اگر قرار بر شفاف سازی مسائل مملکت باشد که حتمأ هست؛ چه بهتر که از اطلاع رسانی و آگاه کردن مردم در باره ی کلمات پر کار برد مانند "سیاست" و امثال آن شروع شود تا بدانیم دریافتمان از این نوع واژه ها؛ کی درست است و کی نادرست؟!
این واژه ی" سیاست "از قدیم الایام برای خودش ابهامات و کاربردهای فراوانی یافته است تا آنجا که از معنی "عدالت" تا معنی "تنبیه و کتک زدن مردم برای اطاعت از حاکمیت" را در بر دارد. گاهی از ملزومات است تا آنجا که در کتابی مثل "اخلاق ناصری" از درجات کمال انسانی به حساب می آید و برای رسیدن به این کمال همانا "سیاست نفس" و "سیاست منزل" و "سیاست مدن " لازم و ضروری است و گاهی در ضرب المثل کارش به جایی می رسد که می گویند " سیاست پدر و مادر ندارد" و برداشت از معنی آن ،همان "مکر و حیله و تزویر" است که از ویژگیها و صفات رذیله است وهیچ مومنی گرد آن نمی گردد.
گاهی فقط به علم حکومت داری و منافع مردم و عدالت حاکمان اطلاق می شود و در کتابی همچون "سیاست نامه " اثر "خواجه نظام الملک توسی" به توصیه و پرورش آن پرداخته می شود و گاه چنان درجه ی پستی به خود می گیرد که صاحب آن را "سیّاس" و نمودارش را "عمرو عاص" می دانند .
سیاست از آنجا که از ضروریات حکومتی است با اضافه کردن پسوندهایی کلمات جدید از آن ساخته می شود و بر ابهامات پیشین می افزاید .مثل: سیاست ورز ، سیاست باز ، سیاست زده و...
غرض از این مقدمه آن است که بالاخره سیاست خوب است یا بد؟مردم سیاسی باشند یا نباشند؟سیاست وارد محیط آموزشی بشود یا نشود؟ مرز و مقدارش را کجای قانون و تفسیر قانونی مشخص کرده است ؟به عنوان مثال آیا:
دانشگاه سیاسی باشد یا نباشد؟اگر قرار است باشد .پس اجازه داده شود در همان معنی شناخت "علم حکومت داری" آگاهی کسب شود و دانشجو توان ابراز عقیده و سلیقه داشته باشد و اگر قرار نیست سیاسی باشد یک بار برای همیشه هر چه گروه و انجمن و دارو دسته است از دانشگاه جمع شود و بشود کلاس سیزده و چهارده و ....
اگر سیاست خوب است پس از وجود حزب و انجمن صنفی و ابراز عقیده ی مخالف ، استقبال شود و مانعی برای تشکیل آن پیش نیاید و اگر بد است لا اقل در اصل قانون که وجود این موارد پیش بینی شده است ،تجدید نظر صورت گرفته این اصول و موارد مشابهه آن از معطلی بیرون بیاید و حذف شود.
سیاست یا همان "علم حکومت "هیچگاه در یک راه و در یک جهت حرکت نکرده و بر اساس ضرورت و برای حفظ منافع دارای چرخش و تغییر مسیر بوده که نمونه های جهانی و محلی آن فراوان است.اگر معنی سیاست خوب چنین مد نظر است که هر گاه کسی با افکار و سلایقمان همراه است از او استقبال کنیم و چون مخالفمان شد او را برانیم که اینگونه سیاستمداری نه ماندگار است و نه تا کنون پاسخ داده است ولی اگر سیاست را همان اجرای عدالت بدانیم و ابراز عقیده ی مخالف را برتابیم عین صواب و موافق با روش بزرگان دین و حاکمان عدل است .
خلاصه ی کلام معنی درستش را در کجا بیابیم تا تکلیف کار را در یابیم و "دچار یک بام و دو هوا "نشویم؟
نظر شما