۰ نفر
۵ اردیبهشت ۱۳۹۹ - ۰۷:۴۰
مناجات روز آخر و چشم انتظار آغاز مهمانی

دریافتی از مناجات شعبانیه که تاکید شده است در روزهای ماه شعبان و خصوصا در روز آخر شعبان و حتی در همه ماه ها خوانده شود.

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
خدایا!برمحّمد (ص) و آل او درود فرست؛

وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ
وآن گاه که می خوانمت، صدای مرا بشنو؛

وَ أَقْبلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ
به من نگاه کن، وقتی که با تو راز و نیاز می کنم؛

فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی
که من گریخته ام به سوی تو اینک، و در میان دست های توام، خسته و درمانده و زمین گیر؛در آغوش تو، زار زار گریه می کنم و همه امیدم به توست و آنچه نزد تو.

وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی
تو می دانی که در درون من چه می گذرد؛ تو از نیاز های من با خبری؛ تو مرا خوب می شناسی.

وَ لا یَخْفَی عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ
و هیچ چیز، از تو پوشیده نیست.
تو می دانی که من اکنون در کجای هستی ایستاده ام؛ به کدام سو خواهم رفت، در کجا اقامت خواهم کرد و گاه بازگشتن من کجاست.

وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی
تو می دانی که من، چگونه زبان خواهم گشود و از تو، چه خواهم خواست .
تو می دانی که من، برای سرانجام و عاقبتم، دل به کجا بسته ام.

وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَی آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی
تقدیر تو بر من جاری شده است؛ سالار من! در آنچه از من سر خواهد زد تا پایان عمر،در پنهان و آشکارم، و در ظاهر و با طنم.

وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی
کم و کاستی، افزایشم و سود و زیانم در دست توست؛ نه در دست هیچ کس دیگر.

إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی
خدای من! اگر تو محرومم کنی، چه کسی روزی ام دهد؟و اگر تو خوارم کنی، چه کسی به یاری ام برخیزد؟

إِلَهِی أَعُوذُ بِکَ مِنْ غَضَبِکَ وَ حُلُولِ سَخَطِکَ
معبود من! از خشم تو، به تو پناه می برم و از کیفر تو، باز به آغوش تو می گریزم.

إِلَهِی إِنْ کُنْتُ غَیْرَ مُسْتَأْهِلٍ لِرَحْمَتِکَ فَأَنْتَ أَهْلٌ أَنْ تَجُودَ عَلَیَّ بِفَضْلِ سَعَتِکَ
اله من! من اگر نه شایسته رحمت توام، تو شایسته ی کرامت و بخشیدنی؛ و باران فضل تو، باریدنی است.
دست لیاقت من اگر چه کوتاه است، درخت جود تو، کم میوه نیست.

إِلَهِی کَأَنِّی بِنَفْسِی وَاقِفَةٌ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ قَدْ أَظَلَّهَا حُسْنُ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ
محبوب من! انگار هم اکنون، با جان خویش در میان دست های تو ایستاده ام.انگار آن نهال توکلّم به تو،اکنون درختی شده و بر تمام وجودم سایه افکنده است.

فَقُلْتَ مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ تَغَمَّدْتَنِی بِعَفْوِکَ
انگار هم اکنون، آن لحظه ی موعود فرا رسیده است و تو حرفی زدی که شایسته ی توست. تو مرا در شولای عفو خویش می پوشانی و از سرمای معصیتم می رهانی.

إِلَهِی إِنْ عَفَوْتَ فَمَنْ أَوْلَی مِنْکَ بِذَلِکَ
عزیز من! اگر ببخشی ام، چه کسی بهتر از تو برای بخشیدن؟ اگر از من در گذری، چه کسی شایسته تر از تو، برای گذشتن و عفو کردن؟

وَ إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی مِنْکَ عَمَلِی فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی
اگر مرگ من، اکنون نزدیک می شود و کارهای من، مرا به تو نزدیک نکرده است، خود را با مرکب اقرار، به سوی تو می کشانم؛ اقرار به آنچه هستم و آنچه کرده ام.

