۷ نفر
۱۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۳:۴۸
نکاتی درباره‌ی دوران طلایی حوزه

اگر یک کشور و جامعه در دوران فترت و فرسایش و انباشت بحران به سر ببرد، اما یک نهاد آموزشی و دینی در همان کشور، «در یکی از دوران‌های بسیار طلایی خود» قرار داشته باشد، چه نسبتی برقرار است؟

سخنان یکی از اساتید حوزه‌ی علمیه در چندین سایت خبری و خبرگزاری‌های مختلف، توجه مرا به سوی خود جلب کرد. چرا که خبر از یک دوران بسیار طلایی داده است. به من حق بدهید؛ در شرایطی که از بسیاری جهات، در مورد اکنون و آینده، اضطرار و نگرانی داریم، از دیدن و شنیدن عبارت «دوران بسیار طلایی»، ذوق زده و کنجکاو شوم و بخواهم پیگیر ماجرا شوم.

قضیه از این قرار است:

آیت‌الله محمدجواد فاضل لنکرانی، عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم رئیس مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) در یک سخنرانی درباره‌ی موقعیت کنونی حوزه‌ی علمیه، اظهارنظرهایی کرده که از بسیاری جهات، شایان تامل و پرسش است.

همین اول کار؛ لازم می‌دانم اشاره کنم:

من طلبه نیستم و در این یاداشت، در کسوت یک دانشجوی علوم اجتماعی و یک شهروند جستجوگر در مباحث مربوط به حکمرانی و جامعه شناسی سیاسی، تفاوت دیدگاه و چالش‌هایی به نظرم رسیده که به باور خودم، بیانِ آنها می‌تواند روزنه‌ای باشد برای ایجاد فهم و تعامل. متن کامل سخنرانی آقای لنکرانی در این لینک قابل دسترسی است. اما من فقط آن دسته از سخنان و ایشان را نقل می‌کنم که در برابر آنها، مواجهه‌ی چالشی دارم: نکات مزبور؛ عبارتند از این نکات:

«حوزه علمیه در یکی از دوران‌های بسیار طلایی خود قرار دارد؛ با وجود مشکلات معیشتی که طلاب با آن مواجه‌اند و همه از آن رنج می‌بریم، اما باید اذعان کرد که امروز چشم‌اندازهای وسیع و امیدبخشی از علم و دین پیش روی طلاب، فضلا و اساتید حوزه گشوده شده است».

به طور دقیق منظور از «دوران بسیار طلایی حوزه‌ی علمیه» چیست؟ آیا چنین چیزی به این معنا است که اولا حوزه توانسته در بُعد علمی، برای پاسخ دادن به بسیاری از پرسش‌ها، پاسخ‌های روشن و برای عبور از مشکلات جامعه، کشور و جهان اسلام، نقشه راه روشنی ارائه دهد؟ این دوران، در مقایسه با کدام دوران، بسیار طلایی است؟ شاخص‌ها و معیار و سنگ محک برای پرفروغ بودن و پررونق بودن این دوران کدامند؟ به عنوان مثال، آیا می‌توان حوزه‌ی علمیه را به عنوان یک نهاد علمی، با دانشگاه‌های جهان نیز مقایسه کرد یا حوزه صرفا با حوزه قابل مقایسه است؟ آیا منظور از یک دوران طلایی و باشکوه، این است که حوزه، در گستره‌ی فقه و علم، دست به اکتشافات و ابداعاتی زده که بشریت را از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر رسانده و مسافتی طولانی را طی کرده است؟

اگر فرض را بر این بگیریم که حوزه واقعا در یک دوران بسیار طلایی قرار دارد، چرا این طلایی بودن به کشور و جامعه منتقل نشده است؟ بعید می‌دانم کسی بتواند بر اساس برهان و استدلال روشن، منکر معضلات و بحران‌های بزرگ امروز ایران شود. خب... آیا نمی‌توان آن دوران بسیار طلایی را به کل جامعه و کشور و احیانا به کل جهان اسلام و کل کره‌ی زمین نیز تعمیم داد؟

