دوشنبه ۱۱ فروردین۹۹:
در اخبار اجانب آمده بود که در ترکیه و آلمان پارتی گرفته بودند. پلیس ریخته و برده خیابان وزراشون.
شما که میخواهید در این شرایط کرونا پارتی بگیرید لااقل از پارتیبازهای ایرانی مشاوره میگرفتید. چهارتا پیرهن بیشتر از مردم هر کشوری پاره کردهاند. بهتون میگفتند کجا آدم بذارید. مظنه قیمتِ رد کردن افراد مربوطه را هم می دانستند.
من اول سال به رییسهام زنگ میزنم. غیر از آقای خاتمی، به محمد آقای هاشمی و علی آقای لاریجانی که در رادیو تلویزیون رییسم بودند هم زنگ زدم. محمد آقا احوال زن و بچه را میپرسید. نصیحت میکرد مراقب خودت باش. ماها خطرناکیم. ریسکمان بالاست. گفتم آره ماها حتی برای کرونا هم خطرناکیم. با لهجه رفسنجانی خندید.
فیلم سینمایی پل جاسوسی bridge of spies را دیدم. ماجرای تبادل دو جاسوس بین شوروی و آمریکا است. نسل جدید نمیتواند تصور کند آمریکا برای اطلاع از امکانات نظامی شوروی باید هواپیما میفرستاده روی شوروی تا با دوربینهای قوی عکس بگیرد. دوران پیش از ماهواره و شوروی هواپیما را ساقط کند. محصول ۲۰۱۵ با کارگردانی استیون اسپیلبرگ.
فردا روز جمهوری اسلامی است. شاید همه قبول داشته باشند این آن نیست که میخواستیم. اما آن چه میخواستیم خیلی خوب بود. واردات و صادرات فقط بحث اقتصادی نیست. اوایل انقلاب که بحث صدور انقلاب خیلی مطرح بود، جوک میگفتند که با یک ارمنی مصاحبه کردند و نظرش را در مورد صدور انقلاب پرسیدند. با همان لهجه ارمنی گفته عالی است. هممشو صادر کنید. جدای از شوخی روز جمهوریت مبارک باشد.
از وقتی دنیا گرفتار کرونا شده، کموبیش همه گیج شدهاند. غرب و شرق و کشورهای عقب مانده و پیشرفته هم ندارد. چند شبی است ماهواره خانه همسایه ما با عدهای از پزشکان ایرانی مخالف صحبت میکند و انها کلی خاک بر سری به ایران و حکومت و مردم میگویند، مجریهای تلویزیونهای بیگانه میپرسند که خوب عین همین در آمریکا و اروپا هم اتفاق افتاده. بحث را عوض می کنند.چی بگیم والا.
یک کمی ورزش کنید. نه برای سلامتی. برای اینکه بعد کرونا بتوانید از در خانه خارج شوید. اینم جوک بی مزه. تا فردا.
خاطرات روزهای کرونایی (۲۷)/ یکشنبه ۱۰ فروردین ۹۹
مثل هر روز بعد از کشآمدن روی تخت، موبایل را بغل کردم. همه چیز درباره کرونا بود. نوشتهای از نوح هراری، نویسنده استراتژیست کتاب انسان خردمند توجهم را جلب کرد.خلاصهاش اینکه بشر به خاطر کرونا از نظارت زیرپوستی حکومتها استقبال میکند و در جهان پس از کرونا حکومتها میتوانند با اطلاعات بیولوژیکی که از انسانها دارند، از خنده و گریه وخشم درونی ما مطلع باشند. تحقق کتاب ۱۹۸۴. حسابی گرخیدم.
دیشب ییهو فیلم رضا خاتمی را در بیمارستان دیدم. بعد عید کلی با هم تلفنی حرف زده بودیم. میگفت مرتب بیمارستان میرود و بر سر کروناییها. فوقتخصص نفرولوژی (بیماریهای کلیه) است. این بشر خیلی دوستداشتنی است. پیگیر شدم. خدا را شکر مراحل خطری کرونا را گذرانده. در یک ماه گذشته دیدن برادر خودش و رییس ما، محمد آقای خاتمی هم نرفته. دکتر خوب، ملاحظه کرده است.
آقای میرسلیم که کاندیدای ریاستجمهوری بود و هی میگفت اینو چی میگی، حالا خودشان فرمودهاند که حیف تحریم نمیگذارد به مردم آمریکا کمک کنیم. میشه ما از ایشان بپرسیم اینو چی میگی؟ اگر جوانتر بود، میشد نگران ساقیاش شد.
روز تولد حضرت عباس است. روز جانباز. به تعدادی از دوستان جانباز جنگ تحمیلی زنگ زدم. به علی آقای موسوینژاد، برادر خانمم هم زنگ زدم. پایش از مچ قطع است. چندینبار به اقامتگاههای جانبازان رفتهام. قرنطینه پر درد سی و چند ساله. امسال جدیتر به آنها ادای احترام کنیم.
