در ابتدای کار او آوردهاند که فست فود نامبرتن داشت و بیشترِ اعظمِ وقتش را در فضای بیزینسی خودش پردازش میکرد و چیکن پاپ کورن نیکو میساخت و استریپس اسپایسی میکرد. و مریدان میخوردند و نعرهها میزدند از منزلت و فلفلی که غذاهایش داشت. در خبر است که ابتدای توبه او آن بود که مغرضانی او را گفتند به زیدان مانی و او فکر کرد که گویند: «در مربیگری به زیدان مانی» و به فوتبال بازگشت و مربی شد.
پس چون مربی شد او را گفتند: «در طریق قهرمانی چندین منزل است؟» گفت: «اول فرشینگ و دیوم بازی مالکانه و سیوم سخت بباز بودن و چهارم امتیاز خوب برداشتن و پنجم خریدهای شیک و جنتلمن کردن و ...» و همینطور میگفت الی غیر النهایه.
نقل است که در مربیگری روشی غریب داشت و در پندارتایم، بمب میترکاند و دستوراتش را با حرکات بدن برای بازیکنان ارسال میکرد و چون گل میخورد، دست مربی حریف را میگرفت و رمانتیک بازی در میآورد و سنگی که طرفداران برایش پرت میکردند، میبوسید و روی سر میگذاشت. پس چون بازی به پایان میرسید، «گلچین شو جدید منصوریان» در مترو فروش میرفت و مریدان حرکاتش میدیدند و پیراهنها چاک میکردند.
نقل است که به تنهایی سرانه مطالعه در ایران را افزایش داده بود و تحقیقات بسیار داشت و روی دفاع یوونتوس مطالعه میکرد و مسائل سخت را پردازش میکرد. در خبر است چون به همایش بهترین مربیان آسیا دعوت شد، او را گفتند: «موضوع سخنرانیات چیست؟» گفت: «راهکارهایی برای بازپروری تیم بعد از باخت» چون این شنیدند، زود همایش تعطیل کردند و برایش بلیت گرفتند و بازش گرداند. اعلی ا... مقامه.
نقل است که ول نکن بود و چون به تیمی وارد میشد، دیگر بیرون نمیرفت و استعفا دادن بلد نبود و بعد از باخت مدام مهلت میگرفت و در این کار توانا بود. چندان که مریدان چون صاحبخانه خواست بیرونشان کردن، پیش علیمنصور میرفتند و او از صاحبخانه برایشان مهلت میگرفت و این از کراماتش بود.
در خبر است که برای فرار از بحران راهکارهای فراوان داشت و مریدان به سراغش میرفتند و مشاوره میگرفتند. مریدی از باب مشورت او را پرسید: «با همسرم اختلاف دارم و او طلاق میخواهد و توان پرداخت مهریه ندارم چه کنم؟» علیمنصور تاملی کرد و گفت: «رحمتی رو اخراج کن» دیگری گفت: «از کار اخراج شدهام و پول ندارم و طلبکارها به دنبالم هستند. چه کنم؟» گفت: «رحمتی و جباری رو با هم اخراج کن... چند روز صبر کن اگه باز تو صدر خبرها بودی چینی و دستیارات هم اخراج کن».
و او را کلمات عالی است. میگفت: «بر خلاف میل باطنیام باختیم» و میگفت: «کسانی که زاویه داشتهاند، با خودشان هم زاویه داشتهاند و فقط من بودم که با هیچ کسی زاویه نداشتم» و میگفت: «من کپی پیست کیروشام» و حقا که نیکو میگفت.
نقل است که چون وقت وفاتش نزدیک شد و قابضالروح به سراغش رفت، زود ژست گرفت و دست بر سر گذاشت و حرکات عجیب و غریب از خودش در آورد و روی زمین نشست. قابضالروح گفت: «چه میکنی؟ و ماذا فازا؟» علیمنصور گفت: «مگه عکاس نیستی تو؟» قابض گفت: «چرا عکاسم... بیا بریم ازت عکس پروفایلی بگیرم» و او را با خود برد.
چند روز بعد او را دیدند در جایی نشسته بود و فرشینگ میکرد. گفتند: «مگر قابض الروح تو را نبرد؟» گفت: «فضا یه طوری بود که من فضای رفتن رو پردازش نکرده بودم... فعلا استپ کردیم و گفتم رحمتی رو ببره... منم تا داربی مهلت گرفتم». رحمه ا... علیه.
6060
نظر شما