یک نکته‌ی مهم دیگر: آیا همچنان که حوزه‌ی علمیه در دورانی بسیار طلایی است، روحانیون و طلبه و به تعبیر عامه، آخوندهای جامعه‌ی ما نیز در دورانی بسیار طلایی هستند؟ اگر همین امروز، یک طلبه با قبا و عبا و عمامه، به متروی تهران برود یا سوار بی.آر.تی شود یا پیاده در کوچه و خیابان راه برود، از جانب بخش کثیری از شهروندان، با اعتنای مثبت و احترام و تکریم روبرو خواهد شد؟

یکی از نکات ارزشمند درباره‌ی مرکز فقهی تحت زعامت آقای لنکرانی، این است که اعلام شده این مرکز فقط با استفاده از وجوه شرعی اداره می‌شود و بودجه‌ی دولتی ندارد. همچنین گفته شده که این مرکز، به طلاب مدرک نمی‌دهد و تحصیل و تحقیق در آنجا، صرفا با انگیزه‌ی اعتلا است و نه ارتقای سلسله مراتبی و اداری و فلان. هر دو نکته بسیار ارزشمند هستند. اما نگاهی اجمالی به سهم حوزه از بودجه، چنین آمار و ارقامی را نشان می‌دهد:

مرکز خدمات حوزه علمیه: 14 هزار میلیارد تومان.

شورای عالی حوزه‌های علمیه: 7 هزار میلیارد تومان.

شورای سیاست گذاری حوزه علمیه زنان: 1460 میلیارد تومان.

بودجه جامعه المصطفی 1756 هزار میلیارد تومان.

آیا با این بودجه‌ی 24 هزار میلیارد تومانی، خروجی و دستاوردی قابل سنجش و ارزیابی نیز وجود دارد؟ تردیدی ندارم که سخن آقای لنکرانی درباره معیشت طلاب، صحت دارد. برخلاف تصور عامه، بخش قابل توجهی از طلاب و روحانیون – به استثنای یک قشر خاص و برخوردار – واقعا در تنگدستی و شرایط سخت روزگار می‌گذرانند. چرا باید چنین باشد؟ حوزه از محل بودجه‌ی عمومی کشور 24 هزار میلیارد تومان بگیرد، کلی وجوه شرعی هم دریافت شود، اما روحانیون و طلبه در تنگدستی و فقر زندگی کنند و علیرغم همه‌ی اینها، چنین چیزی را «دوران بسیار طلایی» قلمداد کنیم؟ ایراد کار کجاست؟

«هزاران میدان پژوهشی جدید در برابر ما گشوده شده است. باید شکرگزار این نعمت الهی باشیم و از فرصت‌های موجود نهایت بهره را ببریم».

هزاران میدان پژوهشی جدید، برای نهادی که با وجود تخصیص بودجه‌های سنگین دولتی و وجوه شرعیه‌ی مردم، هنوز هم بخش کثیری از طلاب آن در تنگنای معیشت روزگار می‌گذرانند، دنیایی هزینه دارد. اما نکته‌ی مهمتر و ابهام اصلی، مربوط به ایراد روشی این ادعا است. در روزگاری که تمام حوزه‌های علوم انسانی و تجربی، در گستره‌های تخصصی و شاخه به شاخه، هر کدام تکلیف حدود و ثغور خودشان را روشن کرده‌اند، حوزه‌ی علمیه چگونه می‌تواند «هزاران میدان پژوهشی» در اختیار داشته باشد؟ البته بخشی از اظهارات سخنران محترم، گویی در پاسخ به همین سوال است. آنجا که گفته است: «از همه اساتید محترمی که از آغاز در تدوین و تدریس فقه‌های نوپدید مانند فقه پزشکی، فقه سیاسی و فقه تربیت با ما همکاری داشته‌اند تشکر می‌کنم. یقین دارم در آینده، تاریخ حوزه از این حلقه‌های اولیه فقه مضاف به‌عنوان نقطه عطفی در تحول علمی حوزه یاد خواهد کرد».

