قهرمان وزنه برداری ایران در المپیک 2000 سیدنی مهمان کافه خبر بود و از شرایط فعلی این رشته در کشور صحبت کرد.<BR> عکس ها: بهرنگ دزفولی
مرتضی رضایی/ میثم بهرامی: حسین توکلی؛ کسی که با مدال خوش رنگ خود در 2000 سیدنی به طلسم 32 ساله وزنه برداری ایران در مسابقات المپیک پایان داد و در نهایت وداع تلخی با دنیای فولاد سرد داشت. او که از نخستین مربیان وزنه برداری ایران به شمار می رود که در آن سوی مرزها هم فعالیت کرده از ناملایمت هایی که مسئولان در طی سالیان اخیر در حقش کرده اند گلایه دارد: «بعضی وقت ها شرایط به این صورت رقم می خورد و نمی شود زیاد درباره آن صحبت کرد. شاید خیلی ها از چهره یا مدل حرف زدن من خوششان نمی آید.» حسین توکلی با هماهنگی های دوست خوبمان پیام عبدی، مهمان کافه خبر بود و ساعتی را درباره شرایط فعلی خود و وزنه برداری ایران صحبت کرد.
*آقای توکلی در حال حاضر در چه وضعیتی هستید؟
الان استراحت می کنم.
*با تیم ملی عمان به کجا رسیدید؟
حدود 2، 3 ماه است که از تیم ملی عمان کناره گیری کرده ام اما هنوز به عنوان مشاور با آنها کار می کنم. برنامه برایشان می نویسم و روند کاری شان را چک می کنم اما دیگر برای کار مربیگری به آنجا نمی روم. فقط به خاطر یک سال زحماتی که کشیدم دوست دارم به بچه های آنجا کمک کنم، چون واقعا از نظر فکری و علم روز وزنه بردازی محروم هستند.
*اما به نظر می رسد امکانات خوبی داشته باشند...
امکاناتشان بد نیست اما چون هنوز وزنه برداری را خوب درک نمی کنند نمی دانند چه چیزی می خواهند.
*وزنه بردار با کیفیت هم دارد؟
وزنه برداران عمان اصالتا هم اهل این کشور هستند و سیستم آن مانند کشور قطر نیست که از جاهای دیگر وزنه بردار بخرد. وزنه برداران عمانی بد نیستند.
*عرب ها در رشته وزنه برداری یا کشتی جایگاه خوبی ندارند...
بله، اکثرا به دنبال پیشرفت در فوتبال و ورزش های گروهی هستند.
*چه شد که عمانی ها تصمیم گرفتند مربی خارجی استخدام کنند و چه شد که تو پیشنهاد آنها را قبول کردی؟
رفتنم به نوعی پیش آمد بود. من 3، 4 سال اینجا در تیم جوانان کار کردم و می خواستم یک تجربه جدید خارجی داشته باشم. به دلیل بحث های به وجود آمده در تیم ملی بزرگسالان و مربیگری آن دیگر نتوانستم در ایران کار کنم چرا که با آن سیستمی که مدنظر من بود سازگاری نداشت. از طرفی هم نمی خواستم از وزنه برداری دور باشم. در هر صورت این رشته رشته کاری من است و صنعتی است که 20 سال از عمرم را در آن گذاشتم. به هر حال یک پیشنهادی از عمان مطرح شد من هم رد نکردم. البته چند پیشنهاد دیگر هم داشتم اما این از همه بهتر بود و من می خواستم کاری را از صفر شروع کنم. متاسفانه قطع همکاری مان هم بیشتر به خاطر خودشان و دید محدودشان به وزنه برداری بود.
*با این نوع دیدگاهی که نسبت به وزنه برداری دارند چه طور شد که به سراغ مربی خارجی آمدند؟
اوایل به این صورت نبود، زمانی هم که از مربیگری عمان کناره گیری کردم خودشان اقراق کردند که کسی مثل حسین توکلی برای وزنه برداری این کشور خیلی بزرک است و هنوز پتانسیل داشتن مربیان بزرگ را ندارند. به هر حال کارهای خوبی در آنجا انجام دادم و خیلی چیزها را به آنها آموزش دادم. عمانی ها از بحث حرفه ای وزنه برداری بسیار عقب هستند. هنوز نمی دانند که سقف سالن وزنه برداری باید چند متر باشد، همچنان در محیط های بسته تمرین می کنند. خیلی از تمرین هایی که در ایران انجام می شود را بلد نیستند. روزهای اولی که آنجا بودم خیلی از تمرین های ساده را بلد نبودند و خودم مجبور می شدم که به صورت عملی برایشان توضیح دهم.
