صدای اذان مغرب را که شنید، سرش را بالا گرفت: خدایا شکرت که امروز م تونستم روزه بگیرم.
تکه نان خشکش را داخل لیوان پلاستیکی آب زد و خورد.
بعد با دقت، انگار که دارد مهم ترین کار عالم را انجام میدهد کارتنش را روی زمین و کنار دیوار پهن کرد و رویش دراز کشید.
1717
نظر شما