اندیشه پویا نوشت: دختر آیت‌الله خلخالی می گوید: مدرسه که می‌رفتم تقریباً همه معلم‌های من می‌دانستند که پدر من کیست. این خیلی اذیت می‌کرد. تک‌وتوک می‌آمدند و سفارش دوست و آشنایی را برای کاری می‌کردند.

فاطمه صادقی، پژوهشگر علوم سیاسی و فعال حقوق زنان برای اولین بار از پدرش گفت؛ محمدصادق صادقی گیوی یا همان آیت‌الله صادق خلخالی. او اولین حاکم شرع دادگاه‌های انقلاب را در خانه‌اش، پدر خشنی ندید گرچه نامهربان بود. خلخالی به روایت دخترش ساده‌زیست بود و سختگیر.

بخش‌هایی از گفت‌وگوی او را در ادامه می‌خوانید:

* من آدمی هستم که ژن‌هایی را به ارث برده‌ام اما من بودن امروزم نتیجه کتاب‌هایی است که خوانده‌ام، تاملاتی است که داشته‌ام، تجارب تلخ و شیرینی است که در زندگی به دست آورده‌ام و دوستان و رفت‌وآمدهایی که داشته‌ام. من فقط می‌توانم بگویم اگر نمره چشم من بالاست قطعاً ژنتیک است. در خانواده من، مثل پدرم، چشم‌های همه‌مان ضعیف است ولی اینکه من اینطور عقیده دارم و فلان موضع‌گیری را دارم ژنتیک و ارثی نیست.

* به دو دلیل درباره پدرم صحبت نکردم. اول اینکه خیلی از حرف‌هایی را که من بخواهم درباره پدرم بگویم شما و دیگران شاید نتوانید منتشر کنید. دلیل دوم هم اینکه خیلی وقت‌ها فضایی برای گفتن پیدا نکردم. همیشه یک فضای دوقطبی وجود داشته و من خیلی تمایلی نداشتم که در این فضای دوقطبی و توی یک جو سیاست‌زده درباره پدرم صحبت کنم. همیشه از من درباره کارهای سیاسی پدرم سؤال شده. اینکه مثلاً چرا فلانی را کشت.

*بیشتر هم اعدام هویدا مد نظر است. یا اینکه چرا در کردستان فلان کار را کرد. واقعیت این است که من به عنوان یک آدم عادی خیلی وقت‌ها باید بروم بخوانم که در کردستان چه خبر بوده و چه اتفاقاتی افتاده است تا بتوانم مطلع شوم و درست داوری کنم.

* بچه‌های آدم‌های سیاسی باید بدانند که آن آدم کارهایی کرده که اصلاً آن‌ها در جریانش نبودند. یک سری عقایدی داشته که به آن‌ها نگفته. مثلاً من خیلی از وقایعی را که در جریان انقلاب اتفاق افتاده چون بچه بودم از نزدیک تجربه نکردم. من بچه بودم و حالا باید بروم و ببینم در کردستان چه اتفاقی افتاده یا ماجرای هویدا و اعدام‌ها چه بوده. وقتی نمی‌دانم، اصلاً صلاحیت ابراز نظر درباره آن قضایا را ندارم.

* وقتی که من سکوت می‌کنم یا می‌گویم نمی‌دانم، آدم‌ها فکر می‌کنند که می‌خواهم لج‌بازی کنم. اما واقعیت این است که من خیلی علاقه‌ای نداشتم که درباره وقایع کردستان بخوانم با اینکه می‌دانم آن مقطع هم خیلی مهم است. ممکن است یک روز این کار را بکنم و ببینم اتفاقات کردستان چه بوده و نقش پدر من چه بوده.

* من دغدغه‌های خودم را دارم. الزامی ندارم چیزی که برای پدر من جالب بوده برای من هم جالب باشد. من دوست دارم کارهای دیگری انجام دهم اما متاسفانه خیلی وقت‌ها سایه سنگین پدر به من تحمیل می‌شود. او نیست که تحمیل می‌کند، اتفاقاً جامعه است که دارد این سایه را به من تحمیل می‌کند.

