در انتخابات نهم ریاست جمهوری، او به همراه چند نامزد دیگر اصولگرا به میدان آمد و با آنکه اکثر اصولگرایان روی کاندیدای دیگری اجماع کرده بودند او با قدرتمندی حضور خود را تثبیت کرد و نامزد اصلی اصولگرایان را پشت سر گذاشت و برنده انتخابات شد. تاریخ از این جهت که بیشتر اصولگرایان -ظاهراً در گفتار- از یک نامزد پشتیبانی میکنند در حال تکرار است اما این بار، این اجماع روی رقیب احمدینژاد نیست، بلکه خبرها حکایت از آن دارد که تعداد قابل توجهی از اصولگرایان از رئیسجمهور نهم حمایت میکنند.
طرفداران دکتر احمدینژاد از ماهها پیش القا کردهاند که او بیرقیب خواهد بود و حتی پا را از این فراتر گذاشته و هر نامزد اصولگرای دیگری که بخواهد پا به میدان بگذارد را از جرگه اصولگرایی خارج کردهاند. به زعم دوستان و نزدیکان رئیسجمهور او موفقترین و کارآمدترین دولت پس از انقلاب را اداره کرده و در زمینههایی چون مدیریت فناوری هستهای و مواجهه قاطع با زیادهخواهان غربی، پیروز میدان بوده است. به همین دلیل، منتقدان درون جناحی رئیسجمهور به حکم انصاف، این موفقیت را قدر نهادهاند و تلاشهای او را پاس داشتهاند.
انتقاداتی که جدی شده است
با این همه، انتقادات جدی که در بخشهای مختلف جناح اصولگرا وجود دارد به رغم کوشش فراوان برای سرپوشیده ماندن، سرباز کرده است. منتقدان اصولگرای احمدینژاد، با آنکه در نقدهایشان از ادبیاتی متفاوت با اصلاحطلبان بهره میگیرند اما بارها بر عملکرد اقتصادی دولت تاختهاند و ناکارآمدی تصمیمات دستگاههای اجرایی را به باد انتقاد گرفتهاند. در سیاست خارجی نیز، اقداماتی که به لحاظ رعایت قاعده فایده - ضرر، با کارنامه قابل قبولی روبهرو نشده کم نبوده است به علاوه بعضی سرسختیهای دولت در برابر مصوبات مجلس و مجمع تشخیص مصلحت که کار را به مشاجرههای لفظی و قلمی تند کشانده، چندین بار مشاهده شده است. عزم جدی دولت و شخص رئیسجمهور برای اجرا نکردن مصوبه مجلس در تغییر ساعت رسمی کشور- در فروردین 1387 -از نمونههای به یادماندنی برخوردهای دکتر احمدینژاد با مجلس است. واکنش تند رئیسجمهور به گزارش دیوان محاسبات و نیز اصرار برای قبولاندن اراده دولت بر مجلس در لایحه بودجه سال 88 نیز از دیگر مواردی است که در تاریخ سیاسی دوران اخیر به ثبت رسیده است. شاید نقطه اوج انتقادات به دولت نهم، آنجا به اوج خود رسید که رئیسجمهور حدود نیمی از هیأت وزیران را تغییر داد و شاید اگر خطر سقوط کابینه و نیاز به اخذ رأی اعتماد مجدد وجود نداشت، عزل وزیران دیگری نیز در دستور کار قرار میگرفت. بیمهری احمدینژاد به احزاب اصولگرا و به حساب نیاوردن آنها، چه در جلسات خصوصی و چه در اظهارنظرهای عمومی، بسیاری از اصولگرایان را از وی گلایهمند ساخت. با این همه، حامیان رئیس دولت نهم با بزرگ کردن خطر رقیب، توانستند به بخشهایی از اصولگرایان این ایده را تفهیم کنند که در صورت شرکت رقیب جدی اصلاحطلب تلاشهای اصولگرایان در انتخابات شوراها، مجلس هفتم و هشتم و ریاست جمهوری دهم، یکباره بر باد خواهد رفت و قدرت، دودستی تقدیم حریف خواهد شد.
