زهرا خدایی: عملیات موسوم به شاخه زیتون که از سی ام دی ماه از سوی ارتش ترکیه در شمال سوریه و منطقه عفرین شروع شده، ابعاد تازه ای به خود گرفته است. اخبار دربارۀ جزئیات جنگ ضد و نقیض است اما آنگونه که خبرها نشان می دهد، آنکارا دست برتر را در عفرین دارد. اردوغان می گوید دولت قبلی آمریکا، ترکیه را درباره سوریه فریب داد، اما آنکارا بهدنبال اجرای عدالت است نه گرفتن زمین و تنها از حاکمیتش دفاع می کند. برخی کارشناسان می گویند عملیات شاخه زیتون متعاقب توافقات "آستانه" صورت گرفته و برخی دیگر بر این باورند که اردوغان چوب در لانۀ زنبور کرده است؛ خبرگزاری خبرآنلاین در گفتگو با دکتر محمد مسجدجامعی با نیم نگاهی به تحولات عفرین، سیاست خاورمیانه ای ترکیه طی دو دهه اخیر را مورد بررسی قرار داده است که در ادامه میخوانید:
ارزیابی تان از عملیات عفرین چیست؟ چرا ترکیه به ناگاه این شهر را هدف قرار داد؟
این عملیات حسّاستر و مهمتر از آن است که صرفاً به اراده ترکیه مرتبط باشد، مطمئناً قدرتهای بزرگ با انجام آن موافقتی صریح و یا تلویحی داشتهاند.
کردها در بین قومیتهای موجود در منطقه وسیع ما پیوسته بهترین روابط را با آمریکا، فرانسه، آلمان، کشورهای اسکاندیناوی، استرالیا، انگلستان و به طور کلی اتحادیه اروپا و غرب، و نیز روسیه داشتهاند. چنین عملیاتی نمیتواند بدون موافقت ضمنی آنها صورت پذیرد. اینان سخنی در مخالفت با آن نگفتند و البته سیاست ترکیه را در این میان بیشترین سهم بوده و هست. حال اینکه هدف نهایی چیست، خود بحث دیگری است.
این تصمیم آنکارا در کدام چارچوب قابل ارزیابی است؟
ما با ترکیه جدیدی مواجه هستیم، امّا مهم این است که این کشور پس از گذار از مراحل مختلف تاریخی و تحولات اجتماعی و سیاسی به چنین نقطهای رسیده است، لذا منطق رفتاری عاقلانه و قابل محاسبهای دارد و مانند برخی از همسایگان دیگر ما نیست که سیاستشان براساس تصمیمهای لحظهای شخصی و عموماً از سر «لجاجت» و خصومتهایی است که ریشه در روانشناسی بدویانه دارد. هم دوستیشان بدویانه است و هم دشمنی. - نمونه خوب آن داستان قطر است-
مشکل مهم تمایل فراوان آنها جهت استفاده از هر فرصتی است که بتواند منفعتی جلب کند، اعم از اقتصادی و سیاسی و بینالمللی و حتی میتوان گفت به گونهای فرصتطلبانه عمل میکنند. گویی پایبندی چندانی ندارند و متناسب با شرائط تغییر جهت و سیاست میدهند و البته ظرفیتهای خوب آنان، به ویژه در بخش تجاری و اقتصادی، چنین اجازهای را میدهد.
علیرغم این همه آنها جدّیترین همسایه ما هستند و لذا میتوان رابطه دوجانبه را مدیریت کرد. اصل پذیرفتن این نکته است که ترکیه امروز به کلی متفاوت است با ترکیه دهههای قبل و اینکه روشن شود به چه دلائلی به چنین نقاطی رسیدهاند و چگونه آینده و سیاست آینده خود را ترسیم میکنند. به ما و دیگران چگونه مینگرند و چگونه میتوان از جریانهای تنشزا که به زیان هر دو طرف است، فاصله گرفت و یکدیگر را تحمل کرد و به همکاری مطلوب دست یافت. بررسی هر یک از این نکات بحث مستقلی میطلبد.
