نقل است که نماینده مرند را (مولانا صراف) -کثرالله مخالفته!- به روز انتخاب این عزیز به وزارت، انکاری به حاصل آمده بود، از باب آنکه سپاهانیان را- ادامالله اقبالهم! - خوش نداشتی که: «هرچه مناصب کلیدی است، اینان را باشد!»، اما رأی مخالف نتوانستی داد به سبب آن «مرندی» که در نام این «اصفهانی» بود و این، از کرامات است!
وزارت این مرد را - سلمهالله - به دویم بار، سبب آن گفتهاند که شامگاهی برکنار حصار وزارتخانه میبگذشت و حالی او را در دل افتاد که: «ما را بسی برنامه و طرح دراین مکان مانده باشد نیمهکاره در کارتابل! بود آیا در به روی ما بگشایند؟!» در حال، دستی گریبانش بگرفت از قفا که: «یا علیرضا! اینک خلعت وزارت...، درپوش!» و گویند کسی را از مشایخ سلف، وزارت بهچندان صعوبت به حاصل نیامد که این مرد را -حفظهالله-!
و نیز گویند که به خواب دید مولانا «ایرج فاضل» را -رضیالله عنه! - (و این ایرج از اقطاب سلسله پزشکیه بود!) هم به شبی که فرداش استیضاح خواستندیش کرد به مجلس! و او گفت: «یا مرندی! ما را چنان با دید آمد که فردامان کله پا کنند! منتظر میباش تا آن خرقه وزارت که پیرار تهی کرده بودی، دیگر بار تو را دهند به تفاریق!» و شاید که این خواب که او دیده بود، وزارت این عزیز را سبب آمده باشد و شاید بود که نع!
نقل است که پنجشنبهای فراز آمد کرسی وزارت را و شش شنبه که آدینهاش گفتهاند، دارو به سامان آمد - و درمان- و بهداشت- و آموزش پزشکی- و باقی، تمام به شرح ایضاً...! و اگر گویند آن پنجشنبه و این شششنبه را صدسال در میانه باشد، این انکار کرامات مشایخ وزارتیه است -کثرهم الله و منکر به مشمشه گرفتار آید، چندان که درمان دردش را دارو در هیچ دواخانه پیدا نباشد، الا «مشابه تاریخ مصرف گذشته»! و به توالی سرفه و عطسه، بند تنبانش بگسلد به سبب این انکار!
نقل است که این ذکر، پیوسته با خویش میگفت به خلوت که: «عزیزا! مرندی را مرید از صد بیش دادی و کرسی معاونت، کم از ده! من با این چون کنم؟» و بازمیگردانید و همین میگفت. پس ندا آمد او را از معاونت تشکیلات! که: « یا وزیر، مسند و منصب مدیرکلی را درنظرت قدری نباشد؟»
چون این بشنید، به درد بگریست بسیار؛ و در حال، نود تن از مریدان را خرقه مدیرکلی درپوشید، هم به یک روز. چندان که انگشت شست وسبابهاش ناسور شده، از بسیاری ابلاغ که توشیح کرده بود به یک روز - ایدهالله-!
او را پرسیدند از «میامی».
گفت: دیهی باشد به شارستان بیهق!
گفتند: دیگر؟
گفت: بیلمیرم!
گفتند: به ینگه دنیا نباشد؟
گفت: مرگ بر آمریکا!
و کس سخن بدین اختصار و فصاحت نگفته باشد که او گفت- ادامالله رفعته - و نیز بدین حلاوت!
همو گفت: بیدوایی بهتر از تزریق آمپولی است که در توزیعش بامبول باشد!
و بسیار سخنها گفت که در هیچ صحیفهای مسطور نیست و بسیار وعده ارزانی و فراوانی داد که مشابه آن در قوطی هیچ عطاری پیدا نه! و کرامت او را «هزار» گفتهاند... به عدد مناصبی که دربخشید مریدان را! و چون میرفت- ابقاه الله-! هنوز یکهزار ابلاغ بلا امضا! در کشکول داشت و بعضی گفتهاند در کیف! و الله اعلم.
***
ستون «تذکره المقامات» ابوالفضل زرویی نصرآباد، قطعاً پس از «دو کلمه حرف حساب» مرحوم صابری به یادماندنیترین ستون طنز سالهای بعد از انقلاب است.
«تذکره المقامات» که زرویی نصرآباد با نام مستعار ملانصرالدین در هفتهنامه «گلآقا» مینوشت، یکی از بهترین نمونههای نقیضهسازی در طنز فارسی است. این ستون در واقع نقیضه «تذکره الاولیا»ی عطار نیشابوری است.
متأسفانه امکان چاپ مجدد کتاب «تذکره المقامات» تاکنون فراهم نشده است. برخی از مقامات آن دوران، امروزه «مقامات»(!) دیگری دارند که بر اثر «اتهامات» و... است. لذا آن تعدادی که قابل نقل باشد را از چاپ اول این کتاب که انتشارات «گلآقا» در سال 1376 منتشر کرده تقدیم میکنیم.
امیدواریم که زودتر چاپ جدید این کتاب را پشت ویترین کتابفروشیها ببینیم.
برای ارتباط بیشتر با متن و یافتن ظرافت شوخیها، علاوه بر شناختن «تذکره الاولیا» دانستن برخی مناسبات و اتفاقات زمان نگارش متون، کمک فراوانی به شما خواهد کرد.
28/242
نظر شما