دکتر داوری عنوان می کند: به نظر میرسد که راه فلسفه چندان هموار نیست و نسبتی که ما با فلسفه به طور کلی داریم، باید تغییر کند. یک بار دانشجویی به یکی از استادان فلسفه اسلامی گفته بود چرا کار ما، تکرار آرای بوعلیسینا و ملاصدرا شده است؟ آن استاد پاسخ داده بود: شما حق دارید. تکرار الفاظ و عبارات فیلسوفان گذشته، فلسفه نیست. اما اگر کسی بتواند با ابنسینا و ملاصدرا و هر فیلسوف دیگری هم زبان شود آن فیلسوفان را به عصر حاضر آورده است. یعنی اگر بتوان در جایی از تاریخ کنونی جهان ایستاد و با فیلسوفان گذشته از در هم زبانی (دیالوگ) درآمد، آن فیلسوفان دیگر به گذشته تعلق ندارند بلکه معاصرند.
وی در ادامه می افزاید: اگر متون این فلاسفه ،فارابی و سهروردی و ابنسینا و ملاصدرا را میخوانیم و حفظ میکنیم و به دیگران میآموزیم و آنها هم آموختهها و الفاظ و عبارات را تکرار میکنند. پیداست که متن به گذشته تعلق دارد اما اگر به قول لئواشتراوس پنهاننگاریها یا درست بگوییم فواصل گفتهها و مطالب بین سطور را میخوانیم و با خواندن آنها در متن تأمل میکنیم، آن متن در زمان زنده میشود و با خواننده خود سخن میگوید. همه فیلسوفان ناگفتهها و نا نوشتهها دارند. وظیفه فیلسوف خلف ایناست که ناگفتههای سلف را جستوجو کند.
استاد فلسفه در دنباله مطلب به فلسفه اسلامی و راه های رفته و نرفته آن و مقایسه با فلسفه غربی در یک دوران مشخص می پردازد و سپس در جایی می گوید :
اگر فلسفه اسلامی را با وقت آن دریابیم و بشناسیم این فلسفه معاصر ما میشود و میتواند جایگاه ما در جهان کنونی را بشناساند و ما را مستعد طلب راه برون شد از عالم یک ساحتی حرص مصرف سازد. همه جهان کنونی به درجات یک ساحتی و نیست انگار شده است. این نیست انگاری با حرف و بحث و قیل و قال از میدان بهدر نمیرود. فلسفههای رسمی هم هر چه باشند اگر ندانند که زمان نیست انگاری چگونه فرا رسیده و تقویم جهان را دگرگون کرده است از عهده آن بر نمیآیند. ما هم نباید فلسفه اسلامی را وسیله مقابله با ایدئولوژیهای موجود بدانیم که در این صورت به نتیجهای جز تحویل و تنزل فلسفه به ایدئولوژی نمیرسیم.
متن کامل مطلب وی را اینجا بخوانید.
نظر شما