*تیم تان نتایج خوبی را هم گرفت...
بله، ما برای اولین بار در تاریخ وزنه برداری عمان مدال طلا گرفتیم. این اولین مدال تاریخ وزنه برداری عمان بود، حالا این که طلا بود آنها حتی یک برنز هم نداشتند! اولین مدال تاریخ آنها طلا 56 کیلو گرم «سهیل کلیبی» بود که خیلی خوب کار کرد. مسابقات عرب گیمز با 8 وزن برگزار شد که به غیر از دو طلا که به عمان و عراق رسید سایر مدال های طلا نصیب کشور مصر شد. اصلا کسی باور نمی کرد که عمان به مدال طلا رسیده باشد، خودشان هم سورپرایز بودند. یک ماه تمام روزنامه ها از این موفقیت می نوشتند و عکس هایی بزرگ از آن چاپ می کردند. بعد ازآن هم به مسابقات گولف رفتیم که در جمع 6 کشور به مقام سومی رسیدیم.
*بعد از آن هم هنوز نتوانستند مدال بگیرند؟
نه، متاسفانه رفتن من به تیمشان یک مقدار لطمه زد، چون آنها به من وابسته بودند. عمانی ها سیستم ورزشی شان مثل ما نیست که اردوهای شبانه روزی داشته باشند. خیلی باز کار می کردند که من این محیط را کمی بسته تر کردم. یکی دو بار هم اردو ایران داشتیم و بچه ها را به ساری مازندران بردند. بعد از 2، 3 ماه متوجه شدند که وزنه برداری چیز دیگری است و آن چیزی که مشغول به آن بودند بیشتر به بازی های کودکانه شباهت داشته. من نتوانستم کارم را در آنجا ادامه دهم چرا که بسیار کند کار می کنند. ساعت 11 تازه کارشان را آغاز می کنند، تا 12 چند تا کاغذ را امضا می کنند و بعد از آن هم زمان ناهار خوردشان است. برای گرفتن گواهینامه به من می گفتند که 3 هفته زمان لازم است اما بسیار جدی کار آن را دنبال کردم و فردای همان روز گواهینامه ام را گرفتم. سیستم آنها سیستم روتین و صحیحی است و راحت می توان با آنها کار کرد اما من در این سیستم بسیار اذیت شدم.
*تعداد وزنه برداران کل عمان به 500 نفر هم می رسد؟
15 نفر! فقط مسقط پایتخت عمان وزنه بردار دارد. در کل دو سالن داشتند، یکی برای وزنه برداری و دیگری برای پاور لیفتیگ. زمانی که من به آنجا رفتم کم کم اعضا تیم پاور لیفتینگ هم می آمدند و تمرینات ما را نگاه می کردند. صبح ها که امکان ندارد تمرین کنند. روز اول که با کمربند آنها را دنبال می کردم تا سر وقت به تمرین بیایند. زمانی که می گفتم به خاطر بی نظمی اخراجتان می کنم باورشان نمی شد اما 3، 4 نفر از آنها را از تیم اخراج کردم با اینکه وزنه برداران با استعدادی بودند.
*پس چیزی به اسم لیگ هم در آنجا وجود نداشت؟
می گویم فقط 15 وزنه بردار داشتند. آنها با 5 میلیون نفر جمعیت پول نفت را خرج می کنند و دلیلی ندارد که به ورزشی مثل وزنه برداری رو بیاورند. بحث قهرمانی در سطح بالا برای آنها مطرح نیست. اگر از بحث ریشه دار بودن این رشته بگذریم می بینیم که برای خیلی از قهرمانان ما بحث مالی در اولویت است. یکی از بچه های 20 ساله تیم عمان یک هتل به نام خودش داشت و با ماشین های آخرین مدل سر تمرین می آمد که به او گفتم دیگر به تمرین نیا و به کار خودت برس.
*در واقع در این سیستم نیازی به ورزش احساس نمی شود، اگر هم باشد حالت تفریح دارد...
