خوب به خاطر دارم وقتی نتایج داوریاش را داد، گفت: «شعرهای عبدالرضا موسوی با همه فاصله داشت. عالی بود.» شاهد این حرف هم ابوالفضل زرویینصرآباد است و دیگران.
دیگرانش را یادم نیست که بودند، اما استادم زرویی را کاملاً مطمئنم. دو شعر داده بود عبدالرضا. یکیشان را بخوانید، بعد از ۸ سال هنوز هم شیرین است.
- در بیان گزارش بیمار مر طبیب را جهت معالجه درد چشم:
مدتی شد که تار میبینم
شهر را پرغبار میبینم
چشمم آنقدر احول افتادهست
که یکی را چهار میبینم
کیش را تایباد میخوانم
شوش را سبزوار میبینم
و علیرغم واقعیت امر
وضع را ناگوار میبینم
نابکاران و حقهبازان را
بر خر خود سوار میبینم
پلورالیستهای نامی را
جبهه انحصار میبینم
مغزهای مفید فایده را
دائماً در فرار میبینم
نازنین اسکناس ملی را
فاقد اعتبار میبینم
گاه حتی هزار تومان را
کمتر از یکدلار میبینم
ملی و مذهبی و مؤتلفه
جمله را همقطار میبینم
طرف از فرط کار خسته شده
منش اما خمار میبینم
منشأ لطف گاهگاهش را
اثر کوکنار میبینم
آب باریکه حقوقش را
به غلط آبشار میبینم
هرکجا ضربوشتم در کار است
از گروه فشار میبینم
انگلیسی که این همه دور است
با کرج همجوار میبینم
رابطه با واشنگتن را نیز
کاملاً برقرار میبینم
گربه را موس میکنم تصویر
وُرد را زرنگار میبینم
الغرض هرچه را که مینگرم
میرود بیدرنگ گیج سرم
***
- نسخهای که طبیب حاذق از بهر علاج بیمار نوشت:
این مرض نادر است و دیر زوال
نه سلامت شوی به حد کمال
نسخهای مینویسمت مطلوب
با وجود تمام این احوال
میخوری مدتی زحقالناس
میبری قسمتی ز بیتالمال
خرده بر حاکمان نمیگیری
به بزرگان نمیکنی اشکال
ارتباطی به تو ندارد اگر
حق همسایهات شود پامال
هر دو هفته به پارک خواهی رفت
یا که هر ماه میروی به شمال
گلف یا بیلیارد بازی کن
گر مکرر شدهست والیبال
نوش جانت، ولی دو، سه جرعه
بکش آری، ولی دو سه مثقال
این پماد فریب و خوشبینیست
هر سه ساعت به پشت چشم بمال
روزها سر کنی بدینترتیب
سالها طی کنی بدینمنوال
دیگر آنسان جهان نمیآید
زشت و وارونه و کژت به خیال
من نوشتم همه دواها را
تا چه خواهد مر ایزد متعال
گرچه طب، صحت روان و تن است
صحت تو نه کار صد چو من است
28/242
نظر شما