* مدرسه که می‌رفتم تقریباً همه معلم‌های من می‌دانستند که پدر من کیست. این خیلی اذیت می‌کرد. تک‌وتوک می‌آمدند و سفارش دوست و آشنایی را برای کاری می‌کردند که من به پدرم بگویم. این‌جور وقت‌ها من در موضع بدی قرار می‌گرفتم. معلمم را دوست داشتم اما نمی‌توانستم به بابا سفارش بکنم.

*اگر هم سفارش می‌کردم بابا اهل انجام دادنش نبود. این مساله اذیتم می‌کرد و برای همین خودم تا می‌توانستم پنهان می‌کردم که پدرم کیست. تا جایی که می‌شد انکار می‌کردم برای اینکه دلم می‌خواست خودم باشم.

* [تا حالا پیش آمده که کسی جلوی شما درباره پدرت تند حرف بزند؟] خیلی زیاد.. بارها اتفاق افتاده. آنقدر این اتفاق افتاده که دیگر شنیدنش تغییری در من ایجاد نمی‌کند. فقط بعداً حرف‌هایی را که می‌شنوم یادداشت می‌کنم تا یادم بماند و برای اعضای خانواده تعریف کنم.

* پدر من همیشه اصرار داشت که چهره سیاسی‌اش - چه مثبت و چه منفی - به خودش مربوط است. در تمام زندگی سیاسی‌اش می‌گفت حق ندارید از قبل من استفاده کنید. یکی از دلایلی که هیچ کدام از برادران من تمایل نداشتند وارد کارهای سیاسی شوند همین مرز قاطعی بود که بابا کشید. می‌گفت اگر می‌خواهید فعالیت سیاسی بکنید، اشکالی ندارد اما نه زیر تابلوی من. در نتیجه انگار در ما این باور درونی شد که تو خودت هستی. به خاطر همین هم من هیچ وقت احساس نکردم که باید از بابا دفاع کنم.

* آدم‌ها حق دارند درباره شخصیت‌های سیاسی قضاوت کنند و برای همین من هرچه بشنوم برایم عجیب نیست. اما یکی از مواردی که یادم مانده و خیلی هم غیرمنصفانه بود مقاله‌ای بود که از محمد قائد خواندم که جایی در نوشته‌ای به پدر من نسبت دزدی داده بود. بابای من دستور قتل هویدا را داده، کردستان رفته و همه این‌ها بوده، ولی دزدی نکرده. فکر می‌کنم وضعیت مالی ما فرزندان آقای خلخالی این را نشان می‌دهد که او دزد نبود. هیچ مال مخفی‌ای هم جایی نداشت مگر اینکه ما بی‌خبر مانده باشیم.

آن نوشته را وقتی خواندم خیلی بهم برخورد. جوری بود که برای اولین بار واقعاً دلم می‌خواست آقای قائد را ببینم و بگویم من خیلی نوشته‌های شما را دوست دارم و همه را می‌خوانم. هر حرف سیاسی که درباره پدر من زده‌ای به خودش مربوط است ولی این اتهام را از کجا آورده‌ای؟

* خیلی وقت‌ها توی تاکسی تا تقی به توقی می‌خورد، نام آقای خلخالی وسط می‌افتد. این‌جور وقت‌ها من هم گوش‌هایم تیز می‌شود تا ببینم ملت چه می‌گویند. یک بار در تاکسی تهران به کرج یکی از این آدم‌های حرصی نشسته بود و شروع کرد به فحش‌های بد دادن به بابای من. بعد هم گفت فلانی را یک بار در یکی از شهرهای جنوب فرانسه با دو گونی طلا گرفتند و زنش هم همراهش بود. آن لحظات به من سخت می‌گذشت اما از تصور اینکه مادرم یک گونی طلا دستش بوده خنده‌ام گرفته بود.