فقط حالت لذتی دارد. مثلا من که وزنه بردار بودم، در آینده که پسرم بزرگ شود مطمئتا کششی به سمت این رشته دارد. اگر دست مردم را در خیابان های مازندران بگیری و به سالن وزنه برداری بیاوری در بدبینانه ترین حالت در آینده مدال آسیایی می آورد! اما عمانی ها حسرت یک قهرمانی آسیایی را دارند. زمانی که با تیم به مسابقات آسیایی رفتیم بچه ها با وجود کسب قهرمانی در مسابقات عرب گیمز قادر به کار در آن فضا نبودند. پس از قهرمانی در مسابقات عرب گیمز فکر می کردند کار بسیار بزرگی را انجام داده اند که بهشان گفتم این مسابقات در حدی نیست که بخواهیم به آن فکر کنیم. حتی مسابقات آسیایی هم کمی پیشرفته تر است. در دوره ای ما به مسابقات آسیایی می رفتیم تا پای تخته هم برای یکدیگر جوک تعریف می کردیم! اینقدر سطح مسابقات برای ما پایین بود. در 4 وزن دوم آسیا بدون استثنا مدال طلا برای ایران بود. شاهین نصیر نیا، کوروش باقری، حسین توکلی و حسین رضازاده. چه کسی می تواند با اینها رقابت کند؟
*شما مدال طلا مسابقات عربی را هم با زهر چشم از آنها گرفتید...
بله، آن مدال بسیار تاثیرگذار بود. حتی مسئولین آنها هم در ابتدا نگاه مثبتی به این مسئله نداشتند اما من به قولم عمل کردم.
*شنیدیم که شما از کشورهای اروپایی پیشنهاد دارید...
یک پیشنهاد اروپایی برای تیم ملی جوانان داشتم اما اسم کشور آن را نمی گویم چون حالت خوشایندی ندارد. زمانی که در روزنامه ها می خوانم فلان بازیکن می گوید از فلان باشگاه پیشنهاد دارد حس خوبی برای خود من ندارد به همین خاطر نمی خواهم نام کشور را بگویم. اما من به صورت جدی به آن فکر نکردم چرا که تیم ملی جوانان حالتی دارد که شما همیشه در سایه قرار داری. من در جوانان تیم ملی ایران کار کردم، الان 6 نفر در المپیک لندن مدال گرفتند که 5 نفر از آنها شاگرد خود من بوده اند و آن یک نفر دیگر هم برنامه هایش را از من می گرفت اما کسی این ها را نمی داند. می خواهم بگویم کار کردن در این مقاطع شما را به سایه می برد.
*یعنی اگر پیشنهادی از تیم های پایه داشته باشی آن را نمی پذیری؟
فکر کردن به پیشنهادات تیم های پایه بسیار سخت است. من در تیم ملی جوانان کار کردم و سیستم خودم را به همه نشان دادم. با یک تیم دست و پا شکسته سوم جاهن شدیم آن هم با 2 اختلاف امتیاز.
*در واقع می خواهید بگویید که تیم های پایه در کشور خودمان هم که صاحب وزنه برداری است اهمیت ندارد؟
سیستم با سیستم متفاوت. یک زمان کسی سکان را در دست می گیرد که برای او تیم های پایه اهمیت زیادی دارد، اگر آن زمان آقای افشارزاده آن زحمات را نمی کشید الان اصلا تیمی نبود که به المپیک لندن برود و این همه مدال بگیرد. همه می گویند که وزنه برداری ایران در المپیک لندن بسیار خوب کار کرد اما به نظر من صد در صد این حرف اشتباه است، تنها پنجاه درصد تیم مدال گرفت. ما در مسابقات آسیایی در وزن 85 کیلو گرم کیانوش رستمی و سهراب مرادی را داشتیم که سهراب اول شد با وزنه های 171 و 216 کیلوگرم. رکورد شاهین نصیرنیا را برای اولین بار شکست. چرا باید از این دو نفر یکی در مسابقات المپیک برنز بگیرد و دیگری حذف شود؟ تنها کسی که می توان گفت تمام تلاشش را کرد سجاد انوشیروانی بود که بهتر از همه کار کرد.
*به نظر می رسد سهراب مرادی در لندن بد شانسی آورد...
نه در وزنه برداری چیزی به اسم به بد شانسی وجود ندارد. بد شانسی برای کسی که درآن سطح تمرین می کند آن است که مثلا یک لحظه دستت سر بخورد یا به صورت ناگهانی مصدوم شوی. سعید محمدپور آنجا پنجم شد، قیچی او در وزنه آخرش افتاد با اینکه هیچ زمان در تمرینات این اتفاق رخ نمی داد. من فکر می کنم سعید محمدپور از مسابقات جوانان جهان که قبل از المپیک بود ضربه خورد. من می گویم ما در المپیک نتایج بدی نگرفتیم اما می توانست بهتر از این باشد و از نظر مدال آوری با کشتی فرنگی رقابت داشته باشیم. کیانوش رستمی سه روز قبل از مسابقات در خود لندن مجموع 400 کیلو گرم را بالای سر برد که این یعنی 20 کیلو بیشتر از نفر اول المپیک.
*به نوعی جو مسابقات آن ها را گرفت...
