گزارش یک خبرگزاری که هفته گذشته اشارهای به معرفی فیلم «یه حبه قند» به اسکار داشت، حکایت خواستهای از رو در رو قرار دادن نخبگان سینمای ایران است تا به این وسیله بتوانند منویات رسانهای خود را حاکم کنند و در «سطح» رسانهای قدم بردارند.
«یه حبه قند» حکایت غریب سینمای فاخر و اصیل ایرانی است که در جشنواره سال قبل فجر اوج این مهجوریت نمایان شد (از تحلیل دلسوزانه آن خبرگزاری در آن زمان خبری نبود!) و نمیخواهد در برابر سینمای ارزشمند اصغر فرهادی که در سینماى بینالملل نماینده شایستهای از سینمای ایران است، قرار گیرد و میدانم رو در رو قرار دادن این دو فیلم همان حرکت رسانهای است که ترجیح میدهند از روشهای «دوستی خاله خرسه» استفاده کنند.
از منظر من فیلم میرکریمی نوعی از سادگى و داستانگویایی دارد که نشانه مهجوریت سینمایى است که رمز ماندگاریش در بیادعای و سادگى آن در روایت به شدت سینماییاش است و مسلماً ماندگار در سینمای ایران.
سینماى فرهادی نیز نشان از نبوغ فیلمسازی است که سینمایش مایه فخر دیگری در ایران است و این دو را نمیتوان از منظر سینما بر دیگری ارجح دانست و هر کدام تمایزهاى نسبت به هم دارند.
القصه، سینماى میرکریمى در «یه حبه قند» سرشار از زندگی اصیل ایرانی است که تماشاگر مشتاقانه با آن سینما همراه میشود و سینماى فرهادی نیز سرشار از ناشناختههای زندگى مدرن ایرانی است که تماشاگر را با خود درگیر میسازد و تنها دلیل ارجحیت سینمای فرهادی بر سینمای میرکریمی در معرفی به اسکار فقط شرایط اکران این دو است که باید فیلمها تا مهرماه در کشور مبدا اکران شده باشد.
از یک سو «یه حبه قند» تا آن زمان اکران نمیشود و از دیگر سوی شرایط عرضه مناسب بینالمللى آن (کمکاری در حوزه بینالملل برای فیلم میرکریمی شاهد نبودیم و همانطور که فیلم در جشنواره دولتی ایران دیده نشد، نمیتوان از جشنوارههای سایر کشورها انتظار دیده شدن فیلم را داشت و این حکایت تلخ سینمای ملی ایرانیها است که فاقد رسانههای تأثیرگذار در سطح بینالملل حسب داشتههای فرهنگیمان است!) و هرگونه قیاس در ارزشیابی هر کدام از فیلمها به نسبت همدیگر از نگاه فرم و محتوای سینمایی به دلایل مقبولیت برای آکادمی اسکار، همان حرکت در سطح است که در این روزها به شدت در آن غوطهور هستیم و میبایست از آن دوری کنیم.
58243
نظر شما