ایران نوشت: مجتمع قضایی ونک ساعات شلوغی را پشت سر می‌گذراند. در همان دقایق «شهرام»- داماد جوان- با وکیل خود وارد اتاق شعبه 244 دادگاه خانواده شد. او مردی جوان با ته ریش و موهایی ژولیده بود. با اینکه شکایت «الزام به تمکین» همسرش «غزاله» را به دادگاه داده بود، اما عروس در دادگاه حضور نداشت.

قاضی «حمیدرضا رستمی» نگاهی به پرونده انداخت و رو به مرد جوان گفت: «همسرتان در جلسه حضور ندارند، چند وقت است که منزل مشترکتان را ترک کرده اند؟»

شهرام همانطورکه روی صندلی جا به جا شد، به وکیلش نگاهی انداخت و با اشاره خانم وکیل جواب  داد:«پیغام فرستاده که دیگه به خانه برنمی‌گرده. یک ماهی هست که به خانه پدرش رفته و حتی جواب تلفن‌هایم را هم نمی‌ده. گفته؛ نمی‌خواد با من زندگی کنه...»
قاضی در پاسخ گفت: «شماهم به همین سادگی حرفشان را باور کردید؟»

تازه داماد با شنیدن این حرف جواب داد: «دلم نمی‌خواهد باور کنم. اما متأسفانه واقعیت دارد. آقای قاضی! همسرم بعد از جشن نامزدی اصرار کرد که جشن عروسی نمی‌خواهد. پایش را در یک کفش کرد که ماه عسل برویم به مالزی. 30 میلیون تومان خرج کردم، برای 10 روز ماه عسل رویایی. اما بعد که به خانه برگشتیم هر روز یک بهانه پیدا می‌کرد که دعوا راه بیندازد. درست بیستمین روز شروع زندگی مشترکمان بود که بهانه آورد؛ شکم من زیادی بزرگ است و باید هر چه زودتر لاغر شوم. گفتم؛ چشم ورزش می‌کنم. ولی اصرار می‌کرد که باید با جراحی خودم را لاغر کنم. همین شد که بحثمان بالا گرفت. فردای آن روز هم جهیزیه‌اش را بدون اطلاعم جمع کرده و برده بود. دو روز بعد هم مهریه‌اش را از طریق دفترخانه درخواست کرده و از همان روز هم ندیدمش. روی هم رفته ما 24 روز با هم زندگی کردیم که 10 روز آن هم در ماه عسل گذشت...»

آشنایی این زوج جوان به چند ماه پیش بازمی گشت. شهرام که کارمند شهرداری است، گاهی برای انجام کارهای اداری به دفترخانه‌ای در نزدیکی محل کارش می‌رفت که غزاله کارمندش بود. پس از چند هفته که او را زیر نظر گرفت، بالاخره به خواستگاری‌اش رفت. خانواده غزاله ابتدا مخالفت کردند اما سرانجام با مهریه 500 سکه‌ای به این ازدواج رضایت دادند. خانواده شهرام هم گفتند؛ «مهریه را کی داده و کی گرفته؟». شهرام آرزو داشت جشن عروسی بگیرد و فیلم و آلبوم یادگاری ازمراسم داشته باشد. اما غزاله می‌گفت؛ «فامیل ودوستان می‌آیند، می‌خورند و می‌روند وآخرش هم هزار تا عیب و ایراد می‌گیرند.» اما با اصرار شهرام بالاخره جشن نامزدی مختصری با شرکت بستگان نزدیک برگزار شد. اما همان شب بود که شهرام پی برد، همسرش روی نگاه و قضاوت دیگران حساسیت زیادی دارد. او در همان شب چندین بار به شهرام اعتراض کرد که «چرا زیاد کیک خوردی؟ حالا همه با این شکم گُنده ات به ما می‌خندند»، «چرا لباسم مد روز نیست، حالا همه مسخره می‌کنند!»، «کاش شام مراسم را به جای معروف تری سفارش داده بودیم». اما ایراد عمده‌اش این بود که شکم شوهرش بزرگ است و باید هر چه زودتر تن به عمل جراحی لاغری بدهد. با این حال شهرام سعی می‌کرد روی حرف همسرش حرفی نزند و روزهای خوش زندگی‌شان را تلخ نکند. در همان چند روزی که با هم زندگی کرده بودند غزاله چند بار دکور مبلمان را عوض کرده بود. وقتی که می‌خواستند بیرون بروند مرتب لباس و روسری‌اش را عوض می‌کرد و عکس می‌گرفت تا بهترین لباس را انتخاب کند. اما باز هم... قاضی به شهرام گفت: «بر اساس مدارک و شواهد موجود دلیل موجهی بر ترک خانه از سوی همسر شما وجود ندارد و از آنجا که مسکن مناسبی در اختیار دارید پس لازم است همسرتان به منزل مشترک برگردند و بزودی رأی دادگاه به شما ابلاغ خواهد شد.»