تداوم فضاسازی
این فضاسازی هنوز هم ادامه دارد. نظرسنجیهایی که هرازگاهی به آنها استناد میشود- و معلوم نیست آیا اصولاً انجام شده یا نه و اگر انجام گرفته با کدام اصول علمی انطباق دارد- به عنوان دلیل مستحکمی برای نامزدی احمدینژاد عنوان میشود.
کاخ این تصور از مدتی پیش و بهویژه در روزهای اخیر در حال فروریختن است. پارهای از اصولگرایان به این نتیجه رسیدهاند که مطمئناً افراد دیگری وجود دارند که هم کارآمدیهای احمدینژاد را دارند و هم نقاط ضعفشان از او کمتر است. بهزعم آنها نامزدهایی را میتوان یافت که شرح صدر بیشتری برای برخورد با منتقدان و نیز توان جذب مخالفان و بهکارگیری افراد دارای سلیقههای مختلف دارند و اگر چنین گزینههایی وجود دارند چه نیاز است که مقهور فضاسازی حامیان رئیسجمهور شوند؟
یقیناً حامیان آقای احمدینژاد نمیدانند که با اصرار بیش از اندازه خود بر یک نامزد، عملاً تمام ظرفیت تخریب علیه اصولگرایان را متوجه یک نفر کردهاند که حتی در صورت پیروز شدن وی در انتخابات، ستردن غبارهای تخریب کار آسانی نخواهد بود.
بخشهایی از اصولگرایان و به ویژه طرفداران رئیسجمهور، از طریق فعالیتهای رسانهای خود در هفتههای اخیر، فراوان روی این موضوع مانور دادهاند که بین اصلاحطلبان اختلاف وجود دارد و به همین دلیل نمیتوانند به نامزد واحد برسند و اینگونه و از طریق برهان خلف! ثابت میکنند، که چون نامزد دومی در جناح اصولگرا وجود ندارد پس هیچ اختلافی نیست و همه آرام بخوابند که شهر در امن و امان است!
گرفتار در بازی رقیب
به نظر میرسد این بخش از اصولگرایان دست رقیب را نخواندهاند و نمیدانند که اصلاحطلبان حضور دو یا سه نامزد را نهتنها به معنی پراکندگی آرا نمیدانند بلکه چون طبق تحلیلهایشان، تعیین تکلیف انتخابات را در مرحله دوم میدانند، به دنبال آن هستند که تعداد بیشتری از رأیدهندگان را پای صندوق بیاورند تا اگر پارهای از رأی دهندگان به یک یا دو نامزد سمپاتی ندارند، به فرد سوم رأی دهند. در این حالت و با توجه به بیشتر شدن تعداد شرکتکنندگان، احتمال برنده شدن رقیب (احمدینژاد) در مرحله اول به شدت کاهش مییابد.
در جناح اصولگرا به نظر میرسد عکس این تاکتیک وجود دارد. آنها گمان میکنند برخلاف اصلاحطلبان که تعدد نامزدها، برایشان هم افزایی رأی وجود دارد در میان اصولگرایان، استقبال از شکست را به همراه دارد. این تحلیل، دست بر قضا چندان هم غلط نیست اما راهحل آن را نباید در اصرار بر تمرکز روی احمدینژاد گذاشت.
نامزدهایی چون علیاکبر ولایتی و حتی غلامعلی حدادعادل که طرفداران بسیار بیشتری بین اصولگرایان- و حتی در میان اعضای شاخه رایحه خوش خدمت- دارند و از سوی دیگر در جامعه نیز از مقبولیت قابل توجهی برخوردارند میتوانند گزینههای مطلوبتری برای آقای احمدینژاد باشند.
این روزها، سخنان جسته گریختهای درباره ورود نامزدهای جدید اصولگرا منتشر میشود که یکی از نمونههای آن را میتوان در موضع محمدرضا باهنر نایب رئیس مجلس یافت که از تقویت احتمال ورود چهرههای بیشتر خبر داده است.
باید دید اصولگرایان برای پیروز شدن در انتخابات ریاست جمهوری دهم قصد دارند مغلوب این تفکر سنتی که «معمولاً ایرانیان دو دوره متوالی به یک رئیسجمهور رأی میدهند» خواهد شد یا راه کمهزینهتری را - حتی در صورت شکست- برمیگزینند؟
نظر شما