آیا می توان گفت شخص اردوغان، ترکیه را به این مرحله رساند؟
جمهوری ترکیه دارای سه مرحله متفاوت تاریخی است. مرحله نخست آن از ابتدای جمهوریت آغاز میشود تا ابتدای دهه هشتاد. مرحله دوم آن از اوائل دهه هشتاد آغاز میشود تا انقلابهای عربی و مرحله سوم آن از بهار عربی شروع میشود و تاکنون ادامه دارد و تا سالها ادامه خواهد داشت. در اینجا منظور از «ترکیه جدید» همین سومین مرحله است. ترکیه جدید اگرچه در تداوم دو مرحله قبلی است، اما با آن دو عمیقاً متفاوت است. همچنانکه عربستانِ بعد از قدرتیابی سلمان و اماراتِ سالهای اخیر، متفاوت است با عربستان و امارات قبل از انقلابهای عربی. سیاست کنونی ترکیه میباید با توجه بدین نکته دریافت شود.
«نوعثمانیگری» ایده و سیاستی است که خواهان احیاء شکوه و عظمت و نفوذ امپراطوری عثمانی در دوران قدرت آن است. آمیختهای است از اسلامیت حنفی در چارچوب تاریخ و فرهنگ عثمانی و نیز قومیت ترکی که هدفش ارتقاء موقعیت ترکیه در تمامی ابعاد است.
واقعیت این است که این ایده از درون جامعه ترکیه سربرآورد و نتیجه تحولات اقتصادی و اجتماعی مختلفی است که پس از دهه هشتاد رخ داده است که بدان خواهیم پرداخت. اگرچه عناصر اسلامی «نوعثمانیگری» فراوان است، امّا در مجموع اسلامگرایی ترکیه ناشی از تحولات فکری و ایدئولوژیکی در مفهوم خاورمیانهای آن نیست، آن چنان که در سایر کشورهای منطقه شاهد آن بودهایم.
ترکیه مرحله سوم عمیقاً متأثر است از تجربه دهه هشتاد به بعد. در نیمه دوم دهه هفتاد و خصوصاً سالهای آخر آن، ترکیه دچار ناآرامیهای ناشی از برخورد بین گروههای چپگرا و راستگرا بود که بعضاً به گونهای مسلحانه درگیر میشدند. کودتای نظامی کنعان اورن در 1980 به این وضع خاتمه داد و مدتی بعد تورگوت اوزال به نخستوزیری منصوب شود.
اوزال شخصیت کلیدی دهههای هشتاد و نود است. اقتصاددانی شجاع و متهوّر که ویژگیها و خصوصیات کشور و مردمش را به خوبی میشناخت. طرفدار اقتصاد آزاد و رقابتی و صادارت محور بود و بدان لحاظ که به خوبی میتوانست با توده مردم صحبت کند و آنها را قانع سازد، ترکیه دوران سخت گذار به اقتصاد آزاد را با کمترین ضایعات طی کرد، حال آنکه بعضاً تورمی پنجاه درصدی وجود داشت. ضمناً او تاحدودی گرایشهای اسلامی داشت و این عامل مهمی بود برای محبوبیت و موفقیت وی. او نخستین نخستوزیری بود که به حج رفت که بازتاب وسیعی در بین توده مردم داشت.
مردم چه میزان در سیر تحولات نقش داشتند؟
سهم مردم ترکیه در تحولات اقتصادی یاد شده فراوان بود. آنان عموماً مردمی هستند نظمپذیر و مدیریتپذیر، خوشبین و امیدوار، سالم، نیرومند و زحمتکش، غیرتمند و بلکه متعصب نسبت به هویت قومی خویش. به دلیل حس اطاعت و سازمانپذیری از این غیرتمندی و اتحاد ناشی از آن، به خوبی میتوان جهت تحقق اهداف توسعهای سود جست. در طی دهههای اخیر عموم پروژههای صنعتی و عمرانی و خدماتی در زمانی کوتاهتر از آنچه مقرّر بود، سرانجام یافته است.
آنچه روند توسعهای دهه هشتاد را تسهیل میکرد، جنگ تحمیلی بود. ترکیه هم با ایران و هم با عراق هممرز بود و با هر دو طرف رابطه وسیع اقتصادی و تجاری داشت. آمادگی مجموع جامعه جهت بهرهبرداری از شرائط جدید و خطمشی اقتصادی اوزال، موجب تحرک وسیع و عمیق بخشهای مختلف صنعتی و بازرگانی و خدماتی کشور شد. به واقع همگان از فرصت پیش آمده بهره بردند. در طی این دهه زیر ساختهای لازم، چه خصوصی و چه دولتی و عمدتاً خصوصی، شکل گرفت و مهمتر آنکه افراد درگیر با این تحولات فرا گرفتند چگونه عمل کنند. آنان عملاً با منطق تجارت خارجی و چگونگی ارائه خدمات مختلف مهندسی و آموزشی آشنا شدند.
