موسیقی «یه حبه قند» از همان ابتدا تو را برای تماشای فاجعه آماده میکند. در شادترین لحظات حضورش هم شاد شاد نمینوازد و غمی درونی در تک تک نتهایش موج میزند.
سالهاست که میرکریمی و علیقلی همدیگر را پیدا کردهاند و همکاریهایشان هم یکی از یکی بهتر بوده است. هرچند نقطهی اوج موسیقیهایی که علیقلی برای فیلمهای میرکریمی نوشته همچنان «خیلی دور، خیلی نزدیک» است.
اما شب گذشته وقتی «یه حبه قند» را دیدم و موسیقی بسیار خوب علیقلی را روی آن شنیدم، از درک متقابل آهنگساز و کارگردان لذت بردم. از همه چیز موسیقی «یه حبه قند» برمیآمد که این موسیقی تنها نتیجهء خلاقیت آهنگساز نیست، بلکه حجم کم آن و غم نهفتهاش نشان از پذیرش کارگردان و همراهی با سلیقهی آهنگساز میداد.
موسیقی «یه حبه قند» موسیقی است که از همان ابتدا تو را برای تماشای فاجعه آماده میکند. در شادترین لحظات حضورش هم شاد شاد نمینوازد و غمی درونی در تک تک نتهایش موج میزند. شاید هر کارگردان دیگری بود دلش نمیخواست که موسیقی از همان ابتدا تو را برای فرا رسیدن یک فاجعه آماده کند و چون آهنگساز فیلمنامه را خوانده و تلخی داستان را میداند حالا داستان را با روایت موسیقاییاش لو بدهد، اما میرکریمی به شناخت چندین سالهاش از علیقلی اعتماد کرده.
محمدرضا علیقلی برای آخرین ساختهء میرکریمی موسیقی نوشته که در آن از ساز ایرانی استفاده نشده است. آن هم در فضای صد در صد بومی این فیلم که در خانهای تماما سنتی در یزد روایت میشود. شاید باورتان نشود که موسیقی علیقلی که برای سازهای موسیقی کلاسیک نوشته و اجرا شده است تا چه اندازه به فیلم میآید. موسیقی «یه حبه قند» از هر تار و سنتوری زیباتر روی تصاویر جا خوش کرده است.
البته این را هم بگویم که حجم موسیقی بسیار اندک است و با خست هرچه تمامتر از موسیقی استفاده شده است. با این حال تاثیرگذاریاش سرجایش مانده. موسیقی «یه حبه قند» من را یاد ترانههای میانی «عروسی خون» لورکا میاندازد. ترانههایی که در جای جای قصه خبر از تلخی روزگار میدهند، هرچند نور امیدی کمسو درشان تابیده باشد.
52
نظر شما