با یک پیش فرض شروع میکنم تا بتوانم توضیح دهم که چرا حال و روز کنونی کشور را در خیامیترین شرایط ممکن میبینم. پیش فرض من این است؛ ما دو نوع تصور کلی دربارهی وضعیت فعلی ایران، مردم و نظام حکمرانیمان داریم:
اول؛ ایران آبادیهای علیا بر این باورند:
وضعیت عادیه. نترسید. الکی خوف و توهم نگیردتان.
ما هم کشوری مث همهی کشورهای عالم.
یه سری امتیاز داریم، یه سری مشکلات داریم. ولی مث بچهی آدم داریم زندگی میکنیم و هیچ چیز غیرعادی و نگران کنندهای وجود ندارد.
ممکنه مشکل داشته باشیم، اما معضل و بحران، حاشا و کلّا.
دوم؛ ایران آبادیهای سفلی میگویند:
نه. ... این یک وضعیت عادی نیست.
ما در یک شرایط تعویقی-تعلیقی-معلقی و فریزشدگی خاص به سر میبریم.
فشار تحریمهای بینالمللی، اقتصاد و صادرات و تولید ما را فلج کرده و علاوه بر این که رابطهی چندانی با عالم نداریم، با تنگنای معیشتی روبرو هستیم.
در برابر تغییرات اقلیمی و خشکسالی و مشکلات زیست محیطی هم قرار گرفتهایم و ادارهی کشور و جامعه به این شکل فعلی، سخت و فرسایشی و هزینه ساز است.
بیکاری و مهاجرت هم مزیر علت شده، کمبود برق و گاز و فرسودگی زیرساختهای حمل و نقل و بهداشت و آموزش و اینها هم هست، در نظام سیاسی انتخاباتیمان هم مشکل داریم، مشارکت مردم در انتخابات به شدت پایین آمده و این عدم مشارکت در کنار انتقادات و مطالبات بر زمین مانده و فیلترینگ و یک بام و دو هوا موجب کاهش اعتماد و مشروعیت شده، در بخش نهادی هم مشکلات بزرگی مانند ناکارآمدی و بهره وری پایین و فساد مالی هستیم، نظام بانکداری و بازار بورسمان مشکل جدی دارد، تورم و ابهام دربارهی آینده نیز باعث شده هر نوع سرمایه گذاری و تولید و خرید و فروش با عدم قطعیت روبرو شود. پس قضیه را باید جدی گرفت. ما عملا انباشتِ بحران داریم.
آیا احتمالا ایران آبادیهای علیا نیز مانند ما سفلی نشینها فکر میکنند ولی در ظاهر نمیخواهند خودشان را از تک و تا بیاندازند یا نه؟!
معلوم نیست. شاید! شاید هم نه! اما از این مطمئنم که این اختلاف نظر و شکاف معرفتی عظیم، بسیار خطرناکتر و مهلکتر از چیزیست که تصور میشود. در ادامه خواهم گفت که این دو گروه متفاوت و گاه متخاصم، ممکن است در کدام نقطه شباهت فکری پیدا کنند.
وقتی دربارهی احتمالات آینده و مسیرِ پیش رویِ کشور، جامعه و حکمرانیِ ایران صحبت میکنیم، هستند دوستانی که به راحتیِ آب خوردن، تمام سناریوهای محتمل و پیشبینی شده را رد میکنند و میگویند: «باید منتظر قوی سیاه بود».
شما قلم و کاغذ روی میز میگذارید و به زعم خودتان، با برهان و استدلال، چند احتمال دور و نزدیک مطرح میکنید. ولی طرفِ مقابل، هیچکدام از آن احتمالات را دوست ندارد!
میگویید: «شما هم سناریوی احتمالی خودت را بگو تا در این لیست، اضافه کنیم. تا اینجای کار، این شده چهارده تا. شما هم دو تا بگو بشه شانزده سناریو. یا اصلا دو تا نگو، یکی بگو! قبوله؟»
پاسخ: «نچ! اینایی که نوشتی، همه شون قوی سفیدند. قوی سیاه کو پس؟ شما آن قدر قوی سفید دیدهای که تصور میکنی همهی قوها سفید هستند. پس گرفتار مدلهای ساده و قابل پیشبینی هستی. یادت باشد، بر اساس آموزههای نیکولاس طالب، قوی سیاه، سه ویژگی دارد: 1. خارج از قلمرو انتظاراتِ عادی، همیشگی و منظم ماست. 2. تأثیر بسیار زیاد و دگرگونکننده دارد. 3. قابل پیشبینی نیست. ولی وقتی که روی میدهد؛ مردم سعی میکنند آن را طوری توجیه کنند که گویی از قبل، قابل پیشبینی بوده است».
شاید این همان نقطهای باشد که در انتظار قوی سیاه نشستن، شباهت تام و تمامی دارد با آرزوی معجزه و امداد غیبی.