در اوائل دهه نود بلوک شرق سقوط کرد. شرکتها و موسسات نوبنیاد ترک که تجربه دهه هشتاد را از سر گذرانیده بودند، به ناگهان به مجموع این بلوک، از شرق اروپا گرفته تا کشورهای تازه استقلال یافته و خود روسیه، هجوم بردند. صرفنظر از آمادگیهای کسب شده در طول دهه هشتاد، همکاری و همیاری و بلکه اتحاد آنان در بیرون مرز، موفقیتهای فراوانی برای آنان به ارمغان آورد. بدون شک در این میان خلأ ناشی از سقوط رژیمهای کمونیستی و نیازهای فراوان این کشورها جهت رشد و سازندگی، عامل بسیار موثری بود و البته ترکها از چنین زمینههای مناسبی به حداکثر سود جستند. در اواسط دهه نود ترکیه به لحاظ اقتصادی و صنعتی و ارائه خدمات در شرائط کاملاً جدیدی قرار گرفته بود. برای نمونه مدارس فتح ا... گولن که چون قارچ در این کشورها، وحتی در کشورهای دیگر، روئیده بود، به واقع تجربه موفقی بود.
در اواخر دهه نود، همتای من در آن مقطع، مدیر کل فرهنگی وزارت خارجه ترکیه، به ایران آمد. در ضیافت شامی که پس از پایان مذاکرات برگزار شد او گفت تا ده پانزده سال پیشتر با استعدادترین و شایستهترین جوانان ما جذب وزارت خارجه و یا ارتش میشدند، امّا در حال حاضر آنان جذب شرکتهای خصوصی میشوند چرا که هم درآمد بیشتری دارند و هم از امکاناتی چون مأموریتهای خارجی، بیشتر استفاده میبرند.
در طی این دو دهه بخش متدیّن ترکیه رشد سریعتری داشت. تا قبل از دهه هشتاد عملاً این بخش در حاشیه تحولات از جمله تحولات اقتصادی قرار داشت، امّا از ابتدای نخستوزیری اوزال اینان به گونهای فزاینده به صحنه آمدند و بدون آنکه علائمی از نارضایتی و یا سهمخواهی بیشتر نشان دهند که منجر به سرکوبشان شود، همگام با تحولات به پیش رفتند.
فراز و فرود اسلامگرایان در این روند رو به جلو چه تأثیری داشت؟
در اواسط دهه نود دولت اسلامگرای «نجمالدین اربکان» برای مدت کوتاهی قدرت را بدست گرفت و با کودتای ارتش برکنار شد، امّا این جریان رشد مداوم و تصاعدی افراد و شرکتها و موسسات با گرایش دینی را کند نکرد. اینان هر روز ثروتمندتر و پرنفوذتر میشدند.
صرفنظر از سه مقطع تاریخی یاد شده، ترکیه در مجموع تحت تأثیر نیرومند سه عامل دیگر بود که در نوسازی آن نقش بزرگی داشت که عبارتند از 1- الحاق به ناتو، 2- رقابت و بلکه خصومت با یونان، 3- تمایل به پیوستن به اروپا و اتحادیه اروپا.
دومین ارتش پرشمار ناتو از آن ترکیه است و این کشور در عملیات و مانورهای مختلف ناتو شرکت داشت. در جریان جنگ کره در سالهای 53-1951 تعداد زیادی از سربازان ترکیه کشته شدند. مضافاً که در طول تاریخ ترکیه و عثمانی، عملاً ارتش مهمترین رکن جامعه بوده است و طبیعتاً آشنایی آنان با دنیا و تکنولوژی جدید تأثیرگذارتر از بخشهای دیگر جامعه است.