نه، یک سری مسائل حرفه ای تر در وزنه برداری وجود دارد که نمی شود آنها را باز کرد. اگر بخواهم امروزی صحبت کنم می گویم که روز روز کیانوش نبود.
*یکی دو روز قبل از مسابقه آقای افشار زاده به او گفت که کیانوش باید مدال طلا بگیری که او در جواب گفت چرا من همیشه باید چراغ ها را روشن کنم، به من چه ربطی دارد؟! آقای افشارزاده هم به شوخی گفت که تو طلا بگیر پاداش هم با من...
نه، کیانوش می خواست با این حرف ها به نوعی استرس خودش را کمتر کند اما به نظر من او استحقاق مدال طلا را داشت. در عین حال سهراب مرادی خیلی بهتر از او بود اما در تمرینات یک سری مسائل مثل عفونت دست او پیش آمد که شرایط به این صورت رقم خورد. مطمئن باشید اگر کمی لطیف تر برخورد می شد کیانوش کسی نبود که به این راحتی مغلوب شود. البته بیشتر در بیشتر وزن ها خوب مدال گرفتیم، در سنگین وزن همه چیز طبق انتظار پیش رفت و حتی سجاد فراتر از انتظار کار کرد. اما به نظر من می شد بهتر از این کار کرد.
*برسیم به بهداد سلیمی...
من برای بهداد خیلی زحمت کشیدم . وقتی شما به اردو تیم ملی پا می گذاری از خانواده ات جدا شده ای و نگاهت به تیم ملی باید خانوادگی باشد، متاسفانه بعضی ها جنبه این را نداشتند و من احساس کردم طرز فکرم کمی اشتباه است. برخی مواقع نباید چنین کاری را انجام دهی.
*پس در حال حاضر رابطه ای با بهداد نداری؟
نه اصلا بحث بهداد نیست، من کلی صحبت کردم. بهداد سلیمی در رده جوانان شاگرد من بوده و ما با هم روزهای خوبی را پشت سر گذاشتیم. نتیجه گیری او در المپیک هم من را خوشحال می کند و به هیچ عنوان نخواستم که به مشکلی بخورد. خدا را شکر همان چیزی که انتطارش را داشتیم اتفاق افتاد و انشاالله یکی دو المپیک دیگر برای ایران وزنه بزند. در مورد بحث ارتباط هم که رفاقت ما در حد معمولی است و لزومی ندارد که من با همه نزدیک باشم.
*زمانی که در تیم ملی جوانان با او کار می کردید چنین روزهایی را برای پیش بینی می کردید؟ به هر حال بهداد سلیمی و حسین رضازاده بهترین وزنه برداران معاصر ایران هستند...
من حسین رضازاده را از نظر بحث فنی بیشتر قبول دارم. حسین سالهای بیشتری را در موفقیت گذرانده و تو مقطع خودش از نظر فنی بالاتر بوده. البته بهداد هم مسیر خوبی را طی می کند، زمانی هم که من بهداد را در اردو جوانان نگه داشتم بارها و بارها با خود او صحبت کردم و اعتقاد داشتم که موفق خواهد شد. قبل از اینکه وزنه بردار خوبی شود حس پیروزی و موفقیت در وجود او بود. نوع گوش کردن او همیشه مرا تحت تاثیر قرار می داد. خیلی هم زود توانست به رکورد های خوبی دست پیدا کند.
*می تواند رکوردهای دو ضرب را هم بزند؟
در تمرینات این کار را کرده. من احساس می کنم سطح مسابقات سنگین وزن نسبت به گذشته افت کرده است، البته این چیزی از قدرت ورزشکار ما کم نمی کند اما اگر رقابت بیشتری وجود داشت و یا کسی او را مجاب می کرد که بیشتر از این وزنه بزند مطمئنا بهداد توانایی آن را داشت. وزنه برداری رشته ای است که اگر حس رقابت در آن نباشد کمی سخت می شود. مثل همان وزنه آخری که بهداد انتخاب کرد، زمانی که می بینی مدال طلا قطعی شده دیگر تمام تلاش خود را به کار نمی گیری.
*خداحافطی شما از دنیای وزنه برداری با ناراحتی و گله مندی بسیاری بود، از آن روزها صحبت می کنید؟
خداحافطی من از وزنه برداری اجباری بود. به خاطر پارگی عضلات زانوی پایم تقریبا یک سال و نیم من خانه نشین بود و نمی توانستم حتی راه بروم. در بیمارستان تبریز هم عمل جراحی کردم.
*کسی به وضعیت شما توجه می کرد؟
نه، فقط یکی از دوستان از روزنامه خبرورزشی به ملاقات من آمد.