إِلَهِی قَدْ جُرْتُ عَلَی نَفْسِی فِی النَّظَرِ لَهَا فَلَهَا الْوَیْلُ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَهَا
خدای من! بر نفس خویش، ستم کردم و نگهداریش را سهل انگاشتم و پاک از او غافل ماندم؛ پس وای بر او، اگر تو نبخشی اش.

إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی
مولای من! در تمام ایّام زندگیم، سایه ی مهر تو بر سر من مستدام بود، این سایه ی خوب را، تا آن سوی مرگ نیز گسترده بدار!

إِلَهِی کَیْفَ آیَسُ مِنْ حُسْنِ نَظَرِکَ لِی بَعْدَ مَمَاتِی وَ أَنْتَ لَمْ تُوَلِّنِی إِلا الْجَمِیلَ فِی حَیَاتِی
خدایا! من که در تمام طول حیات، جز زیبایی و خوبی و لطافت از تو ندیده ام، و جز حلاوت از دست تو نچشیده ام ، چگونه می توانم گمان کنم که پس از مرگ، از من روی بگردانی و چهره دگرگون کنی؟

 إِلَهِی تَوَلَّ مِنْ أَمْرِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ وَ عُدْ عَلَیَّ بِفَضْلِکَ عَلَی مُذْنِبٍ قَدْ غَمَرَهُ جَهْلُهُ
خدای من! کار مرا آن چنان که شایسته ی توست، عهده دار شو و به من، با نگاه بخشش و کرم نظر کن؛ بر این بنده که پرده های سیاه جهل، او را فراگرفته است.

إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَی سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَی
اله من! تو در دنیا، گناه مرا پوشانده ای و من در آخرت، به این پوشش محتاج ترم.
تو در دنیا، بر بدی های من پرده افکنده ای و من در آخرت، به این پرده نیازمندترم.
تو در اینجا، آبروی مرا حفظ کرده ای و در آنجا، آبرو کارسازتر است.

إِذْ لَمْ تُظْهِرْهَا لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَلَی رُءُوسِ الْأَشْهَادِ
تو در میان بندگان خوب خودت، مرا رسوا نکرده ای و من در مقابل شاهدان قیامت ، می ترسم از رسوایی؛ رسوایم نکن!

إِلَهِی جُودُکَ بَسَطَ أَمَلِی وَ عَفْوُکَ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِی
خدایا! جود تو امید مرا زیاد کرده و توقّع مرا افزوده است. بخششت، به آتش آرزوی مرا دامن زده است.
خدایا! من تکیه ام به عفو توست نه کارهای خودم؛ که عفو تو بی تردید، برتر از کردار من است.

إِلَهِی فَسُرَّنِی بِلِقَائِکَ یَوْمَ تَقْضِی فِیهِ بَیْنَ عِبَادِکَ
به دیدارت شادمانم گردان. چشم مرا به جمالت روشن کن،آن زمان که در میان بندگانت به قضاوت می نشینی.

إِلَهِی اعْتِذَارِی إِلَیْکَ اعْتِذَارُ مَنْ لَمْ یَسْتَغْنِ عَنْ قَبُولِ عُذْرِهِ فَاقْبَلْ عُذْرِی یَا أَکْرَمَ مَنِ اعْتَذَرَ إِلَیْهِ الْمُسِیئُونَ
خدای من! عذر خواهی من به درگاه تو،اعتذار کسی که از قبول پوزش خویش،احساس بی نیازی نمی کند.
پس عذر مرا بپذیر، ای بخشنده ترین کسی که شرمساران و روسیاهان و رحمت طلبان، به درگاه او پناه می برند و به دامن او می آویزند.

إِلَهِی لا تَرُدَّ حَاجَتِی وَ لا تُخَیِّبْ طَمَعِی وَ لا تَقْطَعْ مِنْکَ رَجَائِی وَ أَمَلِی
خدایا! رد مکن این عرض نیاز مرا، و کور مگردان این شوق و رغبت مرا ، و مشکن ساقه ی امید و آرزوی مرا!

إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی
خدای من! تو اگر می خواستی خوارم کنی، دست به هدایتم نمی زدی. تو اگر رسوایی مرا می خواستی، این قدر با من مدارا نمی کردی.

إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِیفِی طَلَبِهَا مِنْکَ
معبودم! گمان نمی کنم، تو مرا در حاجتی که عمری را بر سر آن نهاده ام، و در طلبش به درگاه تو نالیده ام، رد کنی.

