مذاكرات غيرمستقيم ايران و آمریکا

مهمترین مایه آشنای آثار فیلمساز مورد نظر ما حس غربت و تنهایی انسان معاصر در خانه و وطنش است.

نزهت بادی: فیلم هفته گذشته «آنی هال» یکی از بهترین فیلم‌های وودی آلن بود که هنوز بعد از سال‌ها تازگی‌اش را حفظ کرده است. آدم فیلم‌های اخیر آلن را که می‌بیند دلش می‌سوزد که دیگر خودش بازی نمی‌کند. به نظرم آدم‌های بامزه هر چه پیرتر می‌شوند دوست‌داشتنی‌تر به نظر می‌رسند.

این هفته سراغ یک فیلم جاده‌ای با فضایی عاشقانه رفتم که هنوز فیلم محبوب خیلی‌هاست. فیلمی که با یک گروه کوچک و بودجه‌ای اندک ساخته شده و فیلمسازش جریان ساخت آن را شبیه عملیات‌های چریکی می‌داند.

اساسا آثار این فیلمساز آلمانی نشان داده که با قصه‌های کوچکتر و ساده‌تر به عمق و شاعرانگی بیشتری دست می‌یابد. بهترین نمونه‌اش همین فیلم مورد نظرمان است که با وجود همه فیلم‌های جاه‌طلبانه بعد از آن هنوز بهترین اثر او به حساب می‌آید.

با وجودی که او به سینمای اروپا تعلق دارد، اما همواره نوعی کشش همراه با دلزدگی نسبت به آمریکا در فیلم‌هایش دیده می‌شود، درواقع نوعی تعامل و تقابل ناگزیر میان آمریکا و اروپا را می‌توان در آثارش یافت که در همین فیلم هم می‌توان نشانه‌های آن را دید مخصوصا در عنوان فیلم.

مهمترین مایه آشنای آثارش حس غربت و تنهایی انسان معاصر در خانه و وطنش است. غالبا با شخصیتی روبرو هستیم که دنبال جایی برای ریشه دوانیدن و ماندن می‌گردد اما وقتی آن را می‌یابد نمی‌تواند در آنجا آرامش بیابد و مجبور می‌شود از خانواده‌اش دل بکند و از شهرش بیرون بزند و سفری مکاشفه‌آمیز را آغاز کند.

انگار این علاقه به حضور در فضای باز از نوعی میل فروخورده به رهایی برمی‌آید که همه شخصیت‌های فیلم‌هایش را به پرسه‌گردی و بی‌خانمانی وامی‌دارد. به همین دلیل چشم‌اندازهایی که از شهر و طبیعت نشان می‌دهد به اندازه خود شخصیت‌ها اهمیت دارد.

فکر می‌کنید کدام صحنه از فیلمش را انتخاب کردم؟ بعید می‌دانم در این زمینه سلیقه‌مان یکی نباشد. پس برویم در همان پارکینگ خالی که هری دین استنتن در کنار وانتش ایستاده و رو به بالا به اتاقی در هتلی می‌نگرد که در آن مادری پس از سال‌ها پسر کوچکش را در آغوش می‌گیرد و پسربچه موهای خیس او را نوازش می‌کند و بعد استنتن سوار ماشینش می‌شود و رو به جاده می‌رود.

حتما شما هم وقتی به این صحنه شاعرانه در پایان فیلم رسیدید بارها از خود پرسیدید که چرا مرد آنها را ترک کرد. من هم نمی‌دانم ولی فکر می‌کنم شاید برای اینکه بعد از دیدار دوباره زن متوجه شد هنوز دچار همان عشق دیوانه‌واری است که سال‌ها پیش او را به خشونت و خودویرانی کشانده بود.

همه ما می‌دانیم چنین عشقی محتوم به شکست است، پس مرد چاره‌ای ندارد جز اینکه تا می‌تواند از خانواده‌اش دور شود تا مبادا علاقه مالیخولیایی‌اش به آنها آسیبی برساند. حالا دیگر می‌تواند تا آخر عمرش در جاده‌ها براند و در لذت و غم لحظه پیوند دو عزیزش که بدون حضور اوست پرسه بزند.

نمی‌دانم تا به حال دقت کرده‌اید که همه فیلم‌های خوب موسیقی‌های فوق‌العاده‌ای دارند. در این فیلم هم تک‌نوازی گیتارش تاثیر عجیبی دارد. کلا این گیتار ساز معرکه‌ای است و خیلی خوب روی تصاویر شاعرانه‌ای که خشونت و اندوه را با هم می‌آمیزد، می‌نشیند.

نام فیلم را حدس زدید؟ به نظرتان چه جور فیلمی است؟

54

کد خبر 123539

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • افتاب ابدی .......... IR ۱۵:۳۰ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۵
    0 0
    Paris, Texas
  • کیانوش IR ۱۵:۳۳ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۵
    0 0
    "پاریس تگزاس" ویم وندرس
  • بدون نام IR ۱۶:۱۶ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۵
    0 0
    چرا چند هفته است اينقدر زود مطلب را از صفحه اصلي برمي داريد؟
  • بدون نام IR ۱۶:۱۷ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۵
    0 0
    پاريس تگزاس فيلم خوبيه
  • ماني IR ۱۲:۵۴ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۶
    0 0
    انگار هر وقت دوست داريد كامنتها را مي گذاريد، بالاخره ما نظر بدهيم يا نه؟؟؟؟؟

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین