او گفت: سالها قبل زمانی که هشت سال بیشتر نداشتم پدرم به خاطر جرمی که مرتکب شده بود به حکم قانون روانه زندان شد. از آن روز به بعد مادرم مجبور بود برای تامین هزینههای زندگی در بیرون از منزل کار کند. آن زمان وقتی از مدرسه به خانه باز میگشتم تنها در خانه میماندم و هیچ همبازی نداشتم به همین دلیل مادرم از تنهایی من احساس نگرانی میکرد و برای آن که خیالش از طرف من راحت شود مرا به یکی از دوستانش می سپرد که مدت کوتاهی بود با او و همسرش آشنایی داشت. وقتی مادرم سر کار میرفت مرا نیز راهی منزل آن زوج جوان میکرد که در همسایگی ما سکونت داشتند اما بدبختی و تباهی روزگار من از آن جایی آغاز شد که شوهر آن زن مردی هوسران بود و به دور از چشم همسرش مرا مورد آزار و اذیت قرار میداد.
او برای آن که کارهای کثیفش لو نرود مرا با تهدیدهای مختلف مانند بریدن گوش به شدت میترساند تا چیزی به مادرم نگویم. از سوی دیگر روح و روانم به شدت آسیب دیده بود به طوری که وقتی در خانه با او تنها میشدم همه بدنم به لرزه میافتاد و از شدت ترس زبانم بند میآمد با وجود این نه تنها این راز را در سینهام پنهان کردم بلکه از یادآوری آن نیز وحشت وجودم را فرامیگرفت و من هیچگاه درباره این حوادث تلخ با کسی سخن نگفتم.
سال ها از این ماجرا گذشت و با آزادی پدرم از زندان از آن محله نقل مکان کردیم اما ترس از جنس مخالف هیچ وقت مرا رها نمیکرد تا این که «پرویز» به خواستگاریام آمد. او جوانی با اخلاق، با وقار و زحمتکش بود. با آن که در دو راهی تردید برای ازدواج قرار داشتم اما با اصرارهای خانوادهام درحالی تصمیم به ازدواج با پرویز گرفتم که علاقه قلبی به او پیدا کرده بودم. اما صحنههای وحشت دوران کودکی رهایم نمیکرد و من از رفتارهای شخصی با همسرم دلهره داشتم تا جایی که رفتارهای نامتعارف من دیگر برای همسرم قابل تحمل نبود و همین موضوع به کشمکشهای خانوادگی و درگیری و مشاجره انجامید.
این اختلافات در حالی شدت میگرفت و پایههای زندگیام را میلرزاند که من همچنان آن راز 20 ساله را در سینهام پنهان کرده بودم اما وقتی همسرم دیگر از من ناامید شد و تقاضای طلاق داد تصمیم گرفتم با کمک مشاور کلانتری و مراجعه به روانپزشک از شر این راز هولناک برای همیشه راحت شوم و به زندگی عاشقانه با همسرم ادامه بدهم.
شایان ذکر است، پرویز بعد از شنیدن ماجرای تلخ همسرش، بلافاصله دادخواست طلاق را پس گرفت تا برای رهایی روحی همسرش از حادثه 20 سال قبل با کمک روانپزشک و مشاور اجتماعی در کنار او قرار گیرد.
1717
نظر شما