* من رابطه خیلی نزدیکی با پدرم داشتم. رابطه‌ای که عینی هم نبود و اتفاقاً زمان‌های خیلی زیادی از هم دور بودیم. قبل از انقلاب که من بچه بودم او اغلب نبود. بعد از انقلاب هم همینطور. تقریباً کمتر از هر آدم دیگری در زندگی‌ام او را دیده‌ام. اما رابطه من با او درونی بود. همیشه آدم مهمی برایم بود و تا آنجایی که اجازه داشتم او را زیر نظر داشتم.

* پس از ردصلاحیتش و آغاز ایام انزوا، رفت قم و تقریباً هفته‌ای یا دو هفته‌ای یک بار همدیگر را می‌دیدیم. کاملاً خودش را منزوی کرد. از سیاست خیلی سرخورده شده بود و رفت که رفت. در همین ایام انزوا به لحاظ روحی به هم نزدیک‌تر شده بودیم اما به لحاظ فیزیکی مسافت زیاد بود.

* [انتقادها از فعالیت‌های سیاسی پدر] موضوع اصلی همیشه همین بود. البته مسائل تربیتی و اختلافات ایدئولوژیک و این‌ها هم بود اما عمدتاً مسائل سیاسی بود. جو خانه ما همیشه انتقادی بود. آن قدرها خصومت‌بار و ستیزه‌جویانه نبود، اگرچه گاهی وقت‌ها که من بودم خصومت‌بار هم می‌شد.

* یکی از این وقت‌های ستیزه‌جویی شب انتخابات دوم خرداد ۷۶ بود که من دانشجو بودم و رادیکال‌تر از امروز. تقریباً در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودم. فضای خانه ما این بود که باید به خاتمی رأی داد. پدر من هم خیلی طرفدار خاتمی بود. آن شب تصادفاً همه دور هم جمع بودیم که صحبت از انتخابات شد. من گفتم رأی نمی‌دهم و دلایل خودم را برای رأی ندادن داشتم.

خیلی هم تند بودم. مهمانی تمام شد و پدرم هم شب به قم رفت. صبح فردا من هنوز خواب بودم که تلفن کرد. تعجب کردم چون بابا خیلی کم تلفن می‌کرد مگر کار خیلی واجبی داشت. گفت من به عنوان پدر از تو خواهش می‌کنم به خاتمی رأی بدهی. واقعاً قصد رأی دادن نداشتم اما گفتم چشم فقط برای برآورده کردن خواهش شما می‌روم. رأی دادم و پشیمان هم نشدم. اما خب دیگر رأی ندادم تا سال ۸۸ که دوباره رأی دادم.

* تصویر بیرونی از پدر من یک تصویر خیلی خشن است. من به عنوان دختر اصلاً چنین تصویری را در خانه از پدرم ندارم. یکی از معماهای من همین بود که مطلقاً چهره‌ای را که در عالم سیاست و بیرون از خانه از او تصویر شده بود ندیدیم.

* پدرم به هیچ وجه آدم مهربانی نبود. به شدت سختگیر بود اما من از پدرم کتک نخوردم. در خانواده تنبیه بدنی اصلاً نداشتیم. ولی من همیشه وقتی می‌خواستم کارنامه‌ام را به بابا نشان دهم شب تا صبح خوابم نمی‌برد. هیچ اهل مماشات نبود. من همیشه باید سختکوش می‌بودم و کار می‌کردم و لیاقتم را نشان می‌دادم. وقتی هم لیاقتم را نشان می‌دادم می‌گفت وظیفه‌ات بوده.

* عرصه ایدئولوژیک سال ۵۷ از پدرم تصویری ساخته بود که برای من ناآشنا بود. فضای آن زمان، فضایی کاملاً ایدئولوژیک بود. من اصلاً نمی‌خواهم بگویم که پدرم آدم مهربانی بود. اصلاً از این خبرها نبود اما آن فضای ایدئولوژیک قاطعیت انقلابی می‌طلبید؛ و کسی که در جای آقای خلخالی می‌نشست گویی باید به آن قاطعیت انقلابی پاسخ می‌داد.