نکته دوم مشکل دائمی این کشور با یونان بود، اگرچه در سالهای اخیر عملاً چنین مشکلی وجود ندارد. رقابت با یونان هم به نوعی انسجام اجتماعی کمک میکرد و هم موجب تقویت جایگاه ارتش میشد و هم به گونه غیرمستقیم جامعهای را به نوسازی تشویق مینمود. یونان کشوری اروپایی بود و اصولاً فرهنگ و تمدن غربی خود را ادامه دهنده و بلکه مرهون فرهنگ و تمدن یونانی میدانست و یونان و خاصه در قرون و دهههای گذشته، اهمیتی به مراتب بیش از یک کشور داشت.
آیا آنکارا باید با پیوستن به اتحادیه اروپا خداحافظی کند؟
تمایل این کشور به عضویت در اتحادیه اروپا ناشی از ارادهای ملی است. تمامی طبقات از چپگرایان و پانترکیستهای افراطی تا گروههای راستگرا و مذهبی و تا توده مردم همگان چنین درخواستی داشتند. ثانیاً اتحادیه برای پذیرش این درخواست، خواستههایی داشت که میبایست برآورده شود. در این میان عمدهترین و موثرترین خواستهها، حقوقی و تا حدودی اقتصادی و اجتماعی بود و اینکه میباید تعدیلهایی در قوانین انجام شود و ترکیه عملاً به تمامی آنها تن در داد. این جریان به بازتر شدن جامعه ترکیه کمک کرد که نتیجه آن رشد بیشتر نیروهای مذهبی و نیز گروههای به حاشیه رانده شده همچون علویان و کردها بود. همچنانکه به بخش اقتصادی تحرک بیشتری بخشید و بالاخره جایگاه ارتش را فروکاست و کشور را به سوی دموکراسی حزبی و پارلمانی به پیش برد و رسانهها قدرت و نفوذ بیشتری یافتند.
ارتش پس از جمهوریت پیوسته خود را حافظ میراث آتاتورک میدانست و هرزمان احساس میکرد انحرافی ایجاد شده، مستقیماً دخالت و حتی کودتا میکرد. موقعیت تاریخی ارتش که به او محبوبیّت و بلکه نوعی تقدس، میّبخشید و حس اطاعت ترکها مانع از آن بود که در قبال او مقاومت کنند، لذا کاهش این موقعیت صرفاً با عاملی خارجی ممکن بود و نه با صرف تحولات داخلی و این شانس بزرگی بود برای دمکراسی این کشور.
نتیجه نهایی تمایل به الحاق و درخواستهای اروپائیان، ترکیهای شد که در بسیاری از موارد به استانداردهای جامعه اروپا نائل آید، بدون آنکه به عضویت آن درآید. به ویژه در زمینههای اقتصادی و تجاری و زیربنایی و خدماتی هماکنون ترکیه از برخی از اعضاء اتحادیه پیشتر است.
بدین گونه ترکیه وارد سال 2000 میشود. اولویت توسعه اقتصادی است و پرداختن به صنعت توریسم و میانجی بین شرق و غرب و اسلام و غرب بودن. آنها میکوشند به مرکزیّتی برای کنفرانسها و گردهمآییها و مشاورههای بینالمللی تبدیل شوند و مقدمات آن را فراهم میآورند.
حادثه 2001 فرصت جدیدی را در اختیار قرار میدهد. پس از این حادثه بیشترین حمله متوجه اعراب و سپس مسلمانان است و کمترینش نسبت به ترکیه. ترکیه از نظر استراتژیستها و حتی اسلامشناسان غربی در جهان مسلمان یک استثناء بوده است و از اواخر دهه هفتاد به بعد سمبل «اسلام معتدل» است. از ریچارد نیکسون گرفته تا برنارد لوئیس و ریچارد فولرچنین دیدگاهی دارند و لذا پیوسته به رابطه داشتن با آن و واسطه بودنش جهت گفتگوی با دنیای مسلمان تأکید کردهاند.
سپتامبر 2001 موجب تقویت این نظریه شد و ترکیه در سیاست بینالمللی و منطقهای جایگاه ویژهای یافت و البته شرائط و ظرفیتهای درونی ترکیه اجازه میداد که رهبرانش از چنین موقعیتی به حداکثر استفاده کنند. چرخش به سوی نوعثمانیگری عملاً در چنین اوضاع و احوالی رخ میدهد.
