هدف، تاثیر حداکثر روی مخاطب (نه با بزرگنمایی و دروغگویی) بلکه با روشهای نیکو بود تا مطلبی را که میخواند و میشنود، به درستی دریابد و در آن انسجام و راستی ببیند. برای این منظور، راهکار ارسطو بر سه روش استوار بود:
اتوس و پاتوس و لوگوس
آن تصمیمی مردمی و درست بود و هست که اخلاق (عرف مورد قبول جامعه) را زیر پا نگذارد (اتوس)
ذهنیت عاطفی مردم را در نظر بگیرد (پاتوس)
بازی با عواطف و احساسات مردم ویژه جباران و رمالان بود!
و بتوان با استدلال (و نه سفسطه) از آن تصمیم دفاع نمود.(لوگوس)
اتوس با اخلاق، پاتوس با عواطف، و لوگوس با منطق و شعور کار دارد.
این خشم است که فرد را به هر قیمتی، ضد همه و علیه خویش، به دانستن وامیدارد و همزمان باعث میشود کلامِ تقریبا عریان حقیقتی که به او عرضه شده را درک نکند، حقیقتی که جویای آن است. پاتوس دانش یعنی خواستِ شیداگونه و بی رحم دانستنِ آنچه ندانستنش بهتر است، جنونی که مانع فهم و درک است، امتناع از شناسایی حقیقت به شکلی که خود را عرضه میکند، فاجعه ی دانستن تحمل ناپذیر، دانستنی که فرد را وامیدارد تا از جهان رویت پذیری پا پس نهد.
4242
نظر شما