری ها چون دیسک کمر دچار
شده اند.»امیدی اما امیدش را هرگز از دست نداده است؛ او مربی تیم تیر و کمان است و بسکتبال بازی می کند. این جانباز می گوید، بارها پیش آمده که خیال کرده «پا» دارد و خواسته توپ را در حین بازی بسکتبال با پایش بگیرد. او به یک چیز هم عمیقا باور دارد: «شاید برخی از مسئولان نسبت به ما بی تفاوت باشند ولی هنوز بر هدفی که به خاطرش به جبهه رفتم باور دارم و کسانی که آگاه باشند این را خوب می دانند که ما چه کاری برای کشورمان کردیم.»تلاش می کنم با مدیرکل بنیاد شهید تماس بگیرم اما تلاش هایم بی نتیجه میماند؛ اما در گفت و گویی که چند هفته پیش با رجبعلی راهی، مدیرکل بنیاد شهید فارس داشتم او گفت که مشکلات جانبازان باید جز به جز بررسی شود: «برای این مشکلات راههایی در نظر گرفته ایم برای نمونه در قالب بیمه مکمل جانبازان، بیمه ایران باید صفر تا صد هزینه ها را بپردازد. ضمن اینکه سن جانبازان ما بالای 48 سال است و مصرف داروها هم مشکلات روحی آنها را بیشتر کرده ولی جانبازان به خاطر روحیه ایثارگری خود مشکلاتشان را بروز
نمی دهند.» امروز 36 سال از شروع جنگ و بیش از 28 سال از پایان جنگ تحمیلی می گذرد و شاید نخل های بیسر منتهی به شلمچه در خوزستان بیش از همه گویای وضع امروز جانبازان باشند؛ نخل هایی که زیر آتش خمپاره دشمن، بخشی از وجودشان را از دست دادند اما هنوز سرِپا ایستاده اند.

46

کد خبر 581443

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =