زن 30 ساله که از شنیدن جملات دردناک دختر عمویش زجر میکشید در حالی که بیان میکرد هر کلمهای که درباره خیانتهای همسرم بر زبان دخترعمویم جاری میشود گویی تیری آغشته به زهر است که بر قلبم مینشیند، به کارشناس و مشاور اجتماعی کلانتری الهیه مشهد گفت: درست 10 سال قبل بود که اولین نامه عاشقانه «شهروز» را با هیجان خاصی باز کردم او هر روز از کنار پنجره منزلمان که رو به خیابان باز میشد، میگذشت. شهروز به بهانههای مختلفی کنار خودروهای پارک شده یا پشت درختان حاشیه خیابان میایستاد و پنهانی چشم به پنجره میدوخت. من هم که عاشق قیافه جذاب او شده بودم گاهی از کنار پنجره عبور میکردم و نیمنگاهی به او میانداختم تا این که روزی در خانه تنها بودم و او نامهای سراسر از عشق و عاطفه را کنار پنجره قرار داد و رفت. با خواندن آن نامه پر از احساسات قشنگ دل به او بستم و برای ازدواج با شهروز پدر و مادرم را در تنگنا قرار دادم. آن روز نمیدانستم که
این نامههای عاشقانه فراتر از یک اشتباه دوران جوانی است و زندگیام را نابود میکند. چرا که نمیفهمیدم شعلههای عشقی که با نامه زبانه میکشد روزی با وزش یک باد به سوی زنان و دختران دیگر نیز رهسپار خواهد شد و زندگیهای زیادی را به خاکستر تبدیل میکند.
با آن که اکنون 10 سال از آن روزها میگذرد اما من از همان اوایل زندگی مشترک به پیامها و تلفنهای همسرم مشکوک شدم و به خیانتهایش پیبردم با وجود این نمی توانستم ماجرای خیانتهایش را آشکار کنم چرا که از نگاهها و سرزنشهای خانوادهام شرم میکردم. در دلم غوغایی برپا بود و رنج و عذاب سراسر وجودم را میسوزاند چرا که یک زن تنها چیزی را که در زندگی نمیتواند تحمل کند «خیانت» است.
بالاخره بعد از گذشت هفت سال دیگر طاقت نیاوردم و به او گفتم که از همه چیز خبر دارم ولی شهروز با وقاحت مقابلم ایستاد و گفت دوست دارم با زنان دیگر ارتباط داشته باشم با این جمله رشته باریک علاقهام به او نیز بریده شد و در واقع از او طلاق عاطفی گرفتم او حتی از پسر هشت سالهام نیز شرم نمیکند و در حالی به کارهای زشتش ادامه میدهد که این بار برای دخترعمویم مدام ایجاد مزاحمت میکند. عالیه هم که نمیخواهد همسر و بستگانش چیزی از این ماجرا بفهمند برای پیشگیری از یک درگیری خونین موضوع را برای من بازگو کرد. من هم از او خواستم تا از شوهرم شکایت کند شاید به خاطر موقعیت اجتماعیاش دست از این اعمال کثیف بردارد. اما ایکاش ...
2323
نظر شما