آقای لنکرانی به این اشاره می‌کند که امروزه فقه در همه‌ی حوزه‌ها در حال تحقیق است. از فقه هسته‌ای گرفته تا فقه پزشکی، فقه سیاسی، فقه تلقیح مصنوعی و بسیاری مطالعات دیگر. سوال اینجاست: اولا چرا حوزه‌ی علمیه خود را موظف می‌داند که برای همه‌ی ابعاد و زوایای علم و زندگی بشری، مسیر و معبر تحقیقاتی بگشاید؟ آیا چنین چیزی از سر ضرورت و احتیاج علمی است یا احساس تکلیف در مورد دست یافتن به نوعی از هژمونی فقه که قرار است درباره‌ی کل ذرات عالم و کل شاخه‌های علم، نظر بدهد؟ اساسا در روزگار پسامدرن ما و در فلسفه‌ی علم، فقه می‌تواند تا این اندازه تورم پیدا کند و به دنبال برتری و هژمونی در تمام سپهر فکری و معرفتی عالم و بشریت باشد؟

در جهان امروز که مباحث تخصصی و پیچیده‌ی فیزیکِ اطلاعات، هوش مصنوعی، ارزهای دیجیتالی، هژمونی الگوریتم، تغییر رویکردهای آموزشی – تربیتی و تغییر نگرش به پیچیده‌ترین مفاهیم روانشناسی، به سرعت برق و باد در حال تحرک و تحقیق هستند، آیا احیانا فقه می‌خواهد با همه‌ی آنها مسابقه دهد و همه را پای منبر خود جمع کند؟

سخنران محترم در ادامه به مفهوم «فقه جامع» اشاره کرده و می گوید: «هدف مشترک همه بخش‌های معرفتی و عملی دین، تربیت انسان و تأمین حیات فردی و اجتماعی اوست. بنابراین، یک مجتهد جامع باید میان ابعاد مختلف معارف دینی پیوند برقرار کند تا بتواند پاسخ‌گوی نیازهای متنوع جامعه باشد». سپس افزوده است: «اگر قدر این دوران را بدانیم و با جدیت در مسیر تحقیق، اجتهاد و نوآوری گام برداریم، حوزه‌های علمیه می‌توانند در آینده نه‌چندان دور، مرجع اصلی تولید دانش دینی در جهان اسلام باشند».

آیا مفهوم یک مجتهدِ جامع، چیزی غیر از همان الگوی قدیمی «عالمِ همه چیزدان» است؟ واقعا در دنیای امروز، با این حجم عظیم از کتب و منابع علمی و افق‌های جدید در تخصص‌های متنوع، ممکن است مجتهدینی پرورش یابند که بر همه‌ی حوزه‌های تسلط پیدا کنند؟ حتی اگر چنین اتفاقی بیفتد، آیا نهادهای دیگری مانند دانشگاه، جامعه، نهادهای مدنی، نهادهای علمی و اقتصادی، گروه‌ها و انجمن‌ها و مجامع جهانی، حاضرند زیر بار قبول توصیه‌ها و ایده‌های مجتهدِ جامع بروند؟ اساسا در جهانِ امروز، کدام نهاد دانشگاهی و علمی دنیا، قائل به این است که یک شخصیت علمی و دینی، در یک یا چند بحث، حرف اول و آخر را بزند؟

آقای لنکرانی در باب فقه سیاسی گفته است: «طلبه‌ای که در فقه سیاسی کار می‌کند، خوب است از انواع حکومت‌ها و ساختارهای سیاسی آگاه باشد، اما لازم نیست تمام جزئیات حکومت‌های دنیا را بداند. مهم آن است که برای استنباط احکام، شناخت کافی از مفهوم حکومت دینی و مبانی اسلامی داشته باشد».