*از آن بدتر هم در دوره مربیگری بود و اختلافات شما با حسین رضازاده...
این مسئله مربوط به زمانی است که به من پیشنهاد شد به عنوان مربی در تیم ملی کار کنم. زمانی که از مسابقات جوانان جهان برگشتیم و آقای رضازاده به عنوان سرپرست موقت فدراسیون منسوب شد، با آقای ریاحی جلسه گذاشتیم و به من گفتند که برنامه های مربیگری ات را ارائه کن. چیزی که من از آنها خواستم این بود که جایگاه من را مشخص کنید، ما سه رده سنی داریم و شاید پیشنهاد شما برای من مناسب نباشد که به من گفتنند تا یک هفته دیگر خبر می دهیم و یک هفته بعد دوست عزیزمان شد مربی تیم ملی ایران. این همه داستان است. بعد آمدند گفتند که مربی ما با شاگردانش پلی استیشن بازی می کند و این جور حرف ها. من نمی دانم برای شاگردی که از خانواده اش جدا شده و یکی دو سال در اردو تیم ملی اقامت دارد پلی استیشن بازی کردن چه اشکالی دارد. من خودم بارها با شاگردانم بازی کردم اما سر ساعت 10:30 گفتم که وقت خواب است. در یک اتاق رفتم و دیدم که شاگردام مشغول بازی است اما به او حکمرانی نکردم. به او نگفتم که تو باید بخوابی و دستگاه را خاموش کنم. نشستم و با او بازی کردم اما بعد از آن گفتم که وقت خواب است. به همین خاطر شاگردانم مرا قبول داشتند. خیلی ها به من علاقه داشتند و هنوز هم اگر شرایط مناسب بود راحت تر درباره من صحبت می کردند. دلیل آن حرف ها چه بود؟ به خاطر اینکه من مثل یک برادر بزرگتر با شاگردانم رفتار می کردم و اعتقاد داشتم کسی که از خانواده اش جدا شده و به اردو تیم ملی آمده باید به شخصیتش احترام گذاشته شود تا احساس کند در جایی مثل خانه خودش است.
*پس با بچه ها پلی استیشن هم بازی کردید تا جو بهتری در اردو ایجاد شود...
اصلا سیستم کاری من همین است. پلی استیشن بازی کردن من مشکل دارد و خیلی از مسائل شما ایراد ندارد؟ حتما باید همه مسائل را باز کنم؟ من خیلی دوست داشتم که به من می گفتند از اخلاق و رفتار شما خوشمان نمی آید نه اینکه این حرف ها را مطرح کنند. وگرنه مربی فعلی هم به مدت 2، 3 سال از فدراسیون شکایت می کرد. در همان برهه هم ما با هم دوست بودیم و با هم جاهای مختلفی برای مصاحبه می کردیم. اما یک باره همه چیز تغییر کرد. آقای فردوسی پور حرف قشنگی را زد، هر کسی دائم مشغول اعتراض و شکایت است یک دفعه رئیس می شود. خاصیت اعتراض کردن همین است. من نمی خواهم کسی را بکوبم. حسین رضازاده ورزشکار موفقی بود و کاری به روند رئیس شدن او ندارم اما وقتی در خانواده وزنه برداری چنین اتفاقاتی می افتد صورت خوبی ندارد. آقای باقری در یکی از روزنامه ها صحبت کرد و گفت این تیم را کسی تحویل نمی گرفت و من در بدترین شرایط آن را تحویل گرفتم. تیم مثل باقلوا شده بود! لقمه آماده بود. نوجوانان و جوانان جهان نتیجه گرفتیم و و یک تیم آینده دار را بسته بودیم.چرا خیلی از نفرات تیم ملی الکی کنار رفته اند؟ چرا 69 کیلو های ما که در آسیایی مدال گرفتند شانس این را نداشتند که تا آخرین روزها در اردو باشند و به المپیک بروند؟ نقد کردن از یک فدراسیون کار راحتی است اما من نمی خواهم آن را بکوبم و فقط در پاسخ سوال های شما از حق خودم دفاع می کنم.
*کاری به نتایج تیم ملی وزنه برداری نداریم اما خود کوروش باقری یکی از منتقدین بزرگ حسین رضازاده بود و زمانی که سرمربی شد برای خیلی ها جای تعجب داشت...
