آن مرد نیکو سرشت، آن بازیچه دست سرنوشت، آن لایق جهانبانی، آن آیت سخندانی، آن شیفته بلندپروازی، مولانا «کمال‌الدین خرازی» - ایده‌الله‌تعالی- در طنزگویی از اساتید اهل فن بود و حریف هزار تا مثل من بود!

گویند: زمانی در سازمان ملل با سران کفار مباحثت ومجادلت می‌کرد و اصحاب، شرح کراماتش با کفار می‌گفتند. پس کفار پرسیدند: «یا شیخ، ما را برمرتبت تو رشک می‌آید، واگو تا با چه بدین‌جا رسیدی؟»

گفت: «بدین‌جا که هستیم؟» گفتند: «آری». گفت: «با طیاره!» پس همگی بر درایت او آفرین کردند. چون این حکایت با مولانا «جلال‌الدین‌رفیع» گفتند، گفت: «آبروی‌مان رفت!» این قضایا پیش مولانا «ولایتی» بازگفتند، گفت: «دمش گرم که راست گفت!» لیکن نگفت که این، در حق «کمال» گفتم یا «جلال»!

نقل است که هم در بلاد ینگه دنیا، وقتی، از یاران گم شد. تفحص کردند، در وادی «تگزاس» یافتندش که مجنون‌وار می‌رفت. گفتند: «یا شیخ! این چه حالت است؟» گفت: «دوشینه دیوان شمس می‌خواندیم، بدین بیت رسیدیم که: از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟به کجا می‌روم آخر؟ ننمایی وطنم و این بر جان ما کار کرد و آن مهابت که در او بود، کار ما ساخت.» گفتند: «از چه؟» گفت: «از بیم آنکه عاقبت، هم بدان جا رویم که آمده بودیم، چنان که «رجایی خراسانی» رفت!»

روزی از ولایت بدو نامه برداشتند که: «ای کمال، در بلاد غربت، چگونه‌‌ای؟» گفت: «ای یاران! چگونه است حال آنکه در دیار غربت با «قامفیوطر» و «قادیلاق» و کاّفه کفار محشور است؟!»

نقل است که مولانا «سیروس ناصری» که نمایندگی ایران در سازمان ملل داشت، تازه‌کار بود و در فنون طریقت، ناوارد بود. روزی شیخ ما «خرازی» -حفظه‌الله- با اوگفت‌: «خواهی تا تو را نصیحتی کنیم تا در این مرتبت که هستی، پایدار بباشی؟» گفت: «آری ای مولای من.» گفت: «فوتینا!» یعنی: نمی‌کنیم!

نقل است که روزی در «امریقیه» می‌رفت و ناخوش احوال بود. پیش طبیب رفت که: «I'm sick» یعنی: «ای طبیب، ما از راه دور آمده‌ایم در بلاد شما غریبیم و این درد صعب، در جان ما افتاده است و همزبانی نداریم؛ چاره‌ای کن»

پس طبیب گفت: «?Ya kamal! Hara dan galir san» یعنی: «ای مولای ما! احساس غربت مکن که ما نیز از شماییم و اینجا غریبیم و ما و نیم بیشتر مردم این بلد، درد تو داریم!»

گویند: وقتی به وعظ رفته بود و سخن در باب صله‌ارحام می‌رفت چون مجلس تمام شد، با خود گفت: «ای کمال! شرم نکنی به سبب این مایه کوتاهی‌ها که در حق خویشان کرده‌ای؟ » پس عزم بر توبه کرد و اول بار، زیر بال «صادق خرازی» گرفت که از اقربا بود و پیوسته با خویشان گفتی که «از ما بر شما، کوتاهی عظیم رفته است. زهی حق ناشناس مردا که ما باشیم، اگر دست تمامی شما در سازمان ملل بند نکنیم!»

گویند: روزی کسی از اصحاب با شیخ ما «خرازی» - کثرالله‌امثاله - گفت: «ای مولای ما، دیشب در خواب، تو را دیدم که ایستاده بودی چون خورشیدی؛ و مولانا «لاریجانی» با مولانا «رجایی خراسانی» آنجا بودند و می‌گفتند: ما مولانا «خرازی» در اینجا نمی‌بینیم - حفظه‌الله - ! پس از هیبت این، از خواب جستم.»

پس شیخ ما، «خرازی»، اشک در چشمان گرد کرد و گفت: «ما نمی‌دانیم که چه هیزم‌ تر بدینان فروخته‌ایم که چشم دیدن ما را ندارند؟!»

***
ستون «تذکره ‌المقامات» ابوالفضل زرویی نصرآباد، قطعاً پس از «دو کلمه حرف حساب» مرحوم صابری به یادماندنی‌ترین ستون طنز سال‌های بعد از انقلاب است.

«تذکره‌ المقامات» که زرویی نصرآباد با نام مستعار ملانصرالدین در هفته‌نامه «گل‌آقا» می‌نوشت، یکی از بهترین نمونه‌های نقیضه‌سازی در طنز فارسی است. این ستون در واقع نقیضه «تذکره الاولیا»ی عطار نیشابوری است.

متأسفانه امکان چاپ مجدد کتاب «تذکره المقامات» تاکنون فراهم نشده است. برخی از مقامات آن دوران، امروزه «مقامات»(!) دیگری دارند که بر اثر «اتهامات» و... است. لذا آن تعدادی که قابل نقل باشد را از چاپ اول این کتاب که انتشارات «گل‌آقا» در سال 1376 منتشر کرده تقدیم می‌کنیم.

امیدواریم که زودتر چاپ جدید این کتاب را پشت ویترین کتابفروشی‌ها ببینیم.

برای ارتباط بیشتر با متن و یافتن ظرافت شوخی‌ها، علاوه بر شناختن «تذکره الاولیا» دانستن برخی مناسبات و اتفاقات زمان نگارش متون، کمک فراوانی به شما خواهد کرد.

28/242

کد خبر 168036

برچسب‌ها

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • امیرحسین US ۱۷:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۴
    1 0
    ممنون برای تذکره المقامات!!

آخرین اخبار