بله. قطعا لازم نیست یک طلبه یا حتی یک دانشمند روابط بین الملل و علوم سیاسی، تمام جزئیات حکومت‌های دنیا را بداند. ولی مساله اینجاست، غیر از ایران، تقریبا در هیچ جای جهان ساختاری به نام حکومت دینی و حکمرانی بر اساس مبانی اسلامی وجود ندارد. بنابراین مناسبات قدرت، مکانیسم‌ها و تقسیمات حکمرانی و گستره‌های کوچک و بزرگ آن در کشورهای مختلف و ساختارهای مختلف، از بیخ و بُن با فقه سیاسی اسلامی تضاد و تفاوت دارد. پس آن طلبه و دانش آموخته‌ی فقه سیاسی که مفهوم حکومت دینی و مبانی اسلامی را درک کرده و چیزی غیر از آن را قبول ندارد، با دانشمندان علوم سیاسی جهان، چه حرفی برای گفتن دارد.

سخنران می‌گوید: «اسلام دارای حکومت است و این امر برای ما روشن‌تر از خورشید است. وقتی اندیشه‌های غربی درباره جامعه، حکومت و مردم را می‌خوانیم، درمی‌یابیم که هیچ راه معقولی جز نظام حکومتی اسلام وجود ندارد».

منظور از راه معقول چیست؟ آیا در حال حاضر، لیستی از دموکراسی‌ها و حکومتهای غربی داریم که به خاطر عدم تبعیت از حکمرانی اسلامی، در بن بست قرار گرفته و ازحرکت در مسیر توسعه بازمانده اند؟ همین مسیری که آقای لنکرانی آن را راه معقول حکمرانی می‌داند، در نیم قرن اخیر در ایران، در حوزه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی، اجرایی، فرهنگی و پیمودن مسیرتوسه، چه کارنامه‌ای ثبت کرده و نمره معدل این حکمرانی از 20 چند است؟ کدام حوزه‌های برجسته و موفق این سبک از حکمرانی را می‌توانیم با مصداق و آمار و ارقام به کشورهای دیگر توصیه کنیم؟

سخنران مکرم در جای دیگری می‌گوید: «فقه به تنهایی تمدن‌ساز نیست، بلکه باید در تعامل با علوم روز قرار گیرد؛ علومی که خود دین نیز بر اهمیت آن‌ها تأکید کرده است». بله. بسیار سخن درستی است. ولی بیایید دو مثال روشن بیاوریم: فقه در برابر دو دانش مهم روانشناسی و جامعه شناسی، چه موضعی دارد؟ در جایی که دانشمندان و نظریه پردازان بزرگ علم جامعه شناسی، قائل به اراده‌ی جامعه و مفاهیم مهمی همچون «کنش اجتماعی»، «ساخت اجتماعی واقعیت» و مفاهیم شبیه آن هستند، آیا فقه می‌تواند صحت این مفاهیم را بپذیرد یا به دنبال آن است که مفهوم موردنظر خود را بر آنان تحمیل کند؟ مثال دوم: در برابر دیدگاه‌های کنونی زنان و دختران و نسل «z» در جامعه‌ی ایرانی، دیدگاه فقه چیست؟ آیا فقه همه‌ی آنان را دعوت به پذیرش خواسته‌ها و قواعد خود می‌کند یا احیانا حاضر است بخشی از دیدگاه آنان را نیز تایید کند؟ در مورد حقوق بشر و احکام قضای ینی و غیردینی چه باید گفت؟

سخن بسیار است و شاید بتوان باز هم به این سوالات ادامه داد. اما باید امیدوار باشیم که طرح پرسش، منجر به روشنگری شود. اگر نه قائل بودن به زیستن در یک «دوران بسیار طلایی» بدون آن که طلایی بودنِ آن، از چشمان خارج از هندسه ی مجموعه دیده شود، کافی نیست. 

کد خبر 2131948

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

آخرین اخبار