اگر به مسائل شخصی وارد نشویم، این دو بیرون از فدراسیون هم رابطه ای نداشتند و من نمی دانم چطور این داستان ها رخ داد. اما بازهم به فال نیک می گیریم چرا که این مسئله حداقل برای وزنه برداری ما مفید بود، اما این شعارهایی که خلاف اتفاقات چند سال گذشته می دهند یک مقدار به آدم فشار می آورد. کسی که سرمربی تیم ملی شد تا دیروز به من نصیحت می کرد که با این ها کار نکن و ده هزار بار این جمله را به من گفت. من الان مشکلی با این مسئله ندارم چرا که زندگی ام به شکل دیگری رقم خورد و باعث شد تجربیات دیگری را به دست بیاورم اما در وزنه برداری هیچ زمان کم نذاشتم. زمانی که حقوق ما خیلی پایین بود برای تیم ملی هر کاری از دستم برمی آمد را انجام دادم.
*شما دلیل کنار گذاشته شدنتان را فهمیدید؟
شاید شفاف صحبت کردنم یا استقلالم در مربیگری باعث این شد.
*شما خیلی رک بودید و این مسئله به حسین توکلی ضربه زد...
بله من همیشه حرف هایم را شفاف بیان می کردم اما بدون اینکه به کسی بی احترامی بکنم. خیلی وقت ها دوستان رک صحبت کردن را با بی احترامی اشتباه می گیرند اما من چنین چیزی در وجودم نداشتم. من کار خودم را انجام می دادم با آن چیزهایی که از اوانوف یاد گرفته بودم. یک بار در روزنامه ای خواندم که دوستان گفته بودند ما کار 7 ساله آقای ایوانوف را در 7 ماه انجام دادیم. این حرف سنگینی بود که همیشه در ذهن من باقی ماند. ایوانوف اینجا از صفر شروع کرد و شما یک تیم آماده را تحویل گرفتی. خیلی از اعضا جامه وزنه برداری از این حرف ناراحت شدند. حالا ایوانوف نیست اما خدایش که هست. چه چیزی را کتمان می کنید؟
*خیلی ها اعتقاد دارند که نتایجی که این فدراسیون می گیرد برای کارهای پایه ای است که انجام شده، مثل والیبال...
ببینید ما الان که داریم در وزنه برداری نتیجه می گیریم به خاطر کلاس کاری است که ایوانوف به وجود آورد. ایوانوف باعث و بانی این شد که لیگ ما راه اندازی شود. ایوانوف باعث و بانی این شد که در مسابقاتی مثل المپیک نتیجه بگیریم. قبل از آقای ایوانوف نتیجه گرفتن در آسیا هم آرزو بود و کار بزرگی به شمار می رفت. اما الان هیچ کدام از جوانان ما به این فکر نمی کنند در مسابقات آسیایی نتیجه بگیرند یا نه چون می دانند که نتیجه خواهند گرفت. فقط به این فکر می کنند که در مسابقات جهانی یا المپیک مدال آوری کنند.
*پس می شود گفت که ایوانوف همچنان در نتایج تیم ملی وزنه برداری ایران سهم دارد...
من این طوری فکر می کنم. الان شما تیم ملی برزیل را در فوتبال نگاه کنید، هر تیمی از برزیل را بیاورید با این تفکر به آن آن نگاه می شود که چندین دوره قهرمان جام جهانی شده و همیشه بازیکنانی دارد که کارهای بزرک انجام دهند چرا که می گویند ما برزیل هستیم و فوتبال برای ماست. در مسابقات آسیایی همیشه همه نگاه ها به تیم ملی ایران است.
*حتی چینی ها؟
حتی چینی ها، چون آنها نمی توانند در سنگین وزن کسی را پیدا کنند که به خوبی وزنه برداران ما وزنه بزند. البته آنها آدم های با پشتکاری هستند اما نمی توانند به استعداد ایرانی برسند. ایوانوف کاری کرد که قهرمان شدن ما در مسابقات آسیایی امری عادی باشد. ما در مسابقات آسیایی سال 1999 همه مدال ها را در خود کشور چین درو کردیم. قبل از ایوانوف 200 کیلو وزنه زدن در حرکت دو ضرب کاری رویایی بود. اگر ایوانوف نبود شاید وزنه برداری ما تمرین کردن در صبح را هم یاد نمی گرفت.
*و اگر ماندگار می شد و آن شرایط پیش نمی آمد بهتر از الان بودیم؟
آن شرایط را می شود به عنوان یک اتفاق بد تلقی کرد، شاید اگر می ماند اصلاحات بهتری را انجام می داد. به نظر من برگشتن او بعد از المپیک 2004 آتن یک اشتباه بود. مذاکره او با تیم ملی مصر آن قدر اهمیت نداشت که باعث قطع همکاری شود اما من احساس می کنم که دوستان ما در آن زمان کمی سخت گیری کردند و اگر ایوانوف می ماند ما سال بعد قهرمان جهان می شدیم نه اینکه از سوم شدن خوشحال شویم. سومی جهان بسیار ارزشمند بود چرا که همه چیز آن وطنی بود اما ما می توانستیم بهتر از این باشیم. اشتباه ما از دست دادن ایوانوف بود.