نوعثمانیگری جدید را چگونه تبیین می کنید؟
اصولاً طبقات مذهبی در ترکیه تعلّق خاطر عمیقی نسبت به عثمانیها داشتهاند، امّا به صحنه آمدن «نوعثمانیگری» به مثابه یک سیاست و راهبرد، پدیده جدیدی است. اصولاً در قلمرو اهل سنت هنگامی که حکومتها احساس قدرت میکنند تمایلشان برای رجوع به گذشته و بلکه بازسازی آن بیشتر میشود. چنین جریانی در شیعه وجود ندارد، چرا که اصولاً نگاهی انتقادی نسبت به تاریخ دارند، اعم از آنکه تاریخ صدر اسلام باشد و یا حتی تاریخی که مربوط به قدرتها و حکومتهای شیعی است.
در ترکیه اواخر دهه نود عملاً چنین جریانی اتفاق افتاد. احتمالاً کتاب «عمق استراتژیک» داوود اوغلو نمونه خوبی برای دریافت چنین نقطه عطفی باشد. این بدین معنی است که هر نوع گرایش اسلامی عملاً بستر خود را در «نوعثمانیگری» مییافت و به تقویت آن منجر میشد. بدون شک آثار مکتوب نویسندگان مسلمان، اعم از ایرانی و عرب و دیگران، در عمق یافتن اسلامیت ترکیه نقشی موثر داشته است، امّا این همه در نهایت به تقویت ایدئولوژی نوعثمانی منجر شد.
حزب عدالت و توسعه در بهار 2002 در انتخابات پیروز میشود. این پیروزی نتیجه آن سلسله تحولاتی است که توضیحش گذشت و بدون آن تحولات، این پیروزی ممکن نبود. رهبر حزب، آقای اردوغان است که در نوجوانی در مدارس دینی «امام خطیب» تحصیل کرده و فردی عملگرا و واقعبین است و تجربه سرنگونی اربکان توسط ارتش را شاهد بوده و خود به زندان رفته است. اولویت او توسعه کشور در تمامی ابعاد است و البته با لحنی ملایم و غیر تحریکآمیز صحبت میکند. چه در مقابل رقبای داخلیاش و چه در سیاست خارجیاش.
در پرتو حضور او رشد کمی و کیفی بخشهای مذهبی سریعتر و عمیقتر میشود و در عین حال در مقابل رفتارهای ارتش و هوادارانش، خویشتنداری میکنند. نتیجه طبیعی این رشد، رشد کمی و کیفی تئوری «نوعثمانیگری» است. این احساس که آنان میباید در تمامی زمینهها به قدرت اول جهان مسلمان تبدیل شوند، هر روز قویتر میشود. اگرچه تصور آنان از عثمانیها بسیار متفاوت است با واقعیت آنها و بیشتر به نوعی خیالپردازی و قهرماندوستی و قهرمانپروری شباهت دارد تا واقعیت. بر اساس آن تصوّر و بازبینی تاریخ و تولید ادبیات و فیلم و سریال آغاز میشود و روزبهروز طرفداران بیشتری مییابد.
تحولات شش ساله اخیر جهان عرب چه تأثیری بر این نوعثمانی گری که بدان اشاره کردید، داشت؟
در آخرین روزهای سال 2010 بن علی سقوط میکند و مدتی بعد مبارک و اوضاع در سوریه و لیبی و بحرین و یمن بحرانی میشود. مهمترین کشور در این میان سوریه است، هم به دلیل هممرزی و هم به دلائل تاریخی. اصل «تنش صفر با همسایگان» که مدتها تعیین کننده سیاست خارجی بود به تدریج به کنار میرود و ترکیه عملاً به بحران سوریه ورودی فعال مییابد، حال آنکه مدتی قبل از این دوران رابطهای صمیمانه و خانوادگی بین اردوغان و اسد وجود داشت و قراردادها فراوانی که عمدتاً به نفع ترکیه بود، امضاء کرده بود.
ورود به بحران سوریه عملاً در چارچوب سیاست «نوعثمانیگری» صورت میگیرد. هدف جدید نه همچون گذشته فاصله گرفتن از تنشهای سیاسی و منطقهای و بینالمللی جهت بهرهبرداری حداکثری اقتصادی و سیاسی است، بلکه درگیر شدن با حوادث به مثابه یک طرف معامله است. میخواهد در کنار قدرتهای بزرگ، و احیاناً کوچک اما مؤثّر منطقهای و فرامنطقهای حضور داشته باشد. چه آمریکا باشد و چه روسیه و فرانسه و انگلیس و اتحادیه اروپا و یا عربستان و قطر. این سیاست طرفداران داخلی فراوانی مییابد و برخی از اقدامات جهت کسب محبوبیت داخلی و از میدان بدر کردن رقبای حزبی است.
