خالق «قیصر» و «گوزنها» در کنار مردی که «هالو» و «گاو» و «اجارهنشینها»یش سینمایمان را هویتی فرهنگی بخشیده، انگار در این تولد، بعد ۵۰ سال کنار هم ایستاده بودند تا همین واقعیت گذشتهشان را برای مان فریاد کنند.
فریاد کنند: ای شماها که روی صندلی لم دادید و به فیلمهایمان میخندید...این ماییم ...ما ... هویت سینمایتان.
اینکه داریوش مهرجویی بعد از دو سه سال تنگ عزلتش در کرج را ترک کرده و در محفلی سینمایی حاضر شده، اینکه بیش از یک ساعت به انتظار رفیق قدیمی مینشیند تا میزبان با تاخیر به مراسمش برسد، بیشک چیزی ورای یک تبریک ساده تولد ۷۸ سالگی است.
او همه مشقت این آمدن و انتظار را به جان کشیده تا یادمان بیاورد سر پیری ممکن است فیلم بد بسازد اما همانی است که فخر سینمایمان بوده.
که از همه شوخیها و اهانتهایمان بر سر عباراتی چون صنعتی و سنتی، همه پوزخندها برای «چه خوبه که برگشتی» و «اشباح » و باقی فیلموارههای اخیرش دلخور است.
که بگوید سینمای امروزمان،به یمن حضور اوست، به پاس بودن کیمیایی و سر سلامتی ناصرتقوایی. به جسارتی که این چند نفر داشتند تا سینمایمان غرق در دنیای فیلم فارسیها نشود.
تمام آن سه دقیقه که او در مراسم تولد کیمیایی سخن گفت، خاطره بود، عاری از منمها، با خود میبردت به همان سالها ، همان فضای بسته و همان جوانان زیر سی سالی که میخواستند دنیا را به نام خود بنویسند.
چقدر فرق داشت حرفهای مهرجویی در وصف رفاقت ۵۰ ساله با مسعود کیمیایی با مدیحهسرایی با بعضی از دیگر سخنرانان در تملق استاد.
مهرجویی نیامده بود تا در ترسیم خود و کیمیایی از نبودههایشان بگوید.
او آمده بود حدیث نفس بگوید و چه زیبا روایت کرد آنچه را باید میگفت: «من و مسعود و ناصر تقوایی بودیم که موج نو را در سینمای ایران راه انداختیم، یادم میآید که جلساتی داشتیم در آپارتمان من که قیام کرده بودیم علیه جریان فیلمسازی ایران. فیلمسازان جوانی که فیلمهایشان یا سانسور میشد یا توقیف میشد هی. خلاصه ما دست دردست هم دادیم و یک طغیان اساسی کردیم علیه سیستم شاهنشاه...رفتیم کیهان، مانیفست خواندیم و ترتیب سینمای آبگوشتی و وزارت فرهنگ و همه را با هم دادیم. ۶ یا ۷ تا بچه ۲۴ و ۲۵ ساله بودیم ، دقیقا هم نمیدانستیم چی کار داریم میکنیم اما انگیزه مقاومت مقابل رژیمی استبدادی را داشتیم.»
حرفها کاملا گویاست و ارجاع به هر کدام از ساختههای همین جوانهای آن موقع از «قیصر» و «گوزنها» تا «گاو» و «دایی جان ناپلئون» حتی «فریاد زیرآب» ، جای هیچ اما و اگری نمیگذارد.
این واژهها که چطور نسلی بر آمده از کوچه پس کوچههای پایین شهر، اینچنین با دوربین به جای تیزی، توانسته بودند خیزش اجتماعی ایجاد کنند و حکومتی را به چالشی بزرگ بکشانند، تمام آنچه بود که مهرجویی داشت پیش چشم مان میآورد.
مایی که دیگر آنها را تمامشدگانی میپنداریم که جایشان ته ویترین خاطرههاست.
فیلم که میسازند، راستش خروجی کارشان چارهای غیر از همین نگاه برایمان نمیگذارد اما فراموش مان میشود میتوانیم نقد داشته باشیم و نپسندیمشان اما میتوانیم حرمت نگه داریم، پوزخندمان را نصیبشان نکنیم که این سینمایمان همیشه و تا ابد مدیونشان است.»
آنها میخواهند قبل از سردیس شدن، حق حیاتشان را نادیده نگیریم، حتی اگر دیگر زبان فیلمسازی، دنیاها، رویاها و ادبیاتشان از مد افتاده و کسالتآور باشد برایمان!
۵۷۵۷
نظر شما