ایرادی دارد کسی منتظر امداد غیبی یا معجزت الهی باشد؟
خیر. نه تنها ایراد و اشکالی ندارد. بلکه چنین رفتاری؛ ریشه در باور دینی افراد دارد و نمیتوان کسی را در دنیای فردی خودش و در اموری که با اراده و سرنوشت و زیست خود او ربط دارد، به این دلیل مواخذه کرد. اما در امور عینی و دنیوی و در پهنه و گسترهای که دانش و حافظهی علمی، تمدنی و اجتماعی داریم، زیست خودمان را بر اساس ترتیبات عادی و طبیعی امور میسنجیم و نیک میدانیم که امور عینی و ملموسی مانند کمبود تختهای بیمارستانی، مدارس کپری – کانتینری، کمبود برق، آلودگی هوا، ناتوانی در تامین مالی، کسری بودجه و نظایر آنها، نیاز به تدبیر دنیوی و انسانی و نهادی دارد.
حتی قبل از آن که جناب نیکولاس طالب کتاب وزینِ «قوی سیاه» را روانهی بازار کند، در سنّت فکری و سیاسی ما، جایی برای احتمالات پیشبینی نشده لحاظ شده بود و وقتی که دربارهی مفهوم «آینده» و «احتمالات» و اگرها صحبت میشد، خیلیها به این گزینه هم فکر میکردند: «یه اتفاقی میافته و همه چیز دگرگون میشه».
میتوان ماهیت و نوع سنتی و عوامانهی آن شیوهی محاسبات را همچون «به زمانِ آتی حوالت دادن»، «فرداسپاری» و حرکت در امتدادِ ضرب المثل «از این ستون تا اون ستون فرجیه»، تشبیه کرد. اما نوع نخبگانیِ آن، چند بستر متفاوت دارد: رنگ و روی دینی آن را میشود به عنوان تفکری مبتنی بر توکل مومنانه، انتظار معجزه، امید به یدبیضاء و امداد غیبی قلمداد کرد. ورژن و نسخهی سکولارش هم نهایتا یا به سمت دیالکتیک و تقدیرگرایی تاریخی میرود، یا امید به کمک و مداخلهی عنصر خارجی. یعنی وقتی تصور ما از مفهوم بنیادینی به نامِ آینده، یک حال و هوای «آمدنی» باشد و نه یک فضای «ساختنی»، احتمالا بسته به این که در کدام دوغکده؛ دوغ نوشیده باشیم، یکی از این دو راه را در برمی گیریم.
به عبارتی روشن، هم کسانی که برای حل مشکلات حکمرانی و کشور، در انتظار معجزه و امداد غیبی هستند و هم دستهای که تمام احتمالات محتمل را رد کرده و در انتظار قوی سیاه مینشینند، هر دو در یک ایستگاه ایستادهاند. ایستگاهی که در آن «عاملیت» کنار نهاده شده و «انفعال» و «بی تصمیمی» به سبک و رویه تبدیل شده است. هم «معجزه گرایان» و هم «قوی سیاه گرایان»؛ به جای «اصلاحات نهادی» و «تصمیمات سخت»، ترجیح میدهند به امید یک رویداد نجاتبخش بمانند و چنین بیاندیشند که راه حل، خارج از اصلاحات عادی و خارج از کارِ نهادی تدریجی است. به عبارتی دیگر، دنبالِ رویداد هستند و نه باورمندِ به فرایند!
قوی پزشکیان چه رنگی است؟
در اکنونِ ایران و در اکنونِ نظام حکمرانی ما، آقا مسعود پزشکیان، دقیقا کجا ایستاده و قوی او چه رنگی است؟ او منتظر معجزه است یا به قوی سیاه باور دارد؟
یک پاسخ کوتاه دارم:
رییس قوهی مجریه، رویکردی رندانه را در پیش گرفته است. نه او و معاونین و مشاورینش، نه عراقچی، نه تیم اقتصادی و دیگر متولیان ساختار دولتی، عملا چیزی را گردن نمیگیرند! آنها به زبانِ بیزبانی این پیام را منتقل میکنند که نه اهل دعوا هستند، نه اهل تصمیمات سخت.
مثال میخواهید؟ مثال بسیار است!
پزشکیان از آغاز فعالیتش تا به امروز، نهایتا در دو نقطه، آن هم با اما و اگر، از توان و اختیارات خود، استفاده کرده است. اول این که یک واتساپ برای ملت رفع فیلتر کرده تا دلشان را شاد کند! دوم این که به شیوهای کژدار و مریز، پوشهی قانون بانکی پور و برداران را گذاشته کنار و پای شورای عالی امنیت ملی را به میان آورده است. ولی در دیگر حوزهها، پزشکیان نه تنها اهل تصمیمات سخت نیست، بلکه خودش هم گاهی میآید مینشیند روی نیمکت ما شهروندان و مانند ما حرف میزند و مطالبه میکند! غافل از این که بیتصمیمی، تعلیق و بلاتکلیفی میآورد، تعلیق و بلاتکلیفی، فرسایش و اتلاف وقت و سرمایه میآورد و نمیتوان تا ابد به همین شکل ادامه داد. پزشکیان، تا اینجای کار، حتی فکری به حال انقلاب در بودجهریزی سال آتی نکرده و جرات نکرده برای ریخت و پاشهای نهادی پیچیده و فاقد بهره وری، تدبیری بیاندیشد. اگر حاکمیت، تصمیمی جدی برای تصمیمگیری نشان دهد، با این دولت و این مجلس، اداره کردن کشور با افقهای جدید، آسان نخواهد بود.





نظر شما