واژه سالار وقتی در پی کلمه دیگری میآید با آن ترکیب شده و یک اصطلاح جدید بوجود میآورد. اصطلاحاتی مثل: حاکم سالاری، اسلام سالاری، مردم سالاری و.. معنی اصطلاحات یاد شده به ترتیب این است: حاکم، اسلام، مردم و.. در راس امور هستند. در بیشتر کشورهای اسلامی خاور میانه که اکنون با خیزش مردمی روبرو شدهاند، خودکامگی و استبداد حاکم است و مردم برای رسیدن به آزادی و دموکراسی قیام کردهاند. آیا مردم این منطقه میتوانند دیو استبداد را کنار زده و جامعهای آزاد و مردم سالار بوجود آورند؟ تحلیلگران به این سئوال پاسخ مختلفی میدهند.
شکی نیست برای ایجاد و قوام هر نوع حکومتی به زیر ساختهای مناسب آن نیاز است. حکومت استبدادی نمیتواند بدون زیر ساخت لازم مثل: جهل و بی خبری مردم، به حیات خود ادامه دهد. برای ایجاد حکومت دموکراتیک هم زیر ساختهای زیر لازم است: آگاهی مردم نسبت به حقوق خود، اعتقاد به داشتن هر نفر یک رای، رسانههای آزاد که بتوانند با یکدیگر رقابت کنند، فعالیت بخش خصوصی در کنار بخش دولتی، برقراری نظام پارلمانی و شورائی و.. در نظام مردم سالاری به زیر ساختهای بیشتر و بهتری نیاز است. در نظام مردم سالاری گردش اقتصادی نقش اساسی بازی میکند.
معمولا حیات حکومتهای مردم سالار در کشورهای غربی برای خدمت به مردم، به مالیاتی وابسته است که مردم میپردازند. در اقتصاد این حکومتها بخش خصوصی شدیدا فعال هستند و کار، محور همه چیز است. حکومت برای اینکه بتواند مالیات بیشتری بگیرد، زمینههای کاری بیشتری برای مردم فراهم میکند. مردم بیشتر کار میکنند و در نتیجه بخش قابل توجهی از درآمد خود را به عنوان مالیات به حکومت میدهند. لذا مردم در این نظامها کارفرما و حکومت کارگزار است و باید در مقابل مالیاتی که میگیرد پاسخگو باشد.
حکومت در این نظامها همواره تلاش میکند تا بیکاری را ریشه کن سازد. زیرا بیکاری آفت مالیات است و شخص بیکار نمیتواند مالیات بپردازد و در نتیجه با افزایش بیکاری چرخ حکومت از کار میایستد.
در کشورهای خاور میانه حکومت به مالیات مردم وابسته نیست، بلکه از ثروت مردم استفاده میکند. نفت و گاز را استخراج کرده و میفروشد. در نتیجه حکومت منبع درآمدی غیر از مالیات مردم دارد. از اینرو در این نظامها ارزش کار به حداقل میرسد. بخش خصوصی شریان حیات اقتصادی را به دست ندارد. حیات مردم به سوبسیدهای حکومت وابسته است. لذا تا حکومت از پرداخت سوبسید خودداری میکند، معیشت مردم دچار مشکل میشود. بیکاری، بویژه از نوع مزمن آن هر روز بیشتر میشود. حتی اگر نظام پارلمانی در این کشورها حاکم شود و مردم شخصا حکومتهای خود را انتخاب کنند، به دلیل زیر ساخت نارسای موجود، مردم سالاری در این کشورها حاکم نخواهد شد.
در این نظامها "رانت خواری" پدیده مهمی در گردش اقتصادی است. لذا کسانی که از این رانت برخوردار هستند، روز بروز چاق تر خواهند شد و شکاف طبقاتی افزایش خواهد یافت. مردم از مسئولیت پذیری فرار میکنند. دولت و رانت خواران وابسته به آن در یک صف و مردم در مقابل آنها هستند. تمامی نسخههای اقتصادی که برای این کشورها پیچیده میشود، شبیه به هم و ناکارآمد میباشند، زیرا حکم مسکنی را دارند که درد را برای مدت کوتاهی کاهش میدهد.