إِلَهِی فَلَکَالْحَمْدُ أَبَدا أَبَدا دَائِما سَرْمَدا یَزِیدُ وَ لا یَبِیدُ کَمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَی
خدای من! حمد، هماره تو را سزاست و ستایش، همیشه زیبنده ی توست، تا ابدی که بی نهایت است. افزون باد این حمد و سپاس و ستایش، که کاستی و فنا نخواهد پذیرفت؛ آن چنان که تو بپسندی و تو خشنود باشی.

إِلَهِی إِنْ أَخَذْتَنِی بِجُرْمِی أَخَذْتُکَ بِعَفْوِکَ وَ إِنْ أَخَذْتَنِی بِذُنُوبِی أَخَذْتُکَ بِمَغْفِرَتِکَ
خدای من! اگر مرا به جرمم بگیری، تو را به عفوت می گیرم. اگر دست بر گناهم بگذاری، چنگ در دامن بخششت می زنم، اگر لغزش هایم را نشانه بگیری، نشان از آمرزشت می گیرم. اگر به معصیتم بنگری، چشم به کرامتت می دوزم. اگر بدی ام را به رخ بکشی، خوبی و لطف بی نهایتت را برملا می کنم.

وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّی أُحِبُّکَ
اگر به جهنم ببری و به آتش بیفکنی، فریاد می زنم آنجا ، واعلان می کنم به اهل جهنم، که تو را دوست دارم، که عاشق توام، که دست از دامنت نمی کشم.

إِلَهِی إِنْ کَانَ صَغُرَ فِی جَنْبِ طَاعَتِکَ عَمَلِی فَقَدْ کَبُرَ فِی جَنْبِ رَجَائِکَ أَمَلِی
خدای من! اگر در مقایسه با طاعتی که باید بشوی، عمل من ناچیز است- که هست- امیدم به تو بسیار است و تو برترین آرزوی منی.

إِلَهِی کَیْفَ أَنْقَلِبُ مِنْ عِنْدِکَ بِالْخَیْبَةِ مَحْرُوما وَ قَدْ کَانَ حُسْنُ ظَنِّی بِجُودِکَ أَنْ تَقْلِبَنِی بِالنَّجَاةِ مَرْحُوما
خدای من! چگونه از بارگاه تو با دست تهی بازگردم؟ چگونه بار سنگین حرمان و یأس را بر دوش خویش تاب بیاورم؟منی که خوش گمانی ام به وجود تو این بود- و هست – که از درگاه تو، بخشیده بازگردم ؛ با دست های انباشته از رستگاری و نجات.

إِلَهِی وَ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْکَ وَ أَبْلَیْتُ شَبَابِی فِی سَکْرَةِ التَّبَاعُدِ مِنْکَ
من عمرم را در مسیر غفلت از تو تباه کردم.جوانی ام را، در مستی دوری از تو پوساندم.به خودم ظلم کردم و نفهمیدم.در خسران زیستم و ندیدم.در منجلاب بودم و در نیافتم.

إِلَهِی فَلَمْ أَسْتَیْقِظْ أَیَّامَ اغْتِرَارِی بِکَ وَ رُکُونِی إِلَی سَبِیلِ سَخَطِکَ
بیدارنشدم،آن روز ها که بر تو غرّه می شدم؛ و به خودم نیامدم، آن ایّام که در سراشیب خشم کیفر بار تو، می دویدم.

إِلَهِی وَ أَنَا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ، قَائِمٌ بَیْنَ یَدَیْکَ ،مُتَوَسِّلٌ بِکَرَمِکَ إِلَیْکَ،
خدای من! اکنون این من، بنده ی تو و فرزند بنده ی تو، ایستاده ام در میان دست ها و در پیشگاه اختیار تو، و آویخته ام به ریسمان کرم تو، و سرسپرده ام به دامان لطف تو.

