سیدمجتبی حسینی:به این فهرست توجه کنید: اوضاع تولیدکنندگان به شدت خراب است؛ وضعیت آموزش و پرورش کشور خراب است؛ بحران آب فرارسیده و یکی از اصلیترین معضلات امروز کشور است؛ وضعیت محیط زیست کشور به مرز فاجعه رسیده است؛ اعتماد عمومی به پایین ترین سطح ممکن رسیده؛ شاخصهای اقتصادی کشور وضعیت نابسامانی را نشان ومیدهد و ... و این فهرست را میتوان همچنان ادامه داد.
اگر متهم به سیاه نمایی نشویم، باید اذعان کنیم که کمتر حوزهای از سیاست و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ را میتوان مورد اشاره قرار داد که در آن با بحران مواجه نباشیم واوضاع قابل دفاعی داشته باشیم. کمتر موضوعی است که بتوان با افتخار سینه سپر کرد و از عملکردها دفاع کرد. پای صحبت هر یک از کارشناسان حوزههای مختلف که بنشینیم، با دلی پردرد و انبوهی از نگرانی و انتقاد روبرو میشویم که نالان از عملکرد سالها و دهه های پیشین مدیران، سیاهای از مشکلات و معضلاتی را بیان میکند که امروزه در بخش مربوطه با آن مواجه هستیم؛ گشتن به دنبال مقصر هم دردی را از امروز ما دوا نمیکند. واقعیت آن است که همه به فراخور نقش و سهم خود در وضعیت موجود دخیل و سهیم هستند، از مدیران دهه شصت گرفته تا مسوولان دهه نود( اگرچه با کمال تاسف در بسیاری از موارد، مدیران دهه شصت همان مسوولان دهه نود هم هستند!). اکنون سوال این است که پس چه باید کرد؟
تعجبی ندارد که ما تقریبا در تمام بخشها دچار مشکل و بحران هستیم چرا که اصولا نگاه ما به توسعه دجار اشکال بوده و هست. توسعه یک کل به هم پیوسته است و توسعه و توسعه یافتگی پدیده ای است که تمام حوزهها را به نسبت تقریبا برابر تحت تاثیر خود قرار میدهد. در یک جامعه، نمی شود که یک حوزه دچار عقب ماندگی مفرط باشد در حالیکه حوزههای دیگر به سطوح قابل قبولی از توسعه دست یافته باشند. کشوری که وضعیت صنعتی قابل قبولی دارد حتما محیط زیست آن هم کیفیت مناسبی دارد و کشاورزی توسعهیافتهای هم دارد و نهادهای اجتماعی پیشرفتهای هم دارد و این حکم، با اغماض، در اکثر موارد قابل تعمیم است. امروز اگر صنعت ما دچار مشکل است به این دلیل است که آموزش ما مشکل دارد و اگر محیط زیست ما به مرز بحران رسیده علت آن است که اقتصاد ما دچار نابسامانی است. اگر قادر به حل بحران آب نیستیم علت اصلی آن افول سرمایه اجتماعی در کشور است و افت سرمایه اجتماعی نیز خود تبلور وضعیت اقتصاد و فرهنگ و سیاست ماست.
دوستی میگفت با فرزندم برای دیدن یک بازی فوتبال به ورزشگاه رفتم و از شنیدن تعابیر و شعارهایی که بر زبان تماشاگران مثل نقل و نبات جاری بود آنچنان خجالت زده شدم که عهد کردم دیگر هرگز فرزندم را به چنین اماکنی نبرم و میپرسید چرا در ورزشگاهها چنین وضعیتی حاکم است و چرا با آنها برخورد نمیشود؟ پاسخ بنده این بود که چرا انتظار داری وضعیت ورزشگاهها غیر از این باشد؟ مگر آنان که به ورزشگاه میآیند کیستند؟ مگر از مریخ آمدهاند؟ آنان همین افرادی هستند که از صبح تا شب در کوچه و خیابان با آنها رودررو میشویم. آنان من وتو هستیم، برادر من و فرزند تو؛ او همان کسی است که وقتی در خیابان خودرویی جلویش میپیچد سر از پنچره بیرون میاورد و رکیکترین الفاظ را نثار میکند و وقتی خودش همین کار را میکند، واکنش مشابهی را از دیگری میبیند. اینان از همین مدارس و با همین مدل آموزشی که میدانی بیرون آمدهاند و در همین اجتماع زندگی میکنند پس چطور توقع داری پایشان به ورزشگاه که رسید ناگهان تبدیل به انسانهای مودب و فرهیخته ای شوند که رفتار خلاف ادبی از او سرنزند و دست از پا خطا نکند؟
آنچه امروز در جامعه ما میگذرد، دقیقا مصداق همین اصل است که توسعه یک کل به هم پیوسته است بنابراین نمی توان انتظار داشت که برخی حوزه ها بدون مشکل باشند در حالیکه برخی دیگر با انبوهی از معضلات روبرو هستند. راه حل قضیه هم در اصلاح نوع نگرش ماست یعنی باید اصل فوق را درک کنیم و بفهمیم حل معضل بیکاری و محیط زیست و آب و کشاروزی و صنعت و... در گروی نگاهی کل نگر به مقوله توسعه است. باید درک کنیم تا وضعیت آموزش و فرهنگ و سیاست ما چنین است نمیتوان توقع بهبود اوضاع در دیگرحوزهها را داشت. تا هنگامی که اعتماد عمومی و سرمایه اجتماعی رشد نکند نمیتوان انتظار مشارکت مردم در برنامه های ملی و همیاری در حل مشکلات عمومی را داشت. نمی شود طبقهای از سرمایه داران و مدیران نوظهور و یکشبه راه صد ساله رفته را داشت و آنگاه در بحران دلار به مردم توصیه کرد برای خرید دلار هجوم نبرند و از سودهای احتمالی ناگهانی چشم بپوشند. از کارگری که امتیازات بی حد وحصر و حقوقهای آنچنانی مدیران کارخانهاش را میبیند، نمیتوان توقع داشت به حقوق ناچیزش بسازد وهمچنان دل در گروی ارتقای کیفیت تولیدات کارخانه و افزایش بهرهوری را داشته باشد. کارمندی که میبیند رییسش صرفا به واسطه نسبت سببی و نسبی با مقامات به طرفةالعینی مراحل ترقی را پیموده، انگیزهای برای تلاش و خلاقیت وارتقای گام به گام نخواهد داشت.
توسع یک کل به هم پیوسته است و زیربنای آن سرمایه اجتماعی است. این مهم را اگر دریافتیم و مسوولان ما نیز دریافتند، میتوان به بهبود اوضاع امید داشت وگرنه حکایت ما همان حکایت آشنای اسب عصاری است که میچرخد و می چرخد و باز به همان نقطه نخست بازمیگردد.
1717
نظر شما