*یعنی تیمی که الان در اختیار داریم نمی تواند به آن حد برسد؟
حرف من هم همین است، سقف کاری ما بسیار بالا رفته و مطمئنا می توانیم تیمی به مراتب بهتر از آن زمان داشته باشیم. وزنه برداری ما الان طرفدارای بیشتری دارد، در حال حاضر مردم ما در مورد وزنه برداری اطلاعات زیادی دارند. وقتی مردم از من سوال می پرسند تعجب می کنم که این جزئیات را از کجا می دانند. اما متاسفانه رفتن ایوانوف به ضرر ما شد.
*به نظر می رسد می خواهند رشته وزنه برداری را کم کم از مسابقات المپیک حذف کنند...
نه، من بعید می دانم که به دلیل ریشه دار بودن این رشته در المپیک چنین کاری انجام دهد. به خصوص اینکه وزنه برداری مثل دو و میدانی از شعارهای المپیک هم به شمار می رود.
*شاید به این خاطر که می گویند که جذابیتی ندارد و تماشاگر پسند نیست...
زمانی صحبت آن بود که فقط حرکت دو ضرب یا فقط حرکت یک ضرب برگزار شود. آینده را که کسی ندیده، شاید به یکی از پولساز ترین رشته های دنیا تبدیل شود.
*در مورد مدال المپیک 2000 سیدنی صحبت کنیم، به هر حال شما را با آن مدال می شناسند...
مدال شیرینی بود. به جز من و ایوانوف و خدا کسی فکر نمی کرد که آن را به دست بیاورم اما هم من ایمان داشتم و هم ایوانوف. آن زمان که رکورد گیری آخر انجام شد ایوانوف شانس اول برای کسب مدال در تیم را به من داد و می گفت حسین از همه بیشتر شانس دارد.
*اولین مدال کاروان المپیک ایران در سیدنی هم به شما می رفت، تا قبل از آن کسی موفق نشده بود که روی سکو برود...
بله اولین مدال کاروان بود. هنوز هم آن روزنامه خبرورزشی را نگه داشته ام که تیتر زده بود «طلسم شکن المپیک». همه در فرودگاه هم این جمله را به من نشان می دادند.
*رکورد هایتان را به خاطر دارید؟
دیگر آن را بخواهم فراموش کنم که واویلاست! 190 کیلوگرم در حرکت یک ضرب و 235 کیلو گرم حرکت دو ضر که مجموع آن 425 شد.
*در حال حاضر این رکورد چقدر بهبود یافته؟
مسابقات جهانی فرانسه خوب بود اما سطح مسبقات المپیک بسیار پایین بود. یک لحظه احساس کردم که باید دوباره روی تخته بروم! جدا از شوخی وزنه برداران در المپیک خیلی ضعیف کار کردند و شاید نبودن دو وزنه بردار روس و یک وزنه بردار از بلاروس مزید بر علت شد چون در فرانسه فقط این دو رقابت می کردند.
*شما در زمان خودتان از ستاره های تیم ملی وزنه برداری بودید، آن فرصت ها که برای حسین رضازاده بوجود آمد برای شما هم ایجاد شد؟
بیرون از محیط ورزش؟
*هم خارج و هم داخل...
بعضی وقت ها شرایط به این صورت رقم می خورد، نمی شود زیاد درباره آن صحبت کرد. نمی توانم که بگویم چرا بیشتر به تو توجه کردند. شاید خیلی ها از چهره یا مدل حرف زدن من خوششان نمی آید.
*آن سالی که طلا گرفتید چقدر پاداش به شما دادند؟
تبلیغات زیاد کردند اما به دور از واقعیت بود. تنها کاری که توانستم با تمام پاداش ها و جوایزم بکنم خرید یک خانه بود آن هم در زمان ارزانی آن.
*یعنی چقدر پاداش گرفتید؟
فکر نمی کنم کل پاداش هایی که گرفتم بیشتر از 50 میلیون بود. شما بعد از قهرمانی هزینه هایتان را هم بالاتر می رود. در شهر خودم به من زمین دادند که وقتی به آنجا رفتم به من گفتند که اینجا فضای سبز شده و باید جابجا کنید. 12 سال گذشته من هنوز هم صاحب آن زمین نشدم. نمی گویم وضع مالی ام خوب است اما من روی پای خودم ایستاده ام و نان بازویم را خورده ام.