إِلَهِی أَنَا عَبْدٌ أَتَنَصَّلُ إِلَیْکَ مِمَّا کُنْتُ أُوَاجِهُکَ بِهِ مِنْ قِلَّةِ اسْتِحْیَائِی مِنْ نَظَرِکَ وَ أَطْلُبُ الْعَفْوَ مِنْکَ إِذِ الْعَفْوُ نَعْتٌ لِکَرَمِکَ
خدای من! اینک این منم، بنده ی تو، که خود را به سوی تو می کشم. بیزارم از آنچه بوده ام و آنچه کرده ام؛ آن قدر که شرم و آزرم و حیا، اجازه ی نگریستن به رخسارت، و رو در رو شدن با تو را به من نمی دهید. و بخششت را می طلبم، که عفو و بخشش، صفت زیبای کرامت توست.

إِلَهِی لَمْ یَکُنْ لِی حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِیَتِکَ إِلا فِی وَقْتٍ أَیْقَظْتَنِی لِمَحَبَّتِکَ وَ کَمَا أَرَدْتَ أَنْ أَکُونَ کُنْتُ
خدایا! مرا یاری این نبوده است که از مسیر معصیت و نافرمانی ات کناره بگیرم؛ مگر وقتی که تو بیدار کردی با محبّت و لطفت. و آن گونه که تو خواستی، شدم و آنسان که تو اراده کردی، گشتم.

فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخَالِی فِی کَرَمِکَ وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِی مِنْ أَوْسَاخِ الْغَفْلَةِ عَنْکَ
پس همواره سپاسگذار توأم ا م ای خدا! که مرا به بارگاه کرمت راه دادی، و دلم را از چرک های غفلت و جهالت شستشو کردی.

إِلَهِی انْظُرْ إِلَیَّ نَظَرَ مَنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ اسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِکَ فَأَطَاعَکَ
معبودم! به من، به چشم کسی نگاه کن که او را خوانده ای، و اجابتت کرده است.دعوتش کرده ای، و آمده است. کسی که راهش انداخته ای، و راه افتاده است. کسی که یاری اش کرده ای، و اطاعتش کرده است.

یَا قَرِیبا لا یَبْعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یَا جَوَادا لا یَبْخَلُ عَمَّنْ رَجَا ثَوَابَهُ
ای یار نزدیکی که از دلیربر خود، دوری نمی کند؛ و ای بخشنده ای که به امید خود، بخل نمی ورزد؛ و ای کریمی که دست تمنّا را رد نمی کند.

إِلَهِی هَبْ لِی قَلْبا یُدْنِیهِ مِنْکَ شَوْقُهُ وَ لِسَانا یُرْفَعُ إِلَیْکَ صِدْقُهُ وَ نَظَرا یُقَرِّبُهُ مِنْکَ حَقُّهُ
خدایا! به من قلبی ببخش، که با بال اشتیاق به سوی تو پر کشد. زبانی از جنس صداقت و راستی عطا کن، که در آسمان پذیرش تو اوج بگیرد. و دیده ای عطا کن، که شایستگی اش، به تو نزدیکش کند؛ به سمت تواش بکشاند.

إِلَهِی إِنَّ مَنْ تَعَرَّفَ بِکَ غَیْرُ مَجْهُولٍ
خدایا! هر که به شناخت تو نایل شد، ناشناخته نمی ماند. هر که به معرفت تو دست یافت، بی معرفت نمی ماند. هر خانه ی دلی که با حضور تو روشن شد، ظلمت نمی پذیرد.

وَ مَنْ لاذَ بِکَ غَیْرُ مَخْذُولٍ
خدایا! هر کس که در امان تو پناه گرفت، زهر بی پناهی را نمی چشد. هر کس که مدد از تو گرفت، بی یاور نمی ماند. هر کس که به تو پیوست، تنها نمی شود.

وَ مَنْ أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ غَیْرُ مَمْلُوکٍ
خدایا! هر کس که تو برایش آغوش بگشایی، به سویش رو کنی، تو دست نوازش بر سرش بکشی، سر بر آستان دیگری نمی ساید؛ تن به تملّک دیگری نمی سپارد بندگی دیگری نمی کند.

إِلَهِی إِنَّ مَنِ انْتَهَجَ بِکَ لَمُسْتَنِیرٌ وَ إِنَّ مَنِ اعْتَصَمَ بِکَ لَمُسْتَجِیرٌ
خدایا! هر که با تو به راه افتاد و در مسیر تو گام زد، غریق روشنی است و آیینه ی جلوه های رحمانی. و هر که به تو آویخت، به ریسمان تو چنگ زد و پشت و پناه از تو طلب کرد، میهمان آرامش است. و اطمینان، همسایه ی دیوار به دیوارقلب اوست.