به دلایل یاد شده، حکومت پاسخگوی مردم نیست، زیرا خودش کارفرمای مردم است و مردم به او محتاج میباشند. این نظام بیمار اقتصادی همواره با چالش روبرو است. مردم، همه مصیبتهای خود را از چشم دولت میبینند. البته خود مردم در ایجاد چنین نظامی مقصر هستند. شغلهای کاذب و درآمد زا انگیزه آنها را از بین برده و به مرور ایام قدرت خلاقیت خود را از دست دادهاند. از طرف دیگر وقتی هم بخواهند وارد فعالیت جدی شوند، به دلیل رانت خواری موجود به چالش با حکومت و وابستگان آن کشیده میشوند. این کلاف سر در گم به زودی و به راحتی باز نخواهد شد. مردم و حکومت هر دو دچار اعتیاد شده و برای ترک اعتیاد، اراده لازم را نداشته و همواره عوامل خارجی را عامل بدبختی خودشان تلقی میکنند.
به نظر میرسد دموکراسی در خاور میانه عمر طولانی نخواهد داشت، زیرا گذر از دموکراسی برای رسیدن به مردم سالاری کار سادهای نیست. زیرا قسط و عدالت با ابزار موجود هرگز محقق نخواهد شد. از سوی دیگر در خاور میانه قشر تحصیل کرده به دلایل مختلف، فرار از کشور را بر بقا در آن ترجیح میدهد. آنان هنوز آماده دادن هزینه برای نجات کشور خود نیستند. هر کس تلاش دارد تا گلیم خود را از آب بیرون آورد. ضمن اینکه فضای دموکراتیک خارج از کشور به ایشان اجازه میدهد تا با دادن شعارهای تند و تیز خودشان را ارضا نموده و احساس گناه نکنند. الیناسیون یا از خود بیگانگی همچنان یکی از دردهای کشورهای خاور میانه است. قرآن انسان را در چنین موقعیتی این گونه ترسیم میکند: ان الانسان علی نفسه بصیره و لو القی معاذیره.
اکنون کشورهای غربی بدون اینکه هزینهای بکنند از ثمره وجود اندیشمندان و تحصیل کردگان کشورهای دیگر منتفع میشوند. این بزرگان تنها با تلاش خود به این مهم نرسیدهاند، بلکه بخش قابل توجهی از ثروت مردم خاور میانه صرف تحصیل و تربیت آنان شده است. لذا قطعا آنها وامدار ملت خود میباشند. به نظر میرسد بار دیگر باید سرنوشت از سر نوشت. تکیه قرآن به تعاون و عدم تعاون از نکات قابل توجه است: تعاونوا علی البر والتقوی و لاتعاونوا علی الاثم و العدوان. زنده یاد ابوالقاسم حالت در یکی از اشعار خود، تعریف نوینی از زندگی ارائه میدهد که قابل توجه است:
زندگی آخر سر آید، بندگی در کار نیست
بندگی گر شرط باشد، زندگی در کار نیست
گر فشار دشمنان آبت کند، مسکین مشو
مرد باش ای خسته دل، شرمندگی در کار نیست
با حقارت گر ببارد بر سرت باران دُر
آسمان را گو برو، بارندگی در کار نیست.
گر به شرط پای بوسی سر بماند در تنت
جان ده و رد کن، که سرافکندگی در کار نیست.
گر که با وابستگی دارای این دنیا شوی
دورش افکن، این چنین دارندگی در کار نیست.
زندگی آزادی انسان و اسستقلال اوست
بهر آزادی جدل کن، بندگی در کار نیست.
نظر شما