یک- همیشه مشکل بوده؛ همیشه مشکل است؛ نقد نوشتن در ایران همیشه مشکل بوده؛ نبوده؟
مهم نیست که نقد سینمایی بنویسید یا نقد ادبی یا نقد اجتماعی، باور ما این است که همه ما بیعیبیم! ترجیح ما این است که چراغ جادو را به دستمان دادهاند و ما فقط باید غول را نشان خودمان بدهیم و اگر دیگران غول را ندیدند مهم نیست!
یادم هست 10 سال پیش بود که در جلسه نقد کتابی از دکتر ضیاء موحد از ایشان پرسیدم که چرا نقدنویسی را کنار گذاشته در حالی که نقدهایاش در سالهای نخست دهه 50 نه تنها خواندنی که راهگشا بودند و او هم جواب داد «به این نتیجه رسیدم که یا باید نقد بنویسم یا دوستانم را حفظ کنم و دوستانم را حفظ کردم» و توصیهای به من کرد «سعی کن دوستانت را حفظ کنی!»
خدابیامرز فرخ تمیمی یک بار به من گفت که حوالی سال 38، یک بار زندهیاد نادرپور نظرش را در باره یکی از شعرهایش پرسیده بود و او هم در عالم رفاقت، کمفروشی نکرده بود و گفته بود اگر فلان کلمه را تغییر دهد شعر بهتر میشود و بعد، نادرپور 15 سال با تمیمی حرف نزده بود!
الف. من متأسفانه به توصیه دکتر موحد گوش ندادهام و حالا واقعاً دوستی ندارم!
ب. من متأسفم که عمرم را در جهت پر دادن دوستان به هدر دادهام و نمیدانم دلخوری افراد در باب این یا آن نقد، میتواند سر پل صراط هم دردسرآفرین باشد یا نه؟
ج. این آخر عمری انتظار دارم که یا وضعیت دلخوریها مدرن شود یا دلخورها رضایت بدهند چون به قدر کافی به عنوان منتقد در آتش این دنیا سوختهام و طاقت سوختن در آتش آن دنیا را ندارم!
د. به هر حال هر کس شاکی است به عنوان تلافی، یک نقد در باب حرکات سخیف منتقدان بنویسد و چاپاش کند. پیشاپیش از شاکیان محترم مخصوصاً شاعران و نویسندگان جوان و تهیهکنندگان فیلم سن و سالدار تشکر میکنم!
دو- واقعاً نمیخواهم از کسی سین جین کنم اما این چه قصهای است که بینندگان یک فیلم در کشوری اروپایی بیشتر از بینندگان همان فیلم در کشور خودش است؟
مگر میشود شما به عنوان یک فارسیزبان از دیدن فیلمی به زبان مادریتان کمتر لذت ببرید و یک فرانسهزبان از دیدن فیلمی با زیرنویس فرانسه، بیشتر؟
واقعاً دنیا عوض شده اگر نه این همه نادرها از سیمینها جدا نمیشدند!
توصیه میکنم رقیب این فیلم در اکران بهاره را هم بفرستید فرانسه شاید آن جا وضع فروشاش بهتر شود بالاخره نمیشود که فقط از امکانات بلاد اسلام استفاده شود؛ بگذارید بلاد کفر هم آستینی بالا بزنند.
سه- یک نامه که در یک بطری در سواحل اینترنت پیدا شده و گویا رابینسن کروزئه در سال 1723 میلادی ، مثل دسته گلی به آباش داده بود :
«همه چیز خوب است.
همه چیز رو به راه است.
همه چیز همان طوری است که باید باشد.
گاهی باد است گاهی باران است گاهی جزیره به جزیره بودناش دلخوش است.
اگر از حال ما بخواهید همه ما محشریم و ادبیات و هنر هم محشرند.
فقط مختصر کسالتی هست در باب «چه گونه گفتن» که آن هم قابل رفع است با «نگفتن» یا آن چنان که دوستان به تفرج و گاه تغیر میگویند با «نه گفتن»! باقی بقایتان...یا...»
[این نامه که در حراجی 6 ژوئن 2011 در لندن به مبلغ 3 میلیون پوند فروخته شد، به دلیل انطباق حسرتبر انگیزش با وضعیت دهه هشتاد انگلستان، سالها جزء اسناد طبقهبندی شده قرار گرفته بود و در کشورهای مشترک المنافع اجازه نشر نداشت البته اصالتاش هم هیچ گاه تأیید نشد با این همه خریدار نامه از این بابت دلخوری خاصی نداشت و ظاهراً هم ندارد! برای دریافت اطلاعات بیشتر به نشانی:www.80E Namidonam.org.com مراجعه فرمایید.]
5858
نظر شما