مضافاً که دلائل دیگری وجود داشت. ترکیه به بخشی از قلمرو سوریه، و نیز عراق، چشمداشتی تاریخی دارد. گویی آنان قرارداد «لوزان» در 1923 را که مرزهای ترکیه و همسایگانش را تعیین میکرد، قبول ندارند و هنوز هم مناطق مورد نظر خود در این دو کشور را با نامهای قدیم عثمانیاش مینامند. از این گذشته اصلیترین نیروی مبارز در سوریه اخوانالمسلمین بودند که هم اردوغان و هم آنان مایل بودند به یکدیگر نزدیک شوند. در ابتدای انقلابهای عربی این دو خود را مکمل دیگری میدانست و با توجه به چشمانداز مثبتی که نسبت به آینده اخوان وجود داشت، اردوغان میکوشید به آنها نزدیک شود. همچنانکه آنها هم میکوشیدند و از ظرفیتهای وی استفاده کنند که داستان مفصلّی دارد.
اصلاح قانون اساسی نیز در همین چارچوب صورت گرفت؟
نقطه اوج «نوعثمانیگری» به رفراندوم 2017 راجع میشد. نکته مهم در این جریان تبدیل نظام پارلمانی به نظام ریاستی بود و البته ریاستی که اختیارات فراوانی داشت. علیرغم فراز و نشیبها، رفراندوم با اکثریتی ضعیف رأی آورد، امّا این یک رفراندوم معمولی نبود، خود اردوغان پس از انجام آن گفت: «با اصلاح قانون اساسی گام مهمی به سوی یک سیستم سیاسی که در 200 سال گذشته محل بحث بوده، برداشته شده است. این یک اتفاق معمولی نیست، بلکه روز تصمیمگیری برای تغییری بسیار مهم در سیستم اداره کشور بود.تغییر از نظام پارلمانی به سیستم ریاستی.»این بدین معنی است که اندیشه «نوعثمانیگری» ابزارهای لازم جهت تحقق خویش را بدست آورد.
این انتخابات جامعه ترکیه را تا حدّی قطبی کرد، یک قطب اکثریت اهل سنت بودند که رویکرد «نوعثمانیگری» را میپسندیدند و قطب دیگر، دیگرانی که چنین نبودند. از ترکهای وفادار به میراث آتاتورک گرفته تا علویان و کردها. آنچه موجب تقویت هر چه بیشتر موافقان رفراندام شد، کودتای نافرجام طرفداران گولن بود.
هم اکنون با ترکیه جدیدی مواجه هستیم. چنانکه گفتیم در برخی از کشورهای منطقه هم چنین جریانی را شاهد هستیم. تفاوت در این است که ترکیه کنونی دارای ظرفیتهای لازم برای اتخاذ سیاست جدید هست. پشتوانه سیاست خارجی او پترودلار و یا مجاملات و تعارفات سنتی و دینی نیست.- همچون مجاملاتی که در مورد عربستان به کار میگیرند- پس از آنکه قطر از آنها درخواستهای کمک نظامی کرد، بلافاصله لبیک گفتند و در سه ماه نخستین محاصره اقتصادی قطر، صادرات خود را در مقایسه با سال قبل از آن، پنجاه درصد افزایش دادند و هماکنون بخش مهمی از امور زیربنایی و توسعهای این کشور را به دست گرفتهاند. روندی که ادامه و افزایش خواهد یافت.
سفر اخیر اردوغان به سودان نیز در همین راستا بود؟
سفر اخیر اردوغان به سودان به مراتب بیش از سفری برای همکاریهای سیاسی و اقتصادی بود. بخش مهمی از آن به همکاریهای نظامی و امنیتی مربوط میشد، علیرغم آنکه با انتقادهای شدید مصر مواجه شد. به احتمال فراوان مصر در بیان انتقادهایش نگرانی سعودیها را هم نمایندگی میکرد. آنها به دنبال نقشی به مراتب بیش از سایر کشورهای منطقه، در این منطقه هستند و ظرفیتهای داخلی آنان اجازه ایفای چنین نقشی را میدهد.
5252
نظر شما