وَ قَدْ لُذْتُ بِکَ یَا إِلَهِی فَلا تُخَیِّبْ ظَنِّی مِنْ رَحْمَتِکَ وَ لا تَحْجُبْنِی عَنْ رَأْفَتِکَ
خدایا! من پناهنده ی دست های توام، مرا مران؛ و به وادی یأس و حرمان نکشان. عاطفه ات را از من دریغ مکن؛ و نهال توقّعم را، به دست طوفان سرگشتگی مسپار.

إِلَهِی أَقِمْنِی فِی أَهْلِ وَلایَتِکَ مُقَامَ مَنْ رَجَا الزِّیَادَةَ مِنْ مَحَبَّتِکَ
خدایا! مرا در میان دوستانت مقام ده! مرا در میان مقرّبان و نزدیکانت بنشان، آنگونه که همیشه بنده ی مهر باشم؛ و دستم هماره آویخته به ضریح محبّت تو باشد؛ و این محبّت فزونی یابد.

إِلَهِی وَ أَلْهِمْنِی وَلَها بِذِکْرِکَ إِلَی ذِکْرِکَ وَ هِمَّتِی فِی رَوْحِ نَجَاحِ أَسْمَائِکَ وَ مَحَلِّ قُدْسِکَ
خدایا! به دل عاشق من، بال اشتیاقی ببخش که در حرم یاد تو، از حجره ی ذکری، به رواق ذکر دیگری پرکشم؛ و رایحه ی ایوان حضوری، مرا به شبستان حضوری دیگر بکشاند. و چشم انداز همّتم، تا آسمان بلند نام های تو بال بزند؛ و تا آستان رستگاری اسمای تو، عروج کند و پرهای عاشقی، به جایگاه قدس تو بساید.

إِلَهِی بِکَ عَلَیْکَ إِلا أَلْحَقْتَنِی بِمَحَلِّ أَهْلِ طَاعَتِکَ وَ الْمَثْوَی الصَّالِحِ مِنْ مَرْضَاتِکَ
خدای من! تو را به خودت سوگند می دهم، که در محل اطاعتت جایم دهی؛ در آن جایگاه که نسیم خشنودی تو می وزد، و رایحه صالحان تو در آن می پیچد.

فَإِنِّی لا أَقْدِرُ لِنَفْسِی دَفْعا وَ لا أَمْلِکُ لَهَا نَفْعا
خدایا!‍ امید من به توست که کاری بکنی. مرا نه یاری دفع شرّی از خود هست و نه توانایی جلب مصلحتی.

إِلَهِی أَنَا عَبْدُکَ الضَّعِیفُ الْمُذْنِبُ وَ مَمْلُوکُکَ الْمُنِیبُ فَلا تَجْعَلْنِی مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَکَ وَ حَجَبَهُ سَهْوُهُ عَنْ عَفْوِکَ
خدای من! این بنده ی ناتوان و گنهکار و عاصی، به سوی تو بازگشته است و دست به سوی تو دارز کرده است، از او روی بر مگردان. او که به خاطر غفلتش، از عفو و کرامتت محبوب مانده است.

إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَیْکَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ
خدای من! مرا در مسیر خودت، انقطاعی تمام و کمال عنایت کن. یاری ام کن، تا تمامی بندهای وابستگی را ببرّم. چشم توجّه از همه چیز جز تو برگیرم. خانه ی دلم را از هر چه تعلّق بتکانم.

حَتَّی تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَی مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِکَ
خدای من! چشم دلم را آن چنان به نور جمالت روشنی ببخش، که نفوذ چشم دل، از پرده های نور نیز بگذرد و به معدن عظمت لایزال تو، دست یابد و جان هایمان به عزّت قدس تو بیاویزد.

إِلَهِی وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ نَادَیْتَهُ فَأَجَابَکَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِکَ فَنَاجَیْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَکَ جَهْراً،
خدای من! مرا در شمار آن بندگانی بیاور، که صدایشان کردی وتو را پاسخ دادند. و چشم در چشمشان دوختی، و نگاه به نگاهشان گره زدی، آن چنان که از رؤیت جلال تو بیهوش شدند. تو پنجره ی نجوایت را به روی آنان گشودی، و آنان آشکارا، دست کردارشان را برای تو باز کردند.