*چرا زمانی که اسم رضازاده می آید با استرس صحبت می کنید؟
به چند دلیل، یکی اینکه نمی خواهم وارد حاشیه شود و دو اینکه خیلی جاها خیلی از مسائل را گفته ام و تاثیری نداشته و بیشتر به سمت خودم کمانه کرده. وقتی با آرامش زندگی می کنم چرا باید درباره چیزی که به خودم ضربه می زند صحبت کنم؟ وقتی گوش شنوایی نیست چرا باید دنبال این جنجال ها باشم. یکی از چیزهایی که در ذهن من ماند بحث نشان شجاعت بود. نشان شجاعت چیزی نیست که تو از کسی بگیری، اگر لیاقتش را داشته باشی به تو می دهند اما یک زمانی لیاقتش را داری و به خاطر یک سری مسائل به تو نمی دهند. به نظر شما در المپیک سیدنی که چهار نفر مدال گرفتند چه کسی از همه بیشتر استحقاق نشان شجاعت را داشت؟ کسی روی تو حساب باز نمی کرد اما بعد از ده روز طلسم شکنی کردی و مدال گرفتی. بحث خودستایی نیست اما هر کسی باشد می گوید که من بیش از همه استحقاق نشان لیاقت را داشتم. نشان شجاعت چه شد؟ آقای رضازاده گرفت، آقای دبیر گرفت و آقای ساعی که برنز گرفته بود. چون دو وزنه بردار مدال گرفته بودند یکی از آنها را بیندازیم تا به سه رشته مختلف نشان شجاعت برسد. این شد دلیل؟ نشان شجاعت بیش از آن که برای من حسرت باشد سوال بزرگی بود. چه کسی کم کار کرده یا دوست نداشته که من به این نشان برسم هنوز هم برای من سوال است. همه را بخشیدم و از کسی گلایه ندارم اما برایم جای سوال دارد. شاید باید تجربه بیشتری داشته باشم تا دلیلش را بفهمم.
*این ها باعث نمی شود که دیگر سمت وزنه برداری نروید؟
چرا اکثر قهرمانان مازندرانی یک مدال ارزشمند می گیرند و بعد از آن محو می شوند. وقتی می بینم یک زمین به من می دهند که فضای سبز می شود، نشان شجاعتی که حق من است به من نمی رسد و یا خیلی جاها زیر سایه این و آن قرار می گیرم دیگر بعد از آن با تمام جان و دل کار نمی کنم. من بعد از طلا المپیک سیدنی در بازی های آسیایی پوسان برنز گرفتم با اینکه می توانستم اول شوم.
*یعنی دیگر فرقی برایتان نداشت؟
نه، بعد از دیگر فرقی نداشت. مثلا من به کانادا رفتم اما به خاطر لج و لجبازی و اتفاقات آن زمان در آنجا وزنه نزدم. چرا باید این طور شود؟ در حالی که من همه جوره عرق ملی ام را به کشورم ثابت کردم و می خواستم در مربیگری هم به این صورت عمل کنم اما تنها چیزی که مدنظر دیگران نبود تلاش های من بود.
*در حال حاضر قصد بازگشت ندارید؟
بازگشت به چی؟
*به ورزش ایران...
من در ورزش هستم اما با آن چیزی که مدنظر شماست تفاوت دارد. فکر نمی کنم شرایط بازگشت من فراهم باشد. من از این فدراسیون هیچ پیشنهاد ندارم اما این ها فقط به خاطر آن تفکراتی که نسبت به من دارند پیشنهاد نمی دهند. مثلا خودشان با ذهنیت قبلی می برند و می دوزند که من با فلانی نمی توانم کار کنم. اما یکی دو تا پیشنهاد خوب خارجی دارم که تصمیم گیری آن را برای سال جدید گذاشته ام.
*شما قبل از المپیک لندن با احسان حدادی هم همفکری داشتید؟
من ارتباط نزدیکی با احسان دارم و در هر زمینه ای که احساس کردم می توانم کمکش کنم کوتاهی نکردم. بعد از هر رویدادی با احسان صحبت می کردم. خود او هم استحقاق آن را داشت و خدا را شکر که یکی از با ارزش ترین مدال های ما را به دست آورد.
*احسان هم از وضعیتش گلایه دارد...
به هر حال توقعاتش دور از انتظار هم نیست. ورزشکاران ما امکانات حرفه ای دیگر ورزشکاران را درکشور های خارجی می بینند و انتظار دارند که برای آنها هم این شرایط فراهم شود.
252 41
نظر شما