در خیلی جاهای دنیا ماسک ماماندوز رسم شده، حس همدلی خوبی پشت آنها هست. بیشتر از شورتهای ماماندوز حتی.
این آقای ربیعی سخنگوی دولت، خیلی آدم زحمتکشی است. با هم صحبت میکردیم. گفتم مراقب کرونا باش. لیست جلسات دو روز آیندهاش را گفت، خیلی زیاد بود. آخرش با لحن عجیبی هم گفت اگر گرفتیم فدای سر مردم. یک لحن خاصی تو جملهاش بود.
ما آخوندها که گاهی عکس بیعمامه میگذاریم، کامنت میدهند که چرا بیلباس؟ انگاری لختیم. از باب تداعی معانی یادم آمد یکی نوشته بود تو تلویزیون گفتهاند در مکانهای عمومی فقط با ماسک و دستکش تردد کنید. دروغ میگن. من این جوری رفتم بقیه لباس هم داشتند. تا فردا.
خاطرات روزهای کرونایی (۲۶)/ شنبه ۹ فروردین ۹۹
آقای غرضی در نطقهای انتخاباتی به موشکهای عراقی میگفت موشکهای همهکَسکُش.آقای امام جمارانی را خیلی دوست دارم. زنگ زده بودم برای تبریک. زبان طنازی دارد. صحبت به همه کَسکُشی کرونا و آمار مسئولانی که فوت شدهاند، کشید. با همان لحن آخوندی و لهجه شیرین تهرانی گفت: خدا رحمتشان کند.
امروز بالاخره کتاب خودآموز دیکتاتورها را تمام کردم. خیلی رک و راست راههای دیکتاتور شدن و دیکتاتور ماندن را آموزش میدهد. مفاهیم آن تقریبا برای همه مردم دنیا آشنا است. من معتقدم خودآموز دیکتاتوری نیست. بلکه خاطرهنویسی از کارهایی است که دیکتاتورها میکنند. نمیدانم قدرت چه ویژگی دارد که خودش جهشی آموزش دیکتاتوری میدهد. از آقای بیژن اشتری که ترجمه ممتازی ارایه کرده پرسیدم خیلی سانسور داشته؟ صحنههایش زیاد بوده؟ گفت حداکثر دو صفحه. نشر ثالث آن را منتشر کرده.
توی خیلی از شهرهای دنیا برای تشکر از خدمات کادر درمانی، ملت کنار خیابان و روی بالکنها کف میزنند. حالا اگر کف و سوت در اینجا هنوز جزو منکراته، بگید صلوات بفرستند. اعلام که بشود مردم خودشان میدانند چهجوری تشویق کنند.
هر روز اخبار ساعت ۱۴ تا دکتر جهانپور سخنگوی خوب وزارت بهداشت میآید آمار بگوید به بخش متاسفانهاش که میرسد دنیا روی سرمان خراب میشود. سیر صعودی فوتشدگان ایرانی.
تازه در جریانید همسایهمان ماهواره دارد. آنجا هم امروز اخبار وحشتناکتری از دنیا میگفت. آمریکا. اروپا. عجب وضعی شده.
من زندگی را از هنرمندان ایران یاد میگیرم. با اینهمه فشار و اهانت باز هم کنار مردم امید خلق میکنند. قرار است تولید آنلاین اثر هنری با هشتگ مشاهنر داشته باشند. از قدیم گفتهاند، هنر ریگ کف جوی آب است و سیاست خاشاک روی جوی آب. یکی میماند. دیگری میرود.
بعد یک ماه قرنطینه، سوالات وکارهای عجیبی به سراغ آدم میاد. یکی سرش را کرونایی اصلاح کرده. یکی نوشته بود کلی در این ایام به زانوهام نگاه کردم، دیدم دو تا زانو بیشتر ندارم. چطور چهار زانو مینشینیم؟ این که جوک بود ولی خودمم باید زودتر یک جلسه مشاوره بروم چون امروز داشتم فکر میکردم کرونا نره یا ماده.
خاطرات روزهای کرونایی(۲۵) / جمعه ۸ فرورردین :
شب تولد امام حسین است. مبارک باشد.
امروز رفتیم سوپر محل. چند سال پیش در محافل خصوصی معروف شد که خانم فلان مقام خورشهای خیلی جاافتادهای میپزد. بعدا لو رفت که از فلان مرکز تهیه غذا میگرفته. بعد کرونا خیلی از خانمها از سوپرها به جای مواد آماده، برنج و حبوبات و آرد و سبزیجات خورشتی میخرند. نگران همسرهایی باید بود که بعد سالها دستپخت خانمهاشان را میخورند و حتما تعریف هم مبکنند. سوپریها مثل پلیس فتا حواسشان به همه جا هست.