او خودش را انقلابی تعریف می‌کرد و معتقد بود که برای انقلاب باید یکسری بدنامی‌ها را بپذیرد. وقتی به او می‌گفتیم که تو چه‌کاره هستی و چرا دیگران نه؟ همیشه می‌گفت ما انقلاب کردیم و باید پای آن بایستیم. این حرفش همیشه توی گوش من است. می‌خواهم بگویم شخصیت او به آن وضعیت گره خورده بود.

* اصلاً قصد دفاع ندارم. به نظر خودم دارم توصیف می‌کنم. طبیعتاً در آن وضعیت همه می‌خواستند چهره‌ای انقلابی از خود نشان دهند که دشمن بترسد. من اینطور می‌بینم. ببین! پدرم توی خانه هم یک جورهایی انقلابی بود. یعنی ما حق نداشتیم دو دست لباس اضافه داشته باشیم. تا آخر زندگی همین بود. بارها اتفاق افتاد که کفش‌های اضافه ما را برداشت و داد به نیازمند. خیلی وقت‌ها عصبانی می‌شدم که شما چه حقی دارید که اموال من را می‌بخشید. این اواخر گاهی اعتراض می‌کردم که همه جا را فساد اقتصادی گرفته آن وقت شما نگران همین یک جفت کفش من هستی؟ ما حق نداشتیم چیز زیادی بخواهیم. حق نداشتیم مدرسه خوب برویم. این ویژگی پدرم برای من هم دوست‌داشتنی است. یکی از چیزهایی که واقعاً من را آزار می‌دهد این است که اگر چیز خوبی قرار بود از اخلاق انقلابی بماند همین ساده‌زیستی بود که نماند.

* می‌توانم حدس بزنم که پدرم این اواخر نسبت به گذشته بازخوانی‌هایی داشت. نسبت به بازرگان همیشه احترام می‌گذاشت اما درباره بازخوانی انتقادی گذشته تمایلی به حرف زدن نداشت. معلوم بود که زاویه پیدا کرده اما پشیمان هم نبود.

* پدرم مجموعه‌ای از بیماری‌ها را داشت. هم پارکینسون داشت و هم آلزایمر و هم مشکل قلبی. روی رختخواب رفت.

