به من باشد میگویم همه نهادهای فرهنگی هنری دولتی برچیده شود. این را از تعلق خاطری که به مقولات فرهنگی-هنری دارم میگویم. منتها این بنده هیچ کارهام و آنان که همه کارهاند هیچ تعلق خاطری به مقولات فرهنگی-هنری ندارند و دولت به همین دلیل عدم تعلق خاطر به مقولات فرهنگی-هنری است که فراوانند برای فرهنگ و هنر این سرزمین تصمیم بگیرند. هر جا پول یامفت هست آدم یامفت هم هست و هر جا آدم یامفت هست - یعنی آدمی که هیچ تخصصی ندارد - مشغول کار فرهنگی است آن هم از نوع دولتیاش. آدم یامفت شعارهای یامفت هم زیاد میدهد شعارهایی که بوی گند و گیجکننده نفت از آن به مشام میرسد و چه طلبکارانه و حق بهجانب هم: «دولت موظف است برای ارتقای سطح فرهنگ از هنر و هنرمند حمایت کند. وظیفه دولت سوبسید دادن به بخش فرهنگی است». این یعنی همه موظفند از بخشی از حقوق حقه خود صرف نظر کنند تا فلان فیلمساز عدالتخواه یا انساندوست ما بتواند فیلمش را بسازد. همه باید کمک کنند حتی آنان که در شهرشان سالن سینمایی وجود ندارد. این شکل حمایتها که بیشتر به دوستی خاله خرسه شبیه است جز پروراندن مشتی مدعی طلبکار پررو کاری جز مزاحمت برای اهالی فرهنگ ندارند، ثمر دیگری نخواهد داشت. اجازه بدهید سینما را رها کنیم و به اوضاع وانفسا در حوزه نشر بپردازیم که این روزها را مدیران فرهنگی «بهار ناشران» نامیدهاند، بهاری که عنقریب به «باغ بیبرگی» بدل خواهد شد، چرا؟ عرض میکنم. حمایتهای بیدریغ از ناشران دولتی روزبهروز، بیشتر میشود، ظاهراً مدیران فرهنگی از این حمایتها به نتایج خوبی دست یافتهاند. ناشران خصوصی روزبهروز ضعیفتر و کم رمقتر میشوند و به همان اندازه ناشران دولتی سرزندهتر و فربهتر. قصد هم از ابتدا همین بوده.
ناشر خصوصی قابل اعتماد نیست. اصلاً همین که کسی همه هم و غم و سرمایهاش را صرف چاپ کتاب کند مشکوک است. یک انسان طبیعی دلش به حال دیگران نمیسوزد، یک انسان طبیعی برای آگاهی بخشیدن به دیگران آتش به جان و مال خودش نمیزند، پس نتیجه میگیریم اگر کسی سرمایهاش را صرف کارهای فرهنگی، بهویژه چاپ کتاب کند حتماً یک جای کارش ایراد اساسی دارد. یا خروار خروار پول به حسابش واریز میشود، از کجا؟ از طرف همان از خدا بیخبرهایی که او را وادار به کار فرهنگی کردهاند یا اینکه میخواهد از طریق کار فرهنگی جوانان مؤمن و خداجوی ما را به بیراهه بکشاند و اعتقاداتشان را سست کند. پس همان بهتر که با حمایت از ناشران دولتی کمر این خائنین را بشکنی. و این ناشر دولتی کیست؟ دوست آقای فلانی یا پسرخاله بهمدانی. سابقه کار فرهنگیاش؟ سابقه نمیخواهد جانم. کاغذش را که ما میدهیم. سوبسیدش را هم. مجوز هم که نمیخواهد. نویسنده که هم الحمدالله کم نداریم. تازه اگر نویسنده هم به اندازه کافی پیدا نکرد. میتواند متون فاخر ادبی گذشتگان را چاپ کند. حافظ و سعدی و فردوسی و مولوی که قیم ندارند. حقالتألیفشان را هم میتواند خرج کار فرهنگی کند. مهم این است که این کتابها خلاف کتابهایی که ناشران خصوصی چاپ میکنند به اعتلای فرهنگ و هنر و اخلاق جامعه کمک میکند. آن وقت این کتابهای فاخر کجا فروش میرسند؟ همان طور که میدانید همه ادارات و نهادهای دولتی بودجهای به نام بودجه فرهنگی دارند از آموزش و پرورش تا زندانها. آنها موظفند که این محصولات فرهنگی را تهیه کنند. وقتی به آنها اعلام شود که موظفید، خودشان میفهمند که موظفند. بعدش هم یادتان نرود که وظیفه دولت سوبسید دادن به بخش فرهنگی است. ما که نمیتوانیم به مردم بگوییم بیایید کار فرهنگی کنید بعد هم آنها را به امان خدا رها کنیم. بخشی از کتابها را بنابر وظیفهای که داریم خودمان میخریم.
تازه این بندگان خدا میتوانند با حمایت ما فروشگاهی راهاندازی کنند و محصولاتشان را به فروش برسانند. کجا؟ هر جا که شد. منتها من جلوی دانشگاه را پیشنهاد میکنم تا بتوانند چشم در چشم با ناشران خصوصی رقابت کنند تا دیگران معنای رقابت سالم و فرهنگی را از نزدیک مشاهده کنند. آن وقت فکر نمیکنی در آن مکان که به احتمال زیاد خیلی هم بزرگ است فروش محصولات محدود آن انتشاراتی چندان جالب نیست؟ نه! لزومی ندارد خودشان را محدود کنند، اتفاقاً به نظر من باید همه نوع محصول در این جور فروشگاهها باشد، هم طالعبینی بفروشند، هم قانون قوه باه، هم کافه پیانو و هم من او. حتی به نظرم کتابهای روشنفکران لائیک را هم بفروشند، به هر حال هر چه باشد آنها مجوزش را از ما گرفتهاند. اصلاً بگذارید اگر هم کسی میخواهد این کتابها را بخرد از فروشگاه ما بخرد تا کمی ناشران خصوصی خرد شوند. نمیشود به جای خرد کردن کمر ناشران خصوصی کاری کنیم که اصلاً چیزی با این عنوان وجود نداشته باشد؟ چرا! میشود. منتها شما خیلی عجولید، کار فرهنگی زمان میبرد. شما جوانید، میخواهید همه مشکلات را یک شبه حل کنید. اهل حزم و احتیاط نیستید. الان هم بسیار اشتباه کردید در اتاق را باز گذاشتید. مگر نمیبینید این روزنامهنگار فضول پشت در نشسته است و ممکن است حرفهایمان را بشنود. خواهش میکنم در را ببندید.
نظر شما