همان موقع وکیل تازه داماد شکست خورده گفت: «موکلم بعد از ترک منزل از سوی همسرش، همه وسایل لازم را خریداری کرده و با همه نا مهربانی‌های این زن بهانه جو حاضر به ادامه زندگی است.» و...

در پایان جلسه دادگاه هر دو اوراق صورتجلسه را امضا کردند. اما شهرام پیش از آنکه از دادگاه بیرون برود، رو به قاضی گفت: «زندگی مشترک که چند سکه و کاسه وبشقاب جهیزیه نیست. اگرهمسرم باز هم بیاید و همه چیز را با خودش ببرد برایم مهم نیست... مهم این است که من دوستش داشته‌ام که به خواستگاری‌اش رفته‌ام و حالا هم دوستش دارم...»

23302

کد خبر 702769

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 10
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رضا A1 ۰۵:۲۴ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    39 0
    یارب آن دلبر شیرین که سپردی به منش همون بهتر که رفت پیش ننش
  • محمدرضا A1 ۰۵:۴۰ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    27 0
    جفتشون دیوونند.
  • بی نام IR ۰۶:۰۸ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    67 6
    کارمند شهرداری 30 میلیون تومن هزینه ماه عسل میکند؟ کجا رفت آن حامی 96 درصدیها؟
  • بی نام IR ۰۶:۱۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    29 1
    حالا هی بیاین بگین چرا پسرا ازدواج نمی کنن .
  • بی نام IR ۰۶:۴۳ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    27 2
    آخه به توام میگن مرد؟؟
  • بی نام IR ۰۶:۴۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    36 3
    «مـــهــــم ایـــن است که من دوستش داشته‌ام که به خواستگاری‌اش رفته‌ام و حالا هم دوستش دارم» ..... ینی جا داره بگم خااااااااک دو عالم بر سرش
  • داریوش A1 ۰۶:۴۷ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    18 35
    دریک کلام پسرهای امروزی آبروی هرچی مردو بردند.جای زن و مرد کاملا عوض شده نسل ما انقلاب کرد،مخالفت کرد ،بینش سیاسی داشت ، 8سال جنگید و...... ولی الان .... فقط افسوس
  • بی نام RO ۰۷:۰۶ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    31 0
    شهرام خان خدا بزرگترین لطف رو بهت کرده که اینقدر زود چهره بی روتوش این خانم رو بهت نشون داده،الان فکر میکنی شره ولی خیر خیره،زندگی با اینجور آدما فقط عذابه و بس،خدا خیلی زود داره نجاتت میده حواستو جمع کن اصرار الکی نکن
  • بی نام A1 ۰۷:۲۲ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    45 2
    نظر من ربطی به این مسئله نداره اما بذارین خبرآنلاینی ها بخونند آقایان و خانمها خواهش می کنم انقدر به جوون ها نگید پس کی میخوای ازدواج کنی؟ بخدا تاثیر منفی داره. خواهشا بفهمید. اون زمون که شما زن می گرفتین گوشت و مرغ و سیب زمینی کیلو چند بود امروز چنده؟ ارزش پول ملی انقدر بود؟ با حقوق 950 هزار تومن من خرج خودم رو هم نمیتونم بدم بعد برم زن بگیرم بیارم گشنگی بکشه. چقدر سکوت کنم. چقدر هیچی نگم
  • بی نام AT ۱۱:۵۵ - ۱۳۹۶/۰۶/۰۹
    16 10
    مهریه بده حق طلاق برای مران هم بده.

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین