انسان غوغا کند یک شعاع باریک از علم را دریابد که من حداقل بدون تعارف از ان عاجز بوده ام. این اینترنت و تمام نوشته های بنده دلیل بر این مدعا. تخصص هم که میگویم ٣٠ سال فعالیت را در زمینه کارم ملاک می دانم وگرنه انهم قابل سوال است ! و اما با این مقدمه داستان غیر حرفه ای بنده: یا قبول میفرمایید یا رد میکنید ولی چون من قول دادم بنویسم و اگر مجوز چاپ گرفت، چاپ شود !
و اما عین داستان؛ از میدان محسنی سوار تاکسی شدم که بیایم سر پل صدر، آقایی بسیار با سیما و موقر با محاصن کوتاه و مرتب و سفید کنار من بودند. منهم کلاه بسر داشتم گفتند شما همان فردی که در باره زلزله مینویسید نیستید عرض کردم با نیم لبخندی با کلاه یا بی کلاه ! هر دو لبخندی زدیم . عرض کردم بله هر از گاهی ولی ببخشید اگر شلوغ میکنیم قصدمان خوب است زبانمان الکن ! فرمودند نه خیلی خوب است مردم بدانند، ولی اگر من یک چیزی بشما بگویم مینویسید؟ عرض کردم حتما ولی هر چه من بنویسم چاپ نمیشود باید در داخل مطلب و رشته من باشد گفتند هست؟ عرض کردم بفرمایید من قول می دهم بنویسم ولی چاپش دست من نیست دروغ نگفته باشم. گفتند باشد .
گفتند می دانید این زلزله ها اثر چیست، عرض کردم «میدانستم نوبل را برای کشور می اوردم، ما بر همین اصول علمی پیش میرویم و هنوز خیلی نمیدانیم!»
فرمودند «پس بدانید یکی از دلایل آه و نفرین مردمی هست که پولهایشان در موسسات مالی در روز روشن ناپدید شد و به انها بزور گفتند و قبولاندن که مجاز نبود!»
سکوت من در صورتم هم پیدا بود به گمانم. خیابان شریعتی خلوت بود رسیدم به مقصد، قصد پیاده شدن داشتم ایشان هم پیاده شدند و ادامه دادند، گفتند «نه چیزی بالا میرود نه چیزی پایین می اید اه و ناله ها راه را بسته است!» عرض کردم «خب این نفرین که شما میفرمایید خودشان را هم شامل میشود و خدای ناکرده انچه شما میفرمایید رخ دهد انها هم دچار و نابود خواهند شد.» فرمودند «انها خیلی وقت است نابود شده اند! الله اکبر» بعد هم خداحافظی کرد و سوار تاکسی بعدی شد و رفت و از پنجره فرمودند
«قولتون یادتون نره!» با تکان دادن سرم نشان دادم چشم! این عمل من به قول من، من هیچ نظری ندارم ولی بقولم عمل کردم!
نظر شما