ویروس ریز کرونا، جلسه سران بیست قدرت برتر جهان را به هم زد و آنها را مجبور کرد از طریق ویدیو کنفرانس جلسه تشکیل دهند. نخست وزیر انگلیس هم که کرونا گرفته، گفته از طریق اینترنت کشور را اداره میکند. در همه جای دنیا اگر رهبران همین مقدار هم به امور مردم رسیدگی نمیکردند، وضع بهتر بود. والا به مولا. دیدم که میگم.
دو ماه پیش لم دادن توی خانه نشانه علافی بود. به همین زودی ماندن در خانه نشانه مسئولیتپذیری شده است. حالا هم که هر روز جمعه است، برای اینکه قاطی نکنیم موقتا اسامی روزهای هفته را به یکجمعه، دو جمعه …عوض کنیم. نظرتان چیه؟
روز جهانی تئاتر است. تئاتریوم بدنم تا مرز هشدار پایین آمده. به تئاتریهایی که پشت دیوارهای خانهها هنرشان حبس شده، تبریک میگویم.
دیشب فیلم انگلیسی تحسین شده و معروف ۱۹۱۷ را دیدم. محصول ۲۰۱۹ است. ماجرای دو سریاز جوان است که در اوج جنگ جهانی و در کمترین زمان باید پیام مهمی را به آن سوی جبهه برسانند. کارگردانش سم مندس است.
امروز توی خیابانهای خلوت تهران، پشت دیوارهای قرنطینه، در این آغاز فصل بهار، چند تا دوچرخه سوار خانم و آقا توی خیابان پا میزدند. چه خوب بود.
حالا که بین همه دنیا دعواست که منشاء کرونا چیست، پیامک فوری آمده که عامل کرونا پیتزاست. امضاکرده: ممد فلافلی. جنب مسجد. استفاده از فرصتها.
خاطرات روزهای کرونایی(۲۴) / پنجشنبه ۷ فروردین ۹۹
دکتر شریعتی می گفت قبیله ای در آفریقا یافتند که بسیار پای بند و مقید و اخلاقی و متدین بودند. دلیلش را پی جو شدند. معلوم شد تا حالا پای هیچ مبلغ دینی به آن قبیله نرسیده است.
وقتی امروز اعلام کردند که فردا سومین هفته ای است که نماز جمعه خوانده نمی شود، ذهن خراب من یاد این قبیله آفریقایی افتاد. خدایا توبه. بعضی خطبه ها واقعا بر دینداری نمی افزود.
توی تاریخ، کرونا با لیس زدن پیوند خواهد خورد. غیر از لیس زنهای قبلی قم، دیروز اعلام شد که یک فروند لیس زن آمریکایی که لوازم آرایشی را لیس می زده و فیلم می گرفته دستگیر شده است. کمبود امکانات لیس چه بلاهایی تحمیل می کند.
از دیروز تا امروز ۱۵۴ نفر به خاطر کرونا در ایران فوت کردند. برای ما یک عدد است. برای خانواده هایشان ولی ۱۵۴ مصیبت بزرگ بوده است. در خانه بمانیم.
بیل گیتس کلی یاد آوری های کرونایی کرده است. حرفهای مقامات عالیرتبه و پولدارها را با دقت بخوانید. چون خودشان نیستند که می نویسند، کلی پول صرف آنها میشود. یک جا میگوید:
"زندگی یک چرخه است، نیازی نیست بترسیم، این نیز می گذرد."
در این ایام محدودیت روابط عاطفی، یه جورایی به پیام های مهربانانه وزارت بهداشت علاقه عاطفی پیدا کرده بودیم. مدتی است او هم کات کرده. بی دلیل. فکر کنم سپرده ما را به خدا.
یکی از شاهان قدیم از کاروان جدا افتاده بود. از سرما می لرزید. تنها پالانی در آن اطراف پیدا کردند. به شاه بر می خورد که پالان به روی خودش بیندازد. وقتی سرما خیلی فشار آورد، گفت آن را بیاورید. اسمش را ولی نیاورید. دعوای سر اسم قرنطینه در ایران هم بالا گرفته. حالا که جدی شده، میگویند جداسازی اجتماعی. اسم قرنطینه را ولی نمی آورند. نمیدانم چرا؟
یکی کاریکاتوری فرستاده بود که حتی مونالیزا هم چاق شده است. مراقب خورد و خوراک باشید. لاغر کردن بعد کرونا از ایام قرنطینه هم سخت تر است. رژیم گرفتار تر از آن است که مثل من شما را هم بگیرد. شما باید رژیم بگیرید. ضمنا خانه رستوران نیست که دستور بدهید. همکاری کنیم.
شب جمعه اول سال و ماه شعبان است. در این ایام ابتلا و شیوع مرض همدیگر را دعا کنیم.
* منتشر شده در کانال تلگرام نویسنده . ۷، ۸، ۹، ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۹۹
نظر شما