در کنار وجه سرگرمکنندگی، یکی از مهمترین کارکردهای رسانه به خصوص تلویزیون، آموزش است. آمادهسازی لایههای مختلف اجتماعی و مدیریت مواجهه صحیح با پدیدههای اجتماعی یکی از اموری است که میبایست توسط تلویزیون در جامعه انجام پذیرد.
البته این اتفاق در سالهای نه چندان دور در مختصات متفاوتی به انجام میرسید. روزگاری که تلویزیون رسانه بیرقیب توده مردم بود و مردم علاوه بر سابقه اعتماد قبلی به تلویزیون، هنوز این پدیده برایشان جذاب بود و آرزوی برخی خانوادهها تلویزیون رنگی بود. طبعا این حجم از اعتماد علاوه بر بیرقیب بودن این رسانه، ابعاد تاثیرگزاری آن را به حد شگرفی رسانده بود. بعنوان مثال کدام یک از ما هست که با شنیدن نام بابابرقی یاد تبلیغات تلویزیونی وزارت نیرو درباره کم مصرف کردن برق با حضور کاراکتری به نام بابابرقی نیافتد؟
در آن سالها تلویزیون تاثیرگزار بیهمتای اجتماع بود و نقش معلم اول جامعه را ایفا میکرد. رسانهای که سرگرم میکرد، خاطره میساخت، و مردم را با خود همراه میکرد.
به مرور اما با افزایش نفوذ و گسترش کمی و کیفی فضای مجازی، کم کم تلویزیون رقبایی را در کنار خود حس میکرد که به طور جدی بیهمتا بودن و تلویزیون را تهدید میکردند. اقبال عمومی روی شبکههای اجتماعی و بعد، افزایش گرایش به سایتهای اینترنتی کار را به جایی رساند که کم کم مردم اخبار روزانه خود را نه مانند سالهای گذشته از طریق اخبار سراسری ساعت 21، که از طریق کانالهای تلگرامی و خبرگزاریها دریافت میکردند و این روند حتی به سریالها و فیلمهای سینمایی رسیده و مردم برای سرگرم شدن هم از سریالهای شبکه نمایش خانگی سود میبردند؛ به اینها افزایش شبکههای ماهوارهای که اساسا به قصد سرگرم کردن مردم ایران تاسیس شدهاند و سبک زندگی را نشانه رفتهاند را هم اضافه کنید.
به هر روی، افزایش رسانه در ایران در شرایطی رخ داد که نظارت کلان عمومی بر آن انجام نمیشد و رسانههای مذکور، از حالت غیررسمی رشد کرده و خود را به مردم قبولاندند. این یعنی نظارت و قاعده چندانی بر محتوایهای ارائه شده وجود نداشته و تمام اینها کار را به جایی رساند که افزایش رسانههای جدید مرادف شد با افزایش اطلاعات نادرست در سطوح محتلف. افزایش تصاعدی اخبار نادرست و کذب، افزایش خوراکهای فرهنگی نامتناسب با فرهنگ ایرانی اسلامی و... تنهابخش هایی هستند از این اطلاعات نادرست و در کنار همه اینها یکی از با یکی از مهمترین این خوراکهای نامتناسب روبرو شدیم: شبهات دینی.
شبکههای متعددی ماهوارهای که از آبشخورهای مالی اعتقادی مختلف، ضدیت با جریان شیعه اثنی عشری و اسلام انقلابی را در دستور کار قرار داده و روزانه با تولید برنامههای متعدد در قالب مختلف اعتقادات و مبانی تشیع را مورد هجمه قرار میدهند، در کنار کانالهای تلگرامی، اینستاگرامی، فیس بوکی و توییتری که در این فضا فعال هستند، کار را به جایی رساند که نوجوان امروز، از بدو ورود به ساحت اندیشه ورزی در دوران بلوغ، با دریایی از شبهات و اطلاعات نادرست و هدف داری روبرو میشود که تماماً از راههای مختلف یک هدف را دنبال میکنند: بی اعتماد کردن نوجوان نسبت به دین.