إِلَهِی لَمْ أُسَلِّطْ عَلَی حُسْنِ ظَنِّی قُنُوطَ الْإِیَاسِ وَ لا انْقَطَعَ رَجَائِی مِنْ جَمِیلِ کَرَمِکَ
خدایا! بر این خوش گمانی ام، روح تومیدی را حاکم مکن؛ و رشته ی امیدم را، از زیبایی لطف و کرمت، قطع مگردان.

إِلَهِی إِنْ کَانَتِ الْخَطَایَا قَدْ أَسْقَطَتْنِی لَدَیْکَ فَاصْفَحْ عَنِّی بِحُسْنِ تَوَکُّلِی عَلَیْکَ
خدایا! اگر غبار خطاهایم مرا از چشم تو انداخته، تو از آنها چشم بپوش؛ و فقط نگاه کن به شفافیّت توکّلم، به زلالی امیدم.

إِلَهِی إِنْ حَطَّتْنِی الذُّنُوبُ مِنْ مَکَارِمِ لُطْفِکَ فَقَدْ نَبَّهَنِی الْیَقِینُ إِلَی کَرَمِ عَطْفِکَ
خدایا! اگر گناهانم مرا از قلّه ی کرامت و لطفت، پایین کشیده، یقین به عاطفه ی بی نظیرت، هر لحظه مرا به صعود بر فراز کرامتت، ترغیب می کند.

إِلَهِی إِنْ أَنَامَتْنِی الْغَفْلَةُ عَنِ الاسْتِعْدَادِ لِلِقَائِکَ فَقَدْ نَبَّهَتْنِی الْمَعْرِفَةُ بِکَرَمِ آلائِکَ
خدایا! اگر غفلت از استعداد دیدار تو، مرا به خواب می خواند، شناخت عطاها و بخشش هایت هشیارم می کند.

إِلَهِی إِنْ دَعَانِی إِلَی النَّارِ عَظِیمُ عِقَابِکَ فَقَدْ دَعَانِی إِلَی الْجَنَّةِ جَزِیلُ ثَوَابِکَ
خدایا!  اگر عقاب سخت تو، مرا به سوی آتش براند، انبوه پاداش های کریمانه ات، مرا به سوی بهشت می خواند.

إِلَهِی فَلَکَ أَسْأَلُ وَ إِلَیْکَ أَبْتَهِلُ وَ أَرْغَبُ
خدایا! مسألت، تنها از درگاه تو سزاست؛ و عشق و زاری و ندبه ، تنها در بارگاه تو شایسته است.

وَ أَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَنِی مِمَّنْ یُدِیمُ ذِکْرَکَ وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَکَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُکْرِکَ وَ لا یَسْتَخِفُّ بِأَمْرِکَ
پس، از تو می خواهم که بر محمّد و آل او درود فرستی؛ و مرا از کسانی قرار دهی، که مدام یاد تو می کنند، و هرگز عهد تو را نمی شکنند؛ و از سپاسگذاری به درگاهت، غفلت نمی ورزند؛ و فرمان تو را کوچک نمی شمارند.

إِلَهِی وَ أَلْحِقْنِی بِنُورِ عِزِّکَ الْأَبْهَجِ فَأَکُونَ لَکَ عَارِفا وَ عَنْ سِوَاکَ مُنْحَرِفا وَ مِنْکَ خَائِفا مُرَاقِبا یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ
خدای من! مرا به آن نورهای عزّتمند و فروزنده ات ملحق کن، تا عارف تو شوم؛ و از غیر بپرهیزم؛ و مراقب حضور مستمر تو باشم؛ و از گناه بترسم. ای صاحب جلال و اکرام!

وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ رَسُولِهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ سَلَّمَ تَسْلِیما کَثِیرا.
سلام و درود خدا بر محمّد و خاندان پاک او باد؛ سلامی مستمر و مداوم، واز سر تسلیم.

* این مناجات برگرفته از جلد نخست کتاب شکوای سبز است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1380431

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 10 =