29219

کد خبر 695252

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 35
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام EU ۱۱:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    76 1
    حرفی برای گفتن ندارم، تاریخ قضاوت خواهد کرد
  • بی نام IR ۱۱:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    101 3
    چه شب اول قبری داشته ...
  • سجاد A1 ۱۲:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    34 14
    خانم صادقی واقعا انسان فرهیخته ای هستند. و اینکه افراد همواره زیر سایه اطرافیان پر نفوذشان قرار می گیرند موضوعی است تلخ. ایشان عملا دنیای فکری خودشان را دارند و برای بدست آوردن این نگاه مدیون هیچ کس نیستند.
  • م ر GB ۱۲:۲۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    86 0
    معمولا فرزندان به پدرشان افتخار می کنند ولی این یکی فقط فحش نصیبش شده و حرف خوردن
  • بی نام A1 ۱۳:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    85 8
    به شما احترام می گذارم اما ای کاش پدر شما هم به پدر و مادرهایی که به هر دلیل فرزندانشان جذب گروهک ها شده بود احترام می گذاشت و اموال آن ها را مصادره و خودشان را تبعید نمی کرد ولی ایشان در کردستان این کار را کرد. به شما احترام می گذارم ولی ایکاش پدر شما دادگاه صحرایی برپا نمی کرد و در یک 24 ساعت در همه شهرهای کردستان 22 نفر را به صرف هوادار بودن یا عضو فلان گروه بودن اعدام نمی کرد و با کمی تامل منتظر می ماند تا مستندات جرم آن ها معلوم شود ولی این کار را کرد به شما احترام می گذارم ولی ایکاش پدر شما حکم اعدام دخترکان دبیرستانی و بانوان باردار کورد را صادر نمی کرد تا مسایل کردستان این طور ریشه ای نشود به نظرم وقتشه با واقع بینی اوضاع اون روز کردستان را مطالعه کنی و خود منتقد خشونت انقلابی شوی ک
  • یک زن DE ۱۳:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    10 47
    خانم فاطمه صادقی یکی از بزرگترین زنان ایرانی است و کاری که برای جامعه زنان ایرانی کرده شاید هیچ فمینیست دیگری به اندازه او نکرده. به همین خاطر با اطمینان کامل به صداقتشان حرف های ایشان را خواندم و باور کردم. حرف های ایشان هم منطقی است. مثلا اینکه گفته اند "طبیعتاً در آن وضعیت همه می‌خواستند چهره‌ای انقلابی از خود نشان دهند که دشمن بترسد." به نظر من هم درست است.
  • ایرانی IR ۱۴:۱۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    39 1
    هربد که می کنی مپندار کان بدی گردون فروگذارد وگیتی رهاکند وام است کارهای بدت پیش روزگار یک روز اگرز عمر تو ماند ادا کند
  • بی نام IR ۱۴:۱۷ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    5 41
    واقعا قضاوت سخته هیچ کس نمیتواند بگوید ان موقع با ان جو چطور رفتار میکرده پس قضاوت نکنیم بعضی وقتها بچه ی بعضی ها بودن در بعضی شرایط سخته اما ما راه خودمانرا میرویم همانطور که پدرانمان راه خودشان را رفته اند خدا همی رفتگان را بیامورزد
  • بی نام A1 ۱۴:۳۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    5 71
    خدا همه رفتگان را بیامرزد.
  • یکی IR ۱۵:۱۸ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    36 2
    اگر اتهامهای قتل به شما مربوط نبوده، اتهام دزدی هم به شما مربوط نیست و جای نگرانی نداره.
  • omid IR ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    166 4
    بر خلاف حرف های شما، پدرتون گفته بود که اگه زمان دوباره به عقب برگرده همه اون انسان های بی گناه رو دوباره اعدام میکنه.
    • شمس تبریزی IR ۱۸:۰۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
      5 96
      آنهایی را که در کتابش اسم برده، بی گناه نبودند
    • شمس تبریزی IR ۱۹:۵۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۹
      0 8
      حسین آقا، یکی از فرمانداران نظامی که توسط خلخالی اعدام شد از بستگان من بود. هر چند که یک عده از بستگان من هنوز هم به خلخالی بد و بیراه میگن، اما با تحقیقی که من کردم دیدم خلخالی به حق اعدامش کرده.خب آن بستگان بنده بر اساس تعصب قوم و خویشی نظر میدن و ضمنا با نظام هم میانه خوبی ندارن.لذا نظرشان خالی از خصومت نیست. درباره این اعدامها معمولا قضاوتها بر اساس تعصبه. ضمنا به یاد داشته باشید که شایعات پیرامون خلخالی زیاده و من فقط میتونم درباره افرادی که خود خلخالی اذعان به اعدامشان داشته نظر بدم، و نه آنهایی را که بر اساس شایعات مطرح میکنن. شما اسم ببرید تا من قضاوت کنم که او به حق اعدام شده یا نه. اگر درباره آن فرد نظری نداشته باشم، خواهم گفت نمیدانم اما بر اساس شایعات قضاوت نخواهم کرد