طبیعی است که در این فضا، توقع داشته باشیم که تلویزیون، بعنوان رسانهای که هم چنان مهمترین رسانه خودی و مورد اعتماد به حساب می آید کمر همت ببندد برای مواجهه صحیح و جدی با این رقبای تازه وارد و نامطمئن. توقع این بود که تلویزیون با تولید برنامههای متعدد در قابهای مختلف، ساختار محتوایی برنامههای مذکور را به چالش بکشد و بتواند خوراک محتوایی دلپذیر، قابل اعتماد و جدی را به مخاطب ارائه دهد. مخاطبی که قرار است با تماشای برنامههای تلویزیون، به چنان دانشی دست یابد که اسیر شبهات نشود. ولی آیا اینطور شد؟ تلویزیون توانسته این چنین در برابر رسانه های تازه نفس بایستد؟
متاسفانه باید گفت در حالی که با ورود رقبای جدی و تازه وارد، تلویزیون میبایست روزهای درخشانتر و پیشروتری را نسبت گذشته تجربه میکرد اما به هر دلیلی شاهد افت جدی و محسوس تاثیرگزاری اجتماعی تلویزیون شدیم. تلویزیون دیگر مانند گذشته متلکم وحده نیست، مردم فقط به او گوش نمیکنند، کیفیت برنامه سازیاش همچنان در قالب و مدیوم سالها پیش جا مانده و حتی دیگر رمق خاطرهسازی برای مخاطب را ندارد. تکرار مکرر برنامههای سالها پیش، تاسیس بیرویه و بیقاعده شبکههای تلویزیونی بدون پشتوانه محتوایی و... سبب شد تا تلویزیون از کورس رقابت باز بماند و به رسانهای مطول، فربه، کند و بیرمق تبدیل شود که دیگر در مجامع توسعه یافته تر ایران (شهرهای بزرگ و صنعتی و حتی شهرستانها) مشتری چندانی ندارد.
و اینها یعنی پاسخ به شبهات اعتقادی نیز مانند بسیاری دیگر از محورهای راهبردی رسانه ملی، روی زمین بماند و کار جدی در این حوزه انجام نشود
واقعیت آن است که اسارت در خطوط قرمز خودساخته و بیدلیل سازمانی، عدم وجود خلاقیت، کم دانشی و فقدان عقبه محتوایی جدی و غرق شدن در کلیههای چند ده ساله رسانهای سبب شده تا عموم مردم نسبت به برنامههای دینی، معارفی و اعتقادی بیاعتماد شوند و اصلا پاسخ به دغدغه خود را از تلویزیون دنبال نکنند. برنامهسازی معارفی برای تلویزیون در حضور یک روحانی و منبر رفتن طولانی او خلاصه شد و این یعنی کم کم گارد گرفتن مردم نسبت به این موضوع و بیاعتمادی مردم نسبت به تلویزیون و برنامههای معارفی.
در هفتههای اخیر، برنامهای روی آنتن شبکه سه سیما رفته که با عنوانی کنجاوی برانگیز، سعی در تنفس در هوای برنامههای دینی اما با زبان و ادبیات و فرمی جدید دارد. برنامهای که هرچند با زبان بصری و افکتهای تصویری جدیدی وارد عرصه تلویزیون شده اما به خاطر اسارت در خطوط قرمز بیقاعده صدا و سیما، همچنان زبان پاسخ به شبهه ندارد و هر چند تلاش میکند که بتواند کار جدی در این حوزه کند، ولی همچنان زبان الکنی دارد و مشخصا اسیر تیغ تیز سانسور محتوایی و خودسانسوری شده. و این یعنی ذبح فرم قابل قبول و درخشان آن و ادامه مسیر رو به افول تلویزیون در پاسخ به شبهات و ترس از مواجهه مستقیم با واقعیتهای شبهات دینی، توان مواجهه جدی با شبهات را حتی در موضوعات داغ، جذاب و جنجالی نظیر بانکداری، شادی در اسلام، روابط دختر و پسر و... از آن بگیرد. برنامههایی نظیر «دین دات آی آر» فرصت مناسبی برای تلویزیون است که بتواند از خط قرمزهای بیدلیلی که فرصت پاسخ مستدل و تحلیلهای جدی اعتقادی را از این رسانه گرفته برهاند. اتفاقی که تا امروز نیافتاده. میشود امیدوار بود؟
57243
نظر شما