۰ نفر
۸ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۲:۵۳

محمدرضا مهاجر

هر سال روز آخر ماه رمضان افطاری می​داد. مهمان​ها را به باغی با صفا در اطراف شهر می​برد. فطریه همه را هم می داد.

تا سه چهار ساعت بعد از افطار، مهمان​ها می​گفتند و می​خندیدند و شاد بودند. میزبان چشم هایش می​خندید و قلبش گریه می​کرد. این سوال توی مخش می​کوبید که چند تا از مهمان​های امسال، سال بعد هم به افطاری او می​آیند؟

موقع خداحافظی به همه دست می​داد و از اینکه احیانا به انها سخت گذشته باشد؛ عذرخواهی می​کرد. مهمان​ها سوار اتوبوس​ها می​شدند. مقصد: بیمارستان کودکان سرطانی

/1717

 

کد خبر 170647

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
0 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 7
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حبیبیان IR ۱۳:۱۰ - ۱۳۹۰/۰۶/۰۸
    1 0
    وشاید در این اندیشه بود آیا سال بعد هم این توفیق نصیبش میشود ؟
  • reza IR ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۰/۰۶/۰۸
    1 0
    تشكر اشكمان درامد
  • محمد IR ۱۴:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۶/۰۸
    1 0
    آففرین ... آففرین
  • بدون نام IR ۱۶:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۶/۰۸
    1 0
    آخیش به خدا سعادتی است خوش به حال اش کاش من هم داشتم دارید برید محک به خدا خدمت می کنند خدا خیرشون بده
  • بدون نام IR ۱۶:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۶/۰۸
    1 0
    گرچه تلخ بود اما به جان نشست. ممنون از خبرآنلاین با داستانهای هر روزش.
  • علي IR ۱۷:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۶/۰۸
    0 0
    گاهي قيامت ميكني آفرين
  • محمد IR ۱۱:۰۰ - ۱۳۹۰/۰۶/۱۰
    1 0
    ممنون همین