هنگامی که خصلتی را داریم که برایمان حل نشده است، رویدادهایی را به زندگی خود جلب می کنیم تا در تملک و در آغوش کشیدن آن وجه مطرود، ما را یاری کنند. خصلت هایی همچون حساسیت، تعصب، حسادت، غرور، احساس ناتوانی و بی ارزشی، ... به مثابه جنبه های حل نشده یا وجوه مطرودی هستند که به گوشه ای از نیمه تاریک وجودمان تبعید شده اند. تا زمانی که اینها را از تاریک ترین قسمت درونمان بیرون نکشیم و با آنها آشتی نکنیم، نمی توانیم عالی ترین تجلی از خود را بروز دهیم و بهترینمان را بازآفرینی کنیم.
برای اینکار، دیگران مهمترین یاور ما هستند. مردم در واقع آنچه را در درون ماست، به ما منعکس می کنند. از این روست که رویدادها و شخصیت های خاصی بارها و بارها در زندگی ما پدیدار می شوند.
ما نقطه ضعف های خود را به دیگران نسبت می دهیم و مطالبی را به دیگران می گوییم که در واقع باید به خود بگوییم. این همان فرافکنی است. هنگامی که دیگران را پیشداوری می کنیم، در حقیقت خود را پیشداوری کرده ایم. یادمان باشد، آنچه بر زبان می آوریم و انجام می دهیم تصادفی نیست. زندگی را خود ما می آفرینیم و در آن هیچ تصادفی وجود ندارد.
پس باید به تمامی مطالبی که در زمان صحبت با دیگران، هنگام قضاوت و یا راهنمایی آنها می گوییم به دقت گوش دهیم. در واقع مخاطب اصلی، خود ما هستیم . جهان آیینه ی بزرگی است که پیوسته ویژگی های ما را به خودمان منعکس می کند.
برای کمک به آشتی با خود و پذیرش همه جنبه های مطرود، باید بدانیم که هر خصلتی بنا به دلایلی وجود دارد و تمامی خصائل، کامل هستند. گرچه به ظاهر و در دنیای نسبی ما، "خوب" یا "بد" تلقی می شوند. ولی مهم این است که در ترکیب آن "منِ عالی"، همه آنها نقش خود را به درستی بازی می کنند.
نهایتاً زمانی که یاد می گیریم که از ته دل و حقیقتاً با تمام وجود، آن نقطه ضعف و جنبه حل نشده خود را بپذیریم و در آغوش بکشیم، معجزه ای رخ می دهد:
شخصی که در نقش آینه شما بود و با رفتارش پیوسته شما را می رنجاند، یا از آن عمل دست می کشد و یا این که شما این توانایی را پیدا می کنید که دیگر او را در زندگی خود نخواهید.
با الهام از مفاهیم کتاب جاودان "نیمهی تاریک وجود"؛ اثر "دبی فورد
نظر شما