به نظر میرسد فقه و فقر با هم در ارتباطند. فقه ما با تمام ژرفها و تاثیرگذاری خود بر جامعه عمدتا با فقر همنشینی میکند. زندگی ابوالقاسم گرجی ، این استاد بزرگ فقه با فقر همنشین است.
از عوامل هجرت ابوالقاسم گرجی از نجف به تهران میتوان به فقر اشاره کرد. خود ایشان میگفت آنقدر در تنگنای مالی بودم که تمام کتابهای خود را فروختم و یک روز کتابی را که درس میدادم به کتابفروشی بردم تا بفروشم که فروشنده متوجه ماجرا شد و به من پولی قرضی داد.
ابوالقاسم گرجی با چنین زندگی به این موفقیتها رسید و واقعا جایگاهش ستودنی است. اخلاق او در دانشگاه اخلاق ویژه ای بود. ابوالقاسم گرجی پس از گذراندن تحصیلاتش در نجف، وقتی خواست به دانشگاه تهران وارد شود با همان قاعده و معیارهای دانشگاه و مانند دانشجویان تازه وارد مراحل درسی را دوباره شروع کرد تا مدرک دانشگاهی خود را کسب کند.
وی مردی بود که با تمام وجودش درس میداد و گویی جز این عرصه درس چیز دیگری وجود ندارد، از هیچ چیز در مورد متن درس غافل نبود و حاشیهروی هم نداشت.
ابوالقاسم گرجی به دعوت مرحوم شهید بهشتی تدریس درس فقه را برای کارآموزان دادگستری شروع کرد که همان موقع مرحوم شهید بهشتی در مورد وی به صراحت می گفت من توان فقهی ایشان را باور دارم.
در کنار تلاشهای ابوالقاسم گرجی، تلاش وی برای روزآمد کردن نیازهای فقهی جامعه بسیار ارزشمند است. ابوالقاسم گرجی اولین کسی است که در ادبیات فارسی و بعد از انقلاب، نظام حقوق جزای عمومی را با معیارهای اسلامی تدوین کرد.
ظرفیت دانشگاه برای ابوالقاسم گرجی همین مقدار بود. اگر ظرف استفاده از ایشان عمیقتر بود میتوانست بهره بیشتری ببرد. امروز در یک کلام باید گفت او ماهی اقیانوس بود اما این ماهی در یک استخر زندانی شده بود.
/62
نظر شما