نرخ ارز یک رابطة مبادله است و به خودی خود رابطه دو واحد پولی را نشان میدهد اما این تغییرات نرخ ارز است که انعکاسدهندة وضعیتهای اقتصادی و حتی سیاسی اجتماعی یک کشور است. مثلاً وقتی قیمت هر دلار از 70 ریال شروع به افزایش میکند و تا 10000 ریال افزایش مییابد این حکایت از یک سری واقعیتهای اقتصادی و یک سری واقعیتهای سیاسی- اجتماعی در چارچوب قلمرو ملی و روابط بینالملل دارد؛ تغییر واقعیتهای اقتصادی مثل بیانضباطیهای پولی و مالی، تداوم تورمهای بالا در کشور، وابستگی بودجه به درآمدهای غیرمالیاتی، کندی آهنگ رشد تولید و اشتغال، صادرات محدود و پردردسر و واردات آسان و فراوان، عدم شفافیت در بودجه دولت و شرکتهای دولتی و نظایر آن. واقعیتهای سیاسی، اجتماعی در سطح ملی و بینالمللی نیز مثل جنگ، اعمال شوک درمانیهای پیاپی در اقتصاد، وجود تنشهای فراوان در روابط بینالمللی کشور با خارج و غیره . بنابراین تغییرات نرخهای ارز خارجی در کشور میتواند انعکاسدهندة جایگاه نسبی اقتصاد کشور نسبت به شرکای خارجیاش باشد.
یک جنبه دیگر معناداری به انعکاس یافتن وضعیت نیروهای اقتصادی در نرخهای ارز بر میگردد. یعنی نرخ ارز بتواند به عوامل اقتصادی علامت دهد؛ وضعیت تورم و نقدینگی را انعکاس دهد و ... . به نظر نگارنده چون ما نظام ارزی و بازار ارز رقابتی و عمیق نداریم نرخهای ارز موجود از انعکاس دادن واقعیتهای محوری اقتصاد عاجزند. علیرغم وجود تورم دو رقمی در کشور طی سالهای اخیر و همچنین نرخ رشد بالای نقدینگی، نرخ ارز افزایش متناسبی نداشته است و این بیانگر این خواهد بود که نرخ ارز موجود واقعیتهای اقتصاد کشور را انعکاس نمیدهد.
البته در اقتصادهای پیشرفته هم چون ارز یک کالای جداگانه محسوب میشود و دارای بازارهای آتی و جاری است این طور نیست که نرخ ارز آنها آیینه تمام نمای واقعیتهای اقتصادی آنها باشد و بطور دقیق آنها را منعکس کند زیرا شرایط کمبود و وفور ارزی و شرایط بینالمللی نیز نرخ ارز آنها را شدیداً تحت تأثیر قرار میدهد. در کشور ما این مسئله با شدت بیشتر خودنمایی میکند زیرا وقتی قیمت نفت افزایش مییابد ذخایر ارزی ما افزایش مییابد و وفور ارز موجب تثبیت قیمت آن میشود. در حالی که نیروهای بنیادی اقتصاد هیچ تغییر نکرده است. نبود نظام ارزی به قطع ارتباط شرایط بازار ارز با نیروهای بنیادی اقتصاد کمک میکند. اگر صادرات ما از کالاهای متنوع، با کیفیت و فنآوری بالا و دارای تقاضای جهانی زیاد تشکیل شود در آن صورت است که نرخ ارز با واقعیتهای اقتصاد درگیر میشود و به تعامل میپردازد و تغییراتش میتواند انعکاسدهندة واقعیتهای بنیادی اقتصاد باشد.
اما این سوال مطرح است که تنگناهای رقابتپذیری بیشتر به نرخ ارز مربوط است یا تورم؟
رقابتپذیری واقعی با تأمین استانداردهای کیفی و ارتقاء بهرهوری و ابداع و نوآوری تکنولوژیکی تحقق مییابد. رقابتپذیری قیمتی بعد از رقابتپذیری واقعی مطرح است، اما در هر حال قیمت میتواند کاستیهای رقابتپذیری فنی را جبران کند و برعکس. در مورد رقابتپذیری قیمتی سه متغیر نقش دارند:
- 1- تورم داخلی
- 2- تورم خارجی
- 3- نرخ ارز
افزایش تورم خارجی و نرخ ارز موجب افزایش رقابتپذیری قیمتی کشور و افزایش تورم داخلی موجب کاهش آن میشود. در مورد کشورهای طرف تجاری ما میتوان گفت که آنها دارای تورمهای بسیار پایین هستند اما تورم در کشور ما مستمر و بالاست. وجود و تداوم تورم موجب کاهش رقابتپذیری کالاهای صادراتی میشود. لذا برای جبران افت رقابتپذیری قیمتی ناشی از تورم باید نرخ ارز را بطور متناسب افزایش داد تا کاهش رقابتپذیری فوق جبران شود. اما نرخ ارز اگر توسط نیروهای بازار تعیین شود ممکن است متناسب با تورم تغییر نکند، یا اگر توسط نیروهای رقابتپذیری تعیین نشود ممکن است افزایش آن هزینههای تولید کالاهای ارزبر و صادراتی را افزایش دهد یا موجب تحریک انتظارات تورمی شود.
بنابراین اگر تغییرات نرخ ارز به آسانی امکانپذیر نباشد یا انجام آن بدون هزینه نباشد باید سعی در کاهش دادن تورم نمود. تورم یک شاخص عدم تعادل در اقتصاد است که هزینههای زیادی بر اقتصاد تحمیل میکند. لذا در چارچوب برنامه بلندمدت به جای اینکه تورم مستمر را به رسمیت بشناسیم و بعد بگوییم چون تورم 10 درصد داریم باید 10درصد نرخ بهره اضافه کرد و 10درصد به نرخ ارز نیز اضافه کرد تا تورم را جبران کند، باید این طور گفت که حتماً باید تورم را کاهش داد تا نیازی به افزایش نرخ ارز نباشد. تورم افق تصمیمگیری کارآفرینان را محدود و مکدر میکند، بهرهوری را کاهش میدهد و انگیزه سرمایهگذاری را محدود میکند. بنابراین به نظر میرسد تورم برای کاهش رقابتپذیری بسیار با اهمیتتر است تا ثبات نرخ ارز.
*استاد کرسی اقتصاد کلان دانشگاه علامه طباطبایی
نظر شما