نزهت بادی: فیلم هفته گذشته «روزی روزگاری در آمریکا» ساخته سرجئو لئونه بود که باید خیلی بیشتر از اینها دربارهاش نوشت.
این بار به سراغ یکی از آن «فیلمکالت»هایی رفتیم که پوستر قهرمان آن را میتوان در کنار باب دیلن، چه گوارا و همه مردان شورشی و آرمانگرایی که زندگیمان را تغییر دادند، یافت. در میان فیلمهای سیاسی و اجتماعی دهه طلایی 70 که بیش از هر چیزی به موضوع عصیان و اعتراض به وضع موجود می پردازد، این فیلم یکی از بهترینهاست.
در صحنه مورد نظر آل پاچینو وارد یک ساختمان کثیف که نکبت از سر و رویش میبارد، میشود و در آپارتمانی را میزند و با کسی از پشت در چند کلمه ایتالیایی حرف میزند و به محض اینکه کمی در باز میشود، سعی میکند به زور وارد خانه شود که دستش لای در میماند.
درحالیکه او از شدت درد فریاد می زند و کمک میخواهد همکاران پلیس لعنتیاش آن طرفتر میایستند و فقط نگاهش میکنند و به کمکش نمیروند و بعد یک گلوله درست وسط صورت آل پاچینو میخورد.
این عاقبت سرسختیهای مردی است که از نظر دیگران زیادی تکرو و تسلیمناپذیر به نظر می رسد. اگر فیلم «گنگستر آمریکایی» را دیده باشید یک دیالوگ معرکه دارد که خیلی اینجا به دردمان میخورد، آن دیالوگی که میگوید «خلاصه باید انتخاب کنی، یا قوی باشی و کلی دشمن پیدا کنی و یا ضعیف بمونی و همه دوستت داشته باشند.»
آل پاچینو در این فیلم قوی است، قدرت او در کنارهگیریاش از جمع دشمنی دیگران را به دنبال دارد و او برای حفظ فردیت و قواعد شخصیاش تاوان سنگینی میدهد. غالبا کسانی که به تنهایی از پس هر کاری بر میآیند و راهشان را از بقیه جدا میکنند، انگار به دیگران خیانت کردهاند.
اجتماع خشن و بیرحم همیشه از چنین آدمهای سازشناپذیر انتقام سختی گرفته ولی در نهایت به تحقیر و شکست خودش انجامیده است. قهرمان فیلم را به یاد بیاورید که چگونه تنهایی برایش به فضیلتی بزرگ تبدیل میشود و شمایلی اسطورهوار مییابد و پلیسهای فاسد و ترسوی اطرافش یک مشت آدم حقیر و بدبخت به نظر میرسند.
این فیلم از آن دسته آثاری است که با آن زندگی میکنیم، یعنی هر وقت دنیا خیلی بهمان سخت گرفت و ما را تحت فشار قرار داد تا مثل جماعت اطرافمان شویم، تماشای دوباره فیلم کمکمان میکند به مسیر خودمان برگردیم و با همه قدرت و شهامتمان از ویژگیهایی که فقط به خودمان تعلق دارد محافظت کنیم.
فیلمساز مورد نظرمان یکی از پرکارترین کارگردانان سینمای آمریکاست که به عنوان یک فیلمساز معترض معروف است. با وجودی که بعضی از فیلمهای او ناامیدکننده هستند و کیفیت آثارش از فیلمی به فیلم دیگر در نوسان است، اما او را باید به خاطر شجاعت و سلیقه خوبش در یافتن مضمونهای جدید ستود.
قدرت وی در گرفتن بهترین بازی از بازیگرانش شهرتی افسانهای دارد، بازی مسحور کننده آل پاچینو با آن لباسهای عجیب و گریم خاص که او را به خواننده های هیپی شبیه کرده، از دست ندهید.
برخلاف نظر بعضیها که اهمیت فیلم را در مضمون افشاگرانهاش میدانند، من معتقدم بیشتر طرفداران فیلم آن را بخاطر حس رهایی موجود در زندگی قهرمانش دوست دارند، اینکه به هیچ چیزی جز قوانین فردی خود پایبند نیست و هرطوری که دلش میخواهد زندگی میکند. بزرگترین شانس آدم این است که بتواند در برابر تغییرات زندگی مقاومت کند و دست از اخلاقیات خاص خود بر ندارد.
اگر حواستان را جمع کرده باشید چند کد مهم برای پیدا کردن اسم فیلم بهتان دادم، هرچند اگر جزو طرفداران پروپاقرص آل پاچینو باشید، حتما متوجه شدید درباره کدام فیلمش حرف می زنیم. پس زود دست به کار شوید و کامنتهایتان را برایم بگذارید.
نظر شما