۰ نفر
۲۱ تیر ۱۳۸۹ - ۱۲:۲۹

مصطفی رحماندوست

در حال حاضر در کشور دچار یک رشد ناقص هستیم؛ چرا که فرهنگ و هنرمان آکادمیک و مهندسی پیش نمی‌رود. ما باید شرقی فکر ‌کنیم و ریشه‌های خودمان را حفظ کنیم اما در عین حال شیوه‌های طرفی را که در مسابقه با او شرکت کرده‌ایم، باید بشناسیم و از آن استفاده کنیم. آموزش مهارت‌ها و توسعه هنر و خلاقیت در فرهنگ سنتی ما به صورت شفاهی بوده و  مهندسی‌پذیر نیست. به همین  علت هم در دانشگاه‌ها و مراکز فرهنگی به اندازه انرژی و سرمایه‌ای که برای رشد و توسعه فرهنگی‌ هزینه می‌شود، بازده نمی‌بینیم.

اگر برنامه‌ریزی کلان فرهنگی وجود داشته باشد، هر شخص با داشتن امکانات لازم در زمینه‌ای که استعداد دارد به فعالیت می‌پردازد. نداشتن برنامه‌ریزی کلان فرهنگی باعث می‌شود که کمک‌های ملی هزینه شود اما به داد مستعد پیشرفت و صاحب استعداد نرسد. از همین رو جوامعی که برنامه کلان فرهنگی دارند، مهندسی فرهنگی برای رسیدن به اهداف، برایشان معنا می‌یابد.

از سوی دیگر  نداشتن برنامه‌ریزی کلان زیان هر دو سوی قضیه را دامن می‌زند، هم از توان پیشرفت و توسعه فرهنگی می‌کاهد و هم توان نوآوران خلاق و صاحبان هنر و اندیشه و استعداد را در بوته آزمون و خطاهای فردی می‌فرساید. به همین علت است که گاه  تمام ادبیات، هنر و فرهنگ شرق گوشه‌گیرانه و صوفیانه می‌شود و نشاط و زندگی و تلاش می‌میرد. و گاه نان به نرخ روز خوری و تن‌دادن به هر فسادی برای در میدان بودن و دیده شدن باب می‌شود.

باید قبول کرد که بدون برنامه فرهنگی و مهندسی اجرای آن فقط می‌توانیم به آزمون و خطا دست بزنیم و یا بدون اینکه اسمش را بیاوریم از روی دست دیگرانی که در جایگاه متفاوتی قرار گرفته‌اند، کپی کنیم.

وقتی برنامه‌ریزی کلان یا همان مهندسی فرهنگی در کشور وجود نداشته باشد یکی می‌آید و می‌گوید به ناشر یارانه می‌دهیم، دیگری می‌گوید کتاب را از ناشر می‌خریم و در سراسر کشور رایگان توزیع می‌کنیم، نفر بعدی هم می‌گوید بن کتاب را بین مردم توزیع می‌کنیم. در این بی برنامگی ما قدرت تولید نیروهای فرهنگی  و محصولات تاثیر گذار فرهنگی را از دست می‌دهیم و چون نیاز داریم از کشورهای دیگر وارد می‌کنیم، دست به واردات می‌زنیم، آن هم وارداتی که نمی‌دانیم کدام دردمان را دوا می‌کند.


اکنون داریم به شدت آسیب می‌بینیم و عقلای قوم به خوبی فهمیده‌اند که در امور اقتصادی و فرهنگی مثل زمان جنگ نیاز به استقلال و استراتژی هدفمند بومی داریم. امروز در یک جنگ تمام عیار هستیم و تلفات زیادی هم داریم می‌دهیم؛ مثلا در حوزه کتاب کودک قبل از انقلاب 90 درصد ترجمه بود و در آغاز انقلاب 10 درصد، و حالا داریم به سمتی می‌رویم که ترجمه از تالیف بیشتر و پر جاذبه‌تر شده است. یا وقتی تلویزیون بی‌جاذبه را می‌بینیم با کانال‌های ژنریک همسان که همه‌اش مثل هم است و نیاز و علاقه فرزندانمان را به استفاده از کانال‌های دیگر می‌فهمیم، ضربه‌اش را هم می‌خوریم. اینجاست که معتقدم داریم تلفات می‌دهیم و از به رسمیت نشناختن تفاوت سلیقه‌ها و تنوع‌ها داریم ضربه می‌خوریم...

حالا چه باید کرد؟ به نظرم اول باید به این نقطه برسیم که این داستان ربطی به گروه‌های سیاسی ندارد و چپ و راست نمی‌شناسد. همچنین هر گروهی نخواهد پُز بدهد که مشکل را بهتر حل می‌کند. نباید فکر کنیم که عقب ماندگی فرهنگی بچه‌های همسایه ربطی به خانه ما ندارد؛ وقتی کوچه کثیف شد هم بچه او بیمار می‌شود هم بچه من! شروع فردی از این نقطه است که تفاوت فرهنگی و حتی بی‌فرهنگی همسایه را هم به عنوان یک تفاوت - تفاوتی که با رفت و آمد بهتر حل می‌شود-  بپذیریم تا بتوانیم ارزش باهم بودن را تجربه کنیم.

تا رسیدن به برنامه‌ریزی و مهندسی فرهنگی پیش نیازهایی لازم است که از عمده‌ترین آنها همین باور کردن تفاوت‌های من و او با توست تا به زودی بتوانیم باهم به سویی که دوست داریم، حرکت کنیم.

کد خبر 74747

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =