دختری که تلاش کرد تا مسئله بحران محیط زیست را در کانون سیاست جهانی قرار دهد. گرتا به درستی به رشد اقتصادی به مثابه یک «ایدئولوژی» در پیوند با امر سیاسی و تقابل فاجعه بارش با زندگی انسان حمله کرد و گفت:« مردم دارند جانشان را از دست میدهند. اکوسیستمها یکجا در حال فروپاشی هستند. انقراض انبوه (گونههای زیستی) شروع شده و شما فقط میتوانید از پول و رشد بی وقفه اقتصادی حرف بزنید.»
آنچه که موجب شد تا این دختر نوجوان در کانون توجهات جهانی قرار بگیرد، نه بیان بغضآلودش، بلکه طرح روشن یکی از مهمترین چالشهای عصر حاضر است؛ دفاع از محیط زیست بدون در افتادن در سیاهچاله ارتجاع و رمانتیسمی واپسگرا یا غرق شدن در سرابی سانتی مانتال.
در رویکرد رمانتیسم واپسگرا، دفاع از محیط زیست در مخالفت با هرگونه تغییر و پیشرفتی نمود مییابد، زیرا نقطه ثقل چنین رویکردی، یک گذشته طلایی است که در آن انسان و طبیعت یگانه بودند. گذشتهای خیالی که ریشه در زندگی روستایی دارد و عمدتاً در دشمنی با زندگی شهری تجلی مییابد. این رویکرد در دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی در ایران هوادارانی داشت که شاید بتوان گفت جلال آل احمد یکی از مهمترین و شناخته شدهترین آنها بود. آل احمد در زمان و زمانهای که بیش از ۷۰ درصد جمعیت ایران روستانشین بودند و زندگی شهری و صنعت در ایران رمقی نداشت مبارزه با ماشین و زندگی ماشینی را آغاز کرده بود. موضوعی که در آثار شریعتی و برخی دیگر از روشنفکران این دوره نمود یافته است که پرداختن به آن مجال دیگری میطلبد و با این اشاره از آن میگذریم.
در رویکرد دوم اما، مسائل محیط زیستی بیشتر یک نوع «ژست» روشنفکری محسوب میشود. ژستی که هدایتگر آن بیش از آنکه ناشی از درک عمیق مسائل محیط زیستی و پیوندش با امر سیاسی و اقتصادی باشد، احساسات سطحی برخاسته از تاثیر رسانهها و میل به دیده شدن است و میتواند کارکردی شبیه به مد در جامعه داشته باشد. اینکه ضمن پیوند فرد با گروه خاص، موجب تمایز وی در جامعه گردد. فرد حامی محیط زیست، برای چیزی به حرکت در میآید که توسط رسانهها طرح شده باشد و به فرد امکان نمایش احساساتش را بدهد. در عین حال نباید این حرکت چیزی بیشتر از یک «ژست» باشد. بنابراین، همه چیز در سطح میگذرد و هیچ گاه بیان رادیکالی نمییابد.
در بیان گرتا اما دفاع از محیط زیست، بدون نقد ایدئولوژی رشد اقتصادی و به چالش کشیدن سیاست «واقعاً موجود»، ناممکن است. سیاستی که همه آرمانهای انسانی را به شعارهایی پوچ و توخالی تبدیل میکند تا در جهانی وارونه که «هیچ چیز سر جایش نیست» موجب بازتولید مدام سلطه ثروت و قدرت شود. تکیه گاه این نقد رادیکال انسان «نوعی و تاریخمند» است که «دارند جانشان را از دست میدهند». در واقع «انسان» تاریخمند نقطه کانونی اقتصاد، امر سیاسی و محیط زیست است.
در تقابل با چنین رویکرد رادیکالی به موضوع محیط زیست و امر سیاسی که گرتا با بیان اینکه «هیچ چیز سر جایش نیست»، خطاب به رهبران سیاسی جهان، آن را به وضوح بیان میکند، میتوان از اعتراض به کشتن سگها توسط شهرداری تهران که چندی پیش رخ داد به عنوان برخوردی سانتی مانتال با مسائل محیط زیستی یاد کرد.
اعتراضی که نشان دهنده عدم توان درک درست نسبت محیط زیست، امر سیاسی و امر اقتصادی است و بیش از آنکه برخاسته از وضعیت محیط زیستی کشور باشد، ناشی از انتشار فیلمی در شبکههای اجتماعی بود. در واقع فهم اینکه محیط زیست ایران در چه وضعیت بحرانیای است نیاز به کنکاش زیادی ندارد. از بحران آب تا تخریب جنگلها و آلودگی هوا و همه و همه در وضعیت هشدارآمیزی قرار دارند، اما مدافعان محیط زیست در ایران ترجیح میدهند از کنار همه آنها همچون قدیسان چنان بگذرند که دامنشان به سیاست و اقتصاد آلوده نشود. مسئله این نیست که ما نسبت به آلودگی هوا و بحران آب و تخریب جنگلها یا کشتن سگها اعتراض کنیم یا نه، بلکه مسئله مهم، فهم پیوند مسائل محیط زیستی با امر سیاسی به مثابه سیاست «واقعاً موجود» و رشد اقتصادی به مثابه یک «ایدئولوژی» و نقد رادیکال آن است که در اعتراضات محیط زیستی ایران خالی است و آن را به امری خنثی تبدیل میکند.
* جامعه شناس
۴۷۲۳۱
نظر شما