  • م IR ۱۸:۳۶ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    44 1
    خدا.قضاوت با تو است
  • بی نام US ۲۲:۳۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    91 7
    خدا از سر تقصيراتش نگذره، اونهمه شخصيت برجسته رو بى جهت اعدام كرد.
  • کیوان A1 ۲۲:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۷
    34 8
    جالب بود. به نظرم خوب و منطقی حرف زده بود. از اون یارو همچین دختری بعید بود.
  • كككككككككككك IR ۰۳:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    19 1
    خذاوند جاي حق است خود از اعمال بندگان آ گاه پس ار بد وخوب گفتن ناراحت ويا خوشحال مشو
  • کوروش A1 ۰۳:۴۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    58 4
    دختر خلخالی وفعال حقوق زنان مگه میشه مگه داریم.
  • بی نام IR ۰۳:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    76 2
    من بهتون توصیه میکنم که به حرف نزدنتون در مورد پدر ادامه بدین...
  • بی نام A1 ۰۴:۱۹ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    65 3
    نصف تحریم های حقوق بشری شورای امنیت بخاطر اقدامات خلخالی بوده
  • بی نام A1 ۰۴:۲۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    10 48
    در اين باره بايد منصف بود. تمام آنهايي كه اعدام كرد، بيگناه نبودند.
  • بی نام A1 ۰۴:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    3 24
    اذكروا امواتكم بالخير
  • بی نام A1 ۲۱:۵۰ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    13 1
    می‌توانم حدس بزنم که پدرم این اواخر نسبت به گذشته بازخوانی‌هایی داشت. نسبت به بازرگان همیشه احترام می‌گذاشت اما درباره بازخوانی انتقادی گذشته تمایلی به حرف زدن نداشت. معلوم بود که زاویه پیدا کرده اما پشیمان هم نبود.
  • بی نام A1 ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    36 1
    پدرم مجموعه‌ای از بیماری‌ها را داشت. هم پارکینسون داشت و هم آلزایمر و هم مشکل قلبی. روی رختخواب رفت.
  • بی نام A1 ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    24 5
    چرا فامیلیش با باباش فرق میکنه؟ اینم یه جور فراره
  • بی نام A1 ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    10 0
    من دغدغه‌های خودم را دارم. الزامی ندارم چیزی که برای پدر من جالب بوده برای من هم جالب باشد. من دوست دارم کارهای دیگری انجام دهم اما متاسفانه خیلی وقت‌ها سایه سنگین پدر به من تحمیل می‌شود. او نیست که تحمیل می‌کند، اتفاقاً جامعه است که دارد این سایه را به من تحمیل می‌کند.
  • بی نام A1 ۲۱:۵۱ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    13 0
    وقتی که من سکوت می‌کنم یا می‌گویم نمی‌دانم، آدم‌ها فکر می‌کنند که می‌خواهم لج‌بازی کنم. اما واقعیت این است که من خیلی علاقه‌ای نداشتم که درباره وقایع کردستان بخوانم با اینکه می‌دانم آن مقطع هم خیلی مهم است. ممکن است یک روز این کار را بکنم و ببینم اتفاقات کردستان چه بوده و نقش پدر من چه بوده.
  • بی نام A1 ۲۱:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    3 6
    چند بار از بابات کتک خوردی؟
  • بی نام A1 ۲۱:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    55 1
    تو مدرسه به روت آوردن بابات کیه؟ فکر کن تو مدرسه به بچه مردانی که پدر تو اعدامشون کرد چطور نگاه میکردن
  • بی نام A1 ۲۱:۵۲ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    25 0
    فقطظ تاریخه که میتونه قضاوت کنه
    • بی نام A1 ۰۰:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۹
      4 0
      تاریخ قضاوت کرده هم درموردایشون وهم دیگران
  • بی نام A1 ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    5 74
    خدا بیامرزه خلخالی رو ÷شت سر مرده حرف نزنیم بهتره
  • بی نام A1 ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    42 0
    دختر خلخالی بودن سخته ها
  • بی نام A1 ۲۱:۵۳ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    0 25
    ژن ایشون خوب که نه خیلی خیلی خیلی خوب بوده
  • بی نام A1 ۲۱:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
    32 0
    خب که چی ÷سر جنتی هم تفکراتش با باباش فرق میکنه